Donnerstag, 1. August 2013

درسالگرد قتل عام سربداران


گزيده يي از سخنراني  مسعود رجوي
27آذر 1379 (شب 21‌ ماه رمضان)


منتهاي سفلگي
وقتي خميني زورش به‌شما رزم‌آوران ارتش آزادي نرسيد؛ از آن‌جا كه در تنور جنگيش را گل گرفتيد؛ از آن‌جا كه گفتيد امروز مهران، فردا تهران؛ از آن‌جا كه همة جبهه‌هاي جنگيش يكي پس از ديگري فرو‌ريخت و از آن‌جا كه شما به‌حق و درستي به‌جانب خاك ميهنتان براي سرنگوني رژيمش حركت و اقدام كرديد، همة اينها را با قتل‌عام مجاهدين دست‌بسته در زندان تلافي كرد. كساني كه نان علي را مي‌خوردند و مي‌خورند، پس از زهر آتش‌بس و لرزة سرنگوني در فروغ جاويدان، در منتهاي رذيلت و فرومايگي، زورشان به‌زندانيان دست‌بسته و بي‌گناه رسيد.
 نامه‌ها و نوشته‌هاي جانشين وقت خميني در آن روزگار خوب روشن مي‌كند كه خميني چگونه به‌نحو جنون‌آميز دستور داده بود همة اينها را بايد نابود كنيد. سر موضعيها را نابود كنيد. مرد يا زن فرق نمي‌كند. محكوم‌شده و محكوم‌نشده فرقي نمي‌كند. اين‌كه كسي در عملياتي بوده يا نبوده فرقي نمي‌كند، بايد نسل اينها بربيفتد.
 ببينيد آش چقدر شور بوده كه هم جانشين وقت خميني و هم تعدادي از حكام شرع، به‌صدا درمي‌آيند كه اين چه وضعي است؟ چقدر بكشيم؟ چگونه بكشيم؟ چند‌تا را بكشيم؟
با وجود كتمان بسياري حقايق و آمار و ارقام كامل، از لابلاي همين نوشته‌ها هم خيلي خوب مي‌شود فهميد كه چه‌كساني به‌نام اسلام، بر‌ضد اسلام و به‌نام علي برضد علي، عصيان كرده‌اند.
به همانها كه به‌قول قرآن بوزينگان و خوكهايي در لباس آدميزادند و به‌نام اسلام و تشيع و حضرت علي اين‌چنين با قساوت خون مي‌ريزند.
اما متن حكم خميني در‌مورد قتل‌عام مجاهدين چنين است:
«بسم‌الله الرحمن الرحيم از آن‌جا كه منافقين خائن به ‌هيچ‌ وجه به‌ اسلام معتقد نبوده و هر‌چه مي‌گويند از روي حيله و نفاق آنهاست، و به‌ اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‌اند [مزخرف مي‌گويد، كدام اقرار؟ كجا؟] و با توجه به‌ محارب بودن آنها و جنگهاي كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور [معلوم است كه از جنگهاي كلاسيك ارتش آزاديبخش خميني تا كجا سوخته بود] با همكاريهاي حزب بعث عراق و نيز جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما».
 حالا خميني اين حرفها را با چه سند و مدركي مي‌گويد بايد از خودش پرسيد. اگر يادتان باشد در همان سال رئيس‌جمهور عراق در جلسه‌يي با فرماندهان نظامي اين كشور كه در تلويزيون عراق هم پخش شد، براي فرماندهان نظامي از ميهن‌پرستي مجاهدين مثال مي‌زد و گفت: «براي ثبت در سينة تاريخ اعلام مي‌كنم كه ما يك‌ بار از مجاهدين دربارة وطنشان ايران سؤالي كرديم، اما آنها از اين جهت كه فكر مي‌كردند پاسخ دادن به آن مي‌تواند متضمن اطلاعاتي دربارة ميهنشان بوده و احياناً زياني را متوجه مردمشان سازد، درخواست ما را به‌صراحت رد كردند و ما البته اين موضع آنها را به‌ عنوان يك ‌نيروي سياسي مستقل، محترم مي‌شناسيم…» (تلويزيون و مطبوعات عراق، 11 و 12تير1367).
اما خميني مي‌گويد با‌توجه به «جاسوسي آنان براي صدام عليه ملت مسلمان ما و با ‌توجه به‌ ارتباط آنان با استكبار جهاني»!!
‌اي بي‌حيا! سلاح و موشك و كلت و كيك و انجيلش را تو از آمريكا و استكبار و اسرائيل مي‌گيري، ارتباطش را به‌حساب ما مي‌گذاري!؟
ادامة حكم خميني: «و ضربات ناجوانمردانة آنان از ابتداي تشكيل نظام جمهوري اسلامي تاكنون، كساني كه در زندانهاي سراسر كشور بر‌سر موضع نفاق خود پافشاري كـرده و مي‌كنند، محارب و محكوم به‌اعدام مي‌باشند».
اولاً: به خميني بايد گفت: مردك، مگر تو قاضي هستي؟ دست‌كم به ‌قانون اساسي خودت، قانون اساسي ولي‌فقيه وفادار باش. با چه حقي حكم مي‌كني؟
اين حرف را حتي قوة قضاييه خودش، همين دژخيم‌خانة خودش هم نزده ولي خودش حكم مي‌كند كه «تشخيص موضوع نيز در تهران با رأي اكثريت آقايان حجت‌الاسلام نيري دامت افاضاته …و جناب آقاي اشراقي (دادستان تهران) و نماينده‌ يي از وزارت اطلاعات مي‌باشد. اگر چه احتياط در اجماع است و همين‌طور در زندانهاي مراكز استان كشور رأي اكثريت آقايان قاضي شرع، دادستان انقلاب يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‌الاتباع مي‌باشد، رحم بر‌ محاربين ساده‌انديشي است، قاطعيت اسلام در‌ برابر دشمنان خدا از اصول ترديد ‌ناپذير نظام اسلامي است. اميدوارم با خشم و كينة انقلابي خود نسبت به ‌دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نماييد [ننگ بر‌تو و برخدايت كه جز شيطان نيست] آقاياني كه تشخيص موضع به‌عهدة آنان است، وسوسه و شك و ترديد نكنند، سعي كنند "اشداء علي الكفار" باشند. ترديد در مسائل قضايي اسلام انقلابي ناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مي‌باشد. والسلام، روح‌الله الموسوي الخميني».
تبت يدا ابي‌لهب و تب! عجبا، كه به‌اين هيولا مي‌گويند ولي‌فقيه! عفريت خون‌آشامي كه گوشش بدهكار هيچ قانون و قضاوتي نيست.

دستورالعمل نسل‌كشي
منتظري نوشته است:
اين نامه تاريخ هم ندارد اما در پشت آن آقاي حاج‌آقا ‌احمد نوشته است:
«پدر بزرگوار حضرت امام مدظله العالي
پس از عرض سلام، آيت‌الله موسوي‌اردبيلي در‌مورد حكم اخير حضرتعالي در‌بارة منافقين ابهاماتي داشته‌اند كه تلفني در سه‌سؤال مطرح كردند».
معنيش اين است كه آن‌قدر نوشتة خميني وحشيانه و سبعانه است كه موسوي‌اردبيلي، سردژخيم وقت قوة قضايية خميني، كه تا همان‌زمان در بستن و زدن و كشتن مجاهدين هيچ ترديدي نداشت، دچار سؤال شده و اين سؤالها را تلفني از پسر خميني پرسيده است:
 «1ـ‌ آيا اين حكم مربوط به‌ آنهاست كه در زندانها بوده‌اند و محاكمه شده‌اند و محكوم به‌اعدام گشته‌اند ولي تغيير موضع نداده‌اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمة هم نشده‌اند محكوم به‌اعدامند»؟
به‌نظر مي‌رسد پشت دژخيم قوة قضاييه هم لرزيده و با خودش گفته است تا اين حدش را ديگر از امام امت هم نديده بودم. چون خميني مي‌گويد محاكمه‌نشده محكوم به‌اعدام است.
«2ـ‌ آيا منافقين كه محكوم به‌زندان محدود شده‌اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده‌اند ولي بر‌سر موضع نفاق مي‌باشند محكوم به‌اعدام مي‌باشند»؟
«3ـ‌ در مورد رسيدگي به‌وضع منافقين آيا پرونده‌هاي منافقيني كه در شهرستانهايي كه خود استقلال قضايي دارند و تابع مراكز استان نيستند بايد به ‌مركز استان ارسال گردد يا خود مي‌توانند مستقلاً عمل كنند»؟
زير اين نامه نوشته شده:
«بسمه تعالي:
در تمام موارد بالا هركس در هرمرحله [چه محكوم شده چه نشده] اگر بر‌سر نفاق باشد حكمش اعدام است. به‌سرعت دشمنان اسلام را نابود كنيد. درمورد رسيدگي به‌وضع پرونده‌ها در هرصورت كه حكم سريعتر انجام گردد، همان مورد نظر است. روح‌الله الموسوي الخميني».
خميني مي‌گويد: كاري بكن كه سريعتر حكم اعدام را انجام بدهي. اگر شهرستانها زودتر مي‌كشند، خودشان بكشند، اگر تو مي‌تواني زودتر بكشي، تو بگير و بكش، روح‌الله الموسوي الخميني!
 تبت يدا ابي‌لهب و تب

دربارة آمار و ارقام
منتظري نوشته است «بالاخره دو‌هزار و هشتصد يا سه‌هزار و هشتصد نفر زنداني ‌ـ ‌ترديد از من است ‌ـ‌ از زن و مرد را در كشور اعدام كردند. بالاخره من احساس كردم كه اين شيوة درستي نيست. تصميم گرفتم يك ‌نامه به‌ امام بنويسم [اين خميني هنوز با اين حكم امام است؟! منتظري در همان روزي كه نامه را مي‌نوشته، مي‌گويد چند‌هزار نفر در چند‌روز اعدام شدند. پس علي‌القاعده اين اولين رقمي است كه جانشين وقت خميني از آن مطلع بوده است] گفتند اين كار را نكنيد چون امام از دست منافقين پس از جريان مرصاد عصباني هستند و اگر شما يك‌چيزي بنويسد ايشان ناراحت مي‌شوند».
منتظري توضيح مي‌دهد چند‌ساعت تأخير كردم، استخاره كردم بالاخره تصميم گرفتم نامه بنويسم.
نامة منتظري به خميني چنين است:
« مورخ 9‌مرداد67، محضر مبارك آيت‌الله العظمي امام خميني مدظله‌العالي
پس از عرض سلام و تحيت، به‌عرض مي‌رسانم راجع به‌دستور اخير حضرتعالي مبني بر‌اعدام منافقين موجود در زندانها، اعدام بازداشت‌شدگان حادثة اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً‌ اثر سوئي ندارد [عجب!] ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها:
اولاً در شرايط فعلي حمل بر‌كينه‌ توزي و انتقام‌جويي مي‌شود.
و ثانياً خانواده‌هاي بسياري را كه نوعاً متدين و انقلابي مي‌باشند ناراحت و داغدار مي‌كند و آنان جداً زده مي‌شوند.
و ثالثاً بسياري از آنان سر‌موضع نيستند ولي بعضي از مسئولان تند، با آنان معاملة سرموضع مي‌كنند.
و رابعاً در شرايط فعلي كه با فشارها و حملات اخير صدام و منافقين، ما در دنيا چهرة مظلوم به‌خود گرفته‌ايم و بسياري از رسانه‌ها و شخصيتها از ما دفاع مي‌كنند، صلاح نظام و حضرتعالي نيست كه يك‌دفعه تبليغات عليه ما شروع شود.
و خامساً افرادي كه به‌وسيلة دادگاهها با موازيني، در سابق محكوم به‌كمتر از اعدام شده‌اند، اعدام كردن آنان بدون مقدمه و بدون فعاليت تازه‌يي، بي‌اعتنايي به‌همة موازين قضايي و احكام قضات است و عكس‌العمل خوب ندارد.
و سادساً مسئولان قضايي و دادستاني و اطلاعات ما در سطح مقدس‌اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است [كي خواسته در سطح مقدس‌اردبيلي باشند؟ اينها در سطح حرمله و ساير آت و اشغالهاي سپاه يزيدند].
و ثامناً اگر فرضاً بر‌دستور خودتان اصرار داريد اقلاً دستور دهيد ملاك اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اكثريت و زنان هم استثنا شوند خصوصاً زنان بچه‌دار و بالاخره اعدام چند‌هزار نفر در ظرف چند‌روز، هم عكس‌العمل خوب ندارد و هم خالي از خطا نخواهد بود و بعضي از قضات متدين بسيار ناراحت بودند»…
«چند روز بعد هم يكي از قضات خوزستان به‌نام حجت‌الاسلام آقاي محمدحسين احمدي پسر آيت‌الله آقاي آشيخ ‌علي ‌اصغر احمدي‌ شاهرودي آمد پيش من خيلي ناراحت بود، مي‌گفت: «در آن‌جا تند‌تند دارند اعدام مي‌كنند. به‌ يك ‌شكلي نظر اكثريت درست مي‌كنند [يعني همان نظر دو ‌بر ‌يك را هم مراعات نمي‌كنند] خوب تشخيص نمي‌دهند. اينها از عمليات منافقين ناراحت هستند و افتاده‌اند به‌جان زندانيان»…
«بعد من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه مي‌دهند. اول محرم شد [منتظري ديگر تا اين تاريخ عدد و رقمي نمي‌دهد. چون اول محرم حوالي بيست و سوم مرداد مي‌شود] من آقاي نبوي كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نمايندة اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگهداريد. آقاي نيري گفت "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده‌ايم. دويست نفر را هم به‌عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده‌ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر‌چه بفرماييد و…!" من بسيار ناراحت شدم و رئوس مطالبي را كه يادداشت كرده بودم در اين جلسه با آنها صحبت كردم و بعد يك‌ نسخه از آن را به‌ آنها دادم كه براي شما مي‌خوانم، و اين همان چيزهايي است كه حاج ‌احمد‌ آقا در رنجنامه روي قسمتهايي از آن معركه گرفته است، در‌صورتي كه اين نامه نيست، بلكه يادداشت است».

سرچشمة جرم و فساد
منتظري نوشته است: «حاج‌احمد‌آقا در رنجنامه روي بند دهم خيلي معركه گرفته كه چرا گفته يي كار منافقين يك ‌نحو منطق است، در‌صورتي كه كساني كه فريب شعارهاي منافقين را خورده‌اند و فرضاً چند ‌اعلاميه پخش كرده‌اند با كساني كه در عمليات مرصاد شركت داشتند فرق دارند و اصل آن هم يادداشت است نه نامة رسمي».
منتظري با بيان اين كه «يادداشت نوشتم نه نامة رسمي» قصد دارد از ‌بار تجري خود كم كند.
هم‌چنين مي‌گويد آنهايي كه در عمليات بودند حقشان اعدام است!
سرچشمة جرم و فساد همين‌جاست. چون بر اين اساس مي‌توان نتيجه گرفت كه اينها همانهايي هستند كه در زمان شاه هم محكوم و در زندان بودند. آن‌جا هم حكام شرع و دادستانهاي ضدخلقي شاه، شرع شاهنشاهي، مي‌گفتند: اعدام حقشان است. پس چه فرقي كرد؟ فرقي نكرد كه هيچ، بدتر هم شد.

نمونة شقاوت
نمونة ديگر: «آقاي اسلامي كه دادستان انقلاب فارس بود يك‌پرونده‌يي را آورده بود پيش من مربوط به‌ دختري كه مي‌خواسته‌اند او را اعدام كنند. مي‌گفت من با اعدام او مخالف بودم، اما با اكثريت آرا او را اعدام كردند. در اين پرونده دختر قبل از اعدامش وصيت كرده بود و خطاب به ‌پدر و مادرش گفته بود، طوري نيست اين پيشامدها هست، شما نسبت به ‌انقلاب بدبين نباشيد، قرآن و نهج‌البلاغه را بخوانيد و… كه خود آقاي اسلامي از اعدام‌ شدن او خيلي متأثر بود. حجت‌الاسلام آقاي حسينعلي ‌انصاري كه نمايندة من در زندانها بود مي‌گفت شش يا هفت ‌برادر بودند كه اينها نماز مي‌خواندند، روزه مي‌گرفتند، خيلي هم متعبد بودند، مي‌گفتند ما با منافقين هم مخالف شده‌ايم، اما به ‌اينها مي‌گويند بايد مصاحبه كنيد، اينها مي‌گويند ما حاضر نيستيم مصاحبه كنيم … اين براي ما شكست است و اينها را به‌اين بهانه گفتند كه سر‌موضع هستند و پنج يا شش‌نفر آنان را اعدام كردند و فقط يك نفر از آنان را كه فلج شده بود باقي گذاشتند…»
در ادامة مطالب منتظري تأكيد مي‌كند كه «هدف من دفاع از مجاهدين خلق نبود». بايد گفت مجاهدين چنين انتظاري نداشتند و تازه خودتان فرموديد كه هدفتان دفاع از حيثيت ولي‌فقيه بي‌ حثيت بود كه مجاهدين با رزم و رنج و خونشان او را بي‌حيثيت كردند، به ‌نحوي كه شما ناگزير شديد از او فاصله بگيريد:
«هدف من دفاع از مجاهدين نبود. هدف من محفوظ ماندن شخصيت امام و چهرة ولايت‌فقيه بود كه نبايد به ‌نام آن بعضي كارها انجام مي‌شد…»

مسئوليت خميني
نامة بعدي با امضاي احمد خميني 15مرداد67:
 «حضرت آيت‌الله العظمي آقاي منتظري دامت بركاته
پس از عرض سلام، حضرت امام فرمودند:
نامة دوم جنابعالي موجب تعجب شد، شما فرد مذكور را بگوييد بيايد تهران تا مسائلش را بگويد…‌ شما كه مي‌دانيد من نمي‌خواهم سرسوزني به ‌بي‌گناهي ظلم شود ولي ديد شما در‌مورد ضدانقلاب و به‌ خصوص منافقين را قبول ندارم. مسئوليت شرعي حكم مورد بحث با من است، جنابعالي نگران نباشيد. خداوند شر منافقين را از سر همه كوتاه فرمايد».
عجيب است كه اين نامة خميني را خود منتظري منتشر كرده، ولي مي‌گويد اين نامه‌ها و احكام را از خميني «گرفتند»!
حال آن كه كفتار خون‌آشام با اين صراحت مي‌گويد مسئوليت با من است و خودم گفته‌ام قتل‌عام كنند.
جنايت به‌ قدري تكاندهنده بود كه دژخيماني كه كارشان تا همان زمان اعدام بوده‌ نيز اعتراض مي‌كردند.
محمدحسين احمدي، حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان، در نامه‌يي به‌خميني مي‌نويسد: «من باب مثال در دزفول تعدادي از زندانيان به‌نامهاي طاهر رنجبر، مصطفي بهزادي، احمد آسخ و محمدرضا آشوع، با اين كه منافقين را محكوم مي‌كردند… نمايندة اطلاعات از آنها سؤال كرد شما كه جمهوري اسلامي را برحق و منافقين را بر باطل مي‌دانيد حاضريد همين الان به ‌نفع جمهوري اسلامي در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غيره شركت كنيد. بعضي اظهار ترديد و بعضي نفي كردند. نمايندة اطلاعات گفت اينها سر‌موضع هستند چون حاضر نيستند در راه نظام حق بجنگند. به ايشان گفتم پس اكثريت مردم ايران كه حاضر نيستند به‌جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اينها با مردم عادي فرق مي‌كند و در هر‌صورت با رأي اكثريت نامبردگان محكوم شدند فقط فرد اخير در مسير اجراي حكم فرار كرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاك و معياري براي اين امر مشخص فرماييد تا مسئولين اجرا دچار اشتباه و افراط و تفريط نشوند».
همين فرد در نامة ديگري به احمد خميني مي‌نويسد: «اگر حضرت امام مدظله‌العالي مصلحت بدانند ملاكي براي سر‌موضع بودن تعيين شود تا مسئولين اجرا، دچار ابهام و اشكال و اعمال نظر و سليقة شخصي و افراط و تفريط نشوند و غرض متهم كردن آن آقايان [يعني دژخيمان شقي] هم نبود. ولي متأسفانه مطلب جور ديگر برداشت و تفسير شده و اين كه فرموده‌ايد آنها تقريباً تمام نوشته‌ها را تكذيب كردند يك ‌امر طبيعي است و علاوه از اين تعبير برمي‌آيد كه آنها مقداري از مطالب را نيز قبول كرده‌اند. بيش از اين مصدع اوقات نمي‌شوم حرف بسيار است… با آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور حضرت مهدي موعود(عج
مي‌بينيد كه كساني كه آن‌روز نيز حرفشان آرزوي صحت و سلامت و افتخار و عزت براي حضرت امام تا ظهور امام‌زمان بوده، آنها هم از اين جنايتها و قتل‌عامها دچار تهوع شده بودند.

محاكمة جنايتكاران
در هر حال، قتل‌عام زندانيان مجاهد به‌نام اسلام و شرع نمونة آشكار و بسيار گويايي است كه طي آن فراتر از خود مجاهدين به پيشواي آرمانيشان علي، به‌نام علي، ستم‌ شده است. زيرا كه جنايتهاي ضد‌انساني را به ‌نام اسلام و به ‌نام پيامبر و علي، رذيلانه توجيه مي‌كنند.
از آن‌جا كه رژيم خميني از مغول به ‌بعد نمونة بي‌سابقه‌يي است، سردمداران رژيم و عاملان و آمران قتل‌عام بايد در دادگاه بين‌المللي و دادگاه مردم ايران محاكمه و مجازات شوند. اين حق مردم ايران است، حق جامعة بشري و حق مجاهدين و خلق آنهاست.


دو اسلام متضاد
برگرديم به چارچوب آرماني خودمان، آيا اين خونها ادامة تاريخي و عقيدتي همان خوني نيست كه در چنين شبي از فرق علي به‌زمين ريخت؟
البته چنين است و مجاهدين پرتوي از او را آموخته‌اند. البته كه قدر و شأن انسان و انسانيت را در او ديده‌اند و مي‌بينند. به‌همين دليل است كه لباس تقوا و لباس شرف، لباس ارتش آزاديبخش را به‌تن كرده‌اند.
اصولاً شاخص عقيدتي و آرماني «مي‌توان و بايد» مگر كسي غير از علي است؟ در بسياري از جنگهاي پيغمبر چه‌كسي غير از او تعادل را چرخاند؟ چه كسي با حداكثر تهاجم در خيبر را كه 8نفر براي برداشتن آن رفته بودند، از‌جا كند؟
در احد چه كسي آثار حدود هشتاد زخم بر بدن داشت؟
حالا نوادگان سياسي و مسلكي ابن‌ملجم و شمر و ابن‌زياد، در ايران تغيير رنگ داده‌اند و آنها هم داعية اسلام و علي دارند. اما در عالم واقع، دو‌ اسلام سراپا متضاد هست كه با خصومتي آشتي‌ناپذير در ايران رو‌در‌روي هم صف‌آرايي كرده‌اند. مجاهدين، رزم‌آوران آزادي ايران‌ زمين، مي‌بايد به پشتوانة مردم ايران با حمايت مردم ايران انشاءالله محقق بكنند كه به‌صورت نهايي كداميك قاهر و كداميك مقهور است. تا حدود زيادي در تاريخ مشخص شده، اما از نظر عيني و عملي باز‌هم مشخص و مشخص‌تر خواهد شد