Dienstag, 28. Dezember 2010

علی صارمی قبل از اعدام سه بار فریاد «یا حسین» کشید

سه‌شنبه، ۰۷ دی ۱۳۸۹ / ۲۸ دسامبر ۲۰۱۰

زینب صارمی، دختر علی صارمی در جلوی زندان به کمپین گفت: هنگام اذان دو آمبولانس آمد. روی یکی از آنها نوشته بود «بازرسی» و روی دیگری چیزی نوشته نشده بود. نیم ساعت هم طول نکشید. بعد از مدتی سه صدای یا حسین بلند پیچید در فضا. اینقدر این صدا طنین انداز بود که بدن ما را لرزاند. بعد که نیروی انتظامی تک تک رفتند فهمیدیم که همه چیز تمام شده است. مادرم از سر شب تا صبح آنجا جلوی زندان راه رفت.

زینب صارمی دختر علی صارمی که صبح روز سه شنبه در زندان اوین به اتهام محاربه اعدام شد در حالی که در جلوی زندان به سر می برد به کمپین بین المللی حقوق بشر گفت که مقامات از خبردادن در خصوص اعدام پدرش خودداری کرده اند و آنها از طریق هم بندی های علی صارمی در زندان رجایی شهر کرج متوجه احتمال اجرای حکم اعدام شده اند و بلافاصله به جلوی زندان اوین مراجعه کرده اند. به گفته دختر علی صارمی حتی وکیل وی نیز از زمان اجرای حکم خبر نداشته است.

او همچنین گفت که نیروهای امنیتی مادر وخواهر و برخی از دوستانشان که آنها را همراهی می کردند در جلوی زندان دستگیر کردند. به او گفته شده که یا سوار ون نیروهای پلیس شود یا جلوی زندان را ترک کند. او به کمپین گفت که در انتظار است که جسد پدرش را تحویل بگیرند.
زینب صارمی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «شب گذشته (هنگام غروب) هم بندی های پدرم از زندان گوهردشت کرج با منزل تماس گرفتند و گفتند که علی صارمی به نحو بسیار مشکوکی “ربوده شده است” و هم بندی های وی متوجه عدم حضور وی شده اند. آنها به ما گفتند واقعا بترسید».


وی افزود: «ما به هیچ عنوان از طریق مقامات از این اعدام خبر نداشتیم. آنها به وکیل ایشان هم خبر نداده بودند. ما مثل همیشه دنبال کار ایشان بودیم و به دیوان عالی کشور و هر مرجعی که فکر می کردیم می تواند برای نجات پدرم به ما کمک کند سر زده بودیم و آنجا نامه نوشته بودیم. حتی وقتی دیشب خانواده ما و اقوام و دوستانمان همگی بیرون زندان اوین جمع شدیم واز سرنوشت پدرم جویا شدیم، به ما گفتند اینجا خبری نیست. همه خواب هستند. بروید.»


خانم صارمی افزود: «هنگام اذان دو آمبولانس آمد. روی یکی از آنها نوشته بود “بازرسی” و روی دیگری چیزی نوشته نشده بود. نیم ساعت هم طول نکشید. بعد از مدتی سه صدای یا حسین بلند پیچید در فضا. اینقدر این صدا طنین انداز بود که بدن ما را لرزاند. بعد که نیروی انتظامی تک تک رفتند فهمیدیم که همه چیز تمام شده است. مادرم از سر شب تا صبح آنجا جلوی زندان راه رفت…»


او درخصوص اتهاماتی که به پدرش وارد شده بود گفت: «این چیزی که به عنوان محاربه برای او مطرح کردند اصلا صحت ندارد. او به مجاهدین خلق و اردوگاه اشرف فقط یک وابستگی داشت و آن هم برادر من بود که در اشرف است. او به بازجویانش هم گفته بود که عضو سازمان مجاهدین خلق نبوده و فقط رفته بود به اردوگاه اشرف تا به پسرش سر بزند».
وی در انتها افزود: «‌از همه سازمان های حقوق بشر خواهش می کنم که نگذارند خانواده ها اینقدر داغدار بشوند. امیدوارم سازمان های حقوق بشری نگذارند که این کار را با دیگران انجام بدهند».