Sonntag, 5. Juni 2011

کنفرانس در واشینگتن - سیاست آمریکا درخاورمیانه و ایران، حفاظت از اشرف-

شنبه، ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ / ۰۴ ژوئن ۲۰۱۱

روز دوم ژوئن کنفرانسی درواشنگتن با شرکت مقامات آمریکایی مانند، فیلیپ کراولی، مدیرکل وزارت خارجه آمریکا تا آوریل ۲۰۱۱، سفیر استوارت آیزنستات، معاون وزارت خارجه آمریکا،سفیر نانسی سودربرگ، مشاور ارشد رئیس جمهورکلینتون در امور امنیت ملی،پورتر گاس رئیس اطلاعات مرکزی آمریکا از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶، دکتر جان هیلن مدیر کل وزارت خارجه آمریکا از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ شرکت داشته و به سخنرانی پرداختند، توجه شما را این سخنرانیها جلب میکنیم.

فیلیپ کراولی، مدیر کل وزارت خارجه آمریکا ۲۰۰۹ ـ ۲۰۱۱
از شما خیلی متشکرم. برای من مایه افتخار است که در اینجا هستم و تعدادی از شما را می بینم که فرصت داشتم زمانی که در وزارت خارجه بودم، ملاقات کنم. من همچنین خوشحالم که در میان این سخنرانان برجسته هستم.
من اساساً استدلالم این است که بهترین راه برای ایجاد تغییر در ایران ادامه حمایت بسیار قوی و رسا و محسوس از تغییرات شگفت انگیزی است که در سرتاسر منطقه در جریان است. اساساً باید به سؤالی پاسخ داد که در نهایت به سراغ رژیم تهران خواهد آمد.
اگر در میدان تحریرقاهره آن اتفاق افتاد چرا نباید در تهران به وقوع بپیوندد؟ من در واقع محتاطانه به قریب الوقوع بودن تغییر خوشبین هستم. تغییری که ما در خاورمیانه شاهد آن هستیم به عقب باز نخواهد گشت. خاورمیانه به نقطه یی که در گذشته در آن بود، دیگر بازنخواهد گشت.
این به معنی قریب الوقوع بودن تغییر نیست. ما در همین حال حاضر به وضوح شاهد نوعی ضدانقلاب هم هستیم. آنچه که ما در خاور میانه می بینیم انقلاب است اما دربرگیرنده تغییر تدریجی نیز هست، نمونه های تونس و مصر رژیمها را غافلگیر کرد. اما در سوریه، در بحرین، در تهران و حتی در چین غافلگیر نخواهند شد.
آنها هم اکنون به شدت نسبت به آنچه که می بینند، واکنش نشان میدهند. و در نهایت بهترین سیاستی که آمریکا در جامعه بین‌المللی میتواند داشته باشد این است که هرآنچه را که میتواند انجام دهد تا مروج تغییری باشد که در خاورمیانه می خواهیم ببینم. امیدوارم این تغییر زودتر در ایران فرا برسد، اما این تغییر در تهران قریب الوقوع است چراکه رژیم از آنچه در میدان تحریر قاهره اتفاق افتاد در امان نمی ماند. ولی حتمی بودن تغییر در چارچوب واقعیتهای قرن ۲۱ است. روابط میان مردم رشد کرده است، روابطی که ما در جریان تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران دیدیم، انتخاباتی که از مردم دزدیده شد، قدرت جوانان و بسیاری از شما که در اینجا حضور دارید، اینها عوامل تغییر هستند که میشود آن را به تأخیر انداخت ولی نمیتوان آن را انکار کرد.
حال به خاورمیانه نگاه کنیم. روشن است که در تونس و مصر دولتهای جدیدی بر سر کار آمده اند. آنها کامل نخواهند بود.
وقتی به مثالهای مشابه تاریخی رجوع کنیم که در طول زندگی ۶۰ ساله من به وقوع پیوست، به وقایع مهم سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱ میرسیم و من فکر میکنم نقاط مشابه مهمی وجود دارد.
حال سیاست آمریکا در آینده نزدیک چه باید باشد؟ من تنها دو ماه قبل از دولت خارج شدم. من پشت تریبون بودم که آن وقایع در تونس و مصر اتفاق افتادند و زمانیکه من رفتم، تحولات لیبی تازه شروع شده بود.
روشن است که آمریکا محتاط عمل میکرد و برخی از این احتیاط دولت انتقاد کرده اند هم در چارچوب مصر و هم دو سال پیش در رابطه با وقایع ایران.
سیاست آمریکا این است که یک دولت متفاوت در ایران را ببیند که نقش سازنده تر و مسئولانه تری را در خاورمیانه ایفا کند. بحث «اگر» نیست. بلکه بحث این است که کی و چگونه باید این تغییر ایجاد شود؟
آنچه ما از آن زمان تا کنون دیده ایم تحلیل رفتن دائم مشروعیت رژیم تهران بوده و همچنین تغییر بنیادین دیدگاهها نسبت به رژیم حتی در مسکو و پکن.
برخی از این کشورها در اعمال کامل تحریمها و فشار آوردن ضروری بر روی رژیم مشکل ساز هستند. اما شکی نیست که هم در زمینه سیاسی و هم از حیث اقتصادی شکافهای داخلی در رژیم ایجاد شده که علنی است. ما این شکافها را مرتب در جریان اختلافات کنونی بین احمدی نژاد و مخالفان او می بینیم.
رئیس جمهور در سخنرانی اخیر خود گفت که سیاست آمریکا حمایت از کسانی در منطقه است که خواهان رفرم هستند.
باید اطمینان حاصل کنیم که ترجمان این تعهد سیاسی در عمل واقعی و همچنین منابع واقعی نمایان خواهد شد.
ما در لیبی مداخله نظامی کرده ایم. ما قاطعانه به کسانی که مانع تغییر شده اند نشان میدهیم که جامعه بین المللی آماده است هر زمانی که لازم باشد عمل قاطع انجام دهد تا از شهروندان غیرنظامی حفاظت کند. مهمتر از همه برای اینکه نیروهای رفرم برای تغییر بنیادین را حفظ کند تا حاکمیت از حاکمان مستبدی که ۳۰ تا ۴۰ سال در قدرت بوده اند به مردم بازگردانده شود.
این سیاست ماست. چطور میتوان به بهترین نحو آن را عملی کرد؟ در عین حال که ما به دلایل قابل فهم تا به حال محتاط بوده ایم، حالا وقت آن رسیده است که آمریکا به طور علنی و غیرعلنی قاطعانه فشار آورد و با عمل محسوس و تخصیص منابع واقعی مبلغ تغییر سیاستهایی در دولت شود که از مکانهایی مانند تونس و قاهره شروع شده و نهایتاً به تهران نیز ختم شود.
من تمایل دارم ببینم دولت آمریکا به رسمیت بشناسد که رئیس جمهور سوریه، اسد میتواند آلت دست کسانی باشد که مانع تغییر هستند. اسد دست به رفرم نخواهد زد. اسد باید برود. اگر قذافی مشروعیت خود را از دست داده است، اسد هم به همین سرنوشت دچار شده است.
ما به عقب بازنخواهیم گشت. و در اینجا ریسکهایی وجود دارد. مولفه های ناشناخته. قطعاً.
اگر منطقه در شرف تغییر باشد، در عین حال که ما نمیتوانیم این تغییرات را کنترل کنیم فکر کنم باید برای آن اعتبار قائل شویم. اینها جنبشهای بومی هستند.
مسیر تغییر از پایین به بالا خواهد بود. نمیتوان آن را از خارج به زور اعمال کرد. اما ما باید در جایگاهی باشیم که بتوانیم تغییر را شکل دهیم و از مردم و نهادهایی که میتوانند حاکمیت دموکراتیک را در کل منطقه و منجمله تهران به ارمغان آورند، حمایت کنیم.
همه گزینه ها در قبال رژیم تهران باید بر روی میز باشند اما ما باید مطمئن باشیم که تا آنجا که امکان دارد گزینه های غیرنظامی پیش روی رئیس جمهور، وزیر امور خارجه و وزیر دفاع وجود داشته باشد.
ما باید مطمئن شویم که نه تنها استراتژی صحیح بلکه همچنین ابزار و منابع صحیح را نیز در دسترس داشته باشیم، به لحاظ سیاسی، اقتصای، اجتماعی و دموکراتیک. و این پیامی است که ما باید به کنگره منتقل کنیم.
نقش کنگره بسیار حیاتی است. آنها این نقش را در گذراندن تحریمهای آمریکا در به اجرا گذاشتن قطعنامه های سازمان ملل متحد ایفا کردند و فشار روی رژیم ایران را افزایش دادند و هزینه رابطه و تجارت با رژیم ایران را بالا بردند.
ما باید تا هر زمان که طول بکشد همان تعهد و اراده یی را در رابطه با فرصت برای تغییر بنیادین در خاورمیانه نشان دهیم که در جریان جنگ سرد نشان دادیم. در آن زمان تلاشهای ما نهایتاً به ثمر رسید. من فکر میکنم به همان اندازه در تغییر خاورمیانه هم موفق خواهیم بود، از جمله تغییر بنیادین در تهران. اما باید به همان اندازه پشتکار و تعهد از خود بارز کنیم که در طول نیم قرن نشان دادیم. بسیار متشکرم.

سفیر استوارت آیزنستات، معاون وزارت خارجه آمریکا ۱۹۹۷ ـ ۱۹۹۹
ماجرای من با ایران به زمانهای طولانی قبل بازمیگردد، هنگامی که مشاور ارشد امور داخلی رئیس جمهور کارتر در کاخ سفید بودم و قضیه گروگانگیری نوامبر ۱۹۷۹ و کمی پیش از آن هم انقلاب (ضدسلطنتی) ایران را داشتیم که به ایجاد اولین دولت اسلامی افراطی کاملاً متکی به تروریسم و حامی آن منجر شده بود.
این رویداد یکی از عمیق ترین تغییرات ژئوپولیتیک در عصر ما را پدید آورده که ما سی سال است با آن زندگی می کنیم. برنامه اتمی رژیم ایران چهار رشته تحریمهای سازمان ملل را در پی داشته و جدیدترین کشف در این زمینه بنا به اعلام آژانس بین المللی انرژی اتمی درهمین یک یا دو هفته پیش کار روی ماشه هایی است که تنها میتواند کار برد نظامی داشته باشد.
آنها موشکهای میان برد و با برد بلندتر تولید کرده اند که نه تنها متحدان ما در سراسر منطقه بلکه تا بخشهای شرق اروپا را تهدید میکند و حامی اصلی گروههای تروریستی هستند که پروسه صلح خاورمیانه، سمت گیری آینده یک کشور فلسطینی و وحدت لبنان را تهدید میکنند.
من در کار انسداد اولیه داراییهای ایران پس از گروگان گیری شرکت داشتم.
در دوران دولت کلینتون به عنوان معاون وزارت خارجه با اتحادیه اروپا درباره «قانون تحریم رژیم ایران و لیبی» مذاکره کردم که به منع صادرات اقلام با مصارف دوگانه [غیرنظامی-نظامی] انجامید و همچنین با وزیر امور خارجه آلبرایت در طرحریزی سیاستی که درآن زمان گفتگوی تمدنها نام گرفت، همکاری داشتم و از جمله شامل اجازه یکجانبه واردات برخی از تولیدات ایران مانند پسته به آمریکا می گردید با این امید ناچیز که بلکه به دلیل حضور یک شخص نسبتاً مدره به عنوان رئیس جمهور وقت ایران، خاتمی در آن هنگام باعث بهبود روابط شود.
متأسفانه چنین نشد. من در فعالیتهای خصوصی خود همراه با سناتور چاک هگل، ریاست گروه کار ایران در شورای آتلانتیک را برعهده دارم. ما در رابطه با ایران، تهدیدات امنیتی، تحولات داخلی، تحریمها، تحولات هسته یی و دیگر امور را تحت مطالعه و بررسی داشته ایم.
اینجا میخواهم درباره دو موضوع در ارتباط با بعد ایرانی بهارعرب و معنای آن برای تعادل قوا در منطقه صحبت کنم.
رژیم ایران مصمم است به هژمونی منطقه یی دست یابد و یکی از انگیزه های ادامه برنامه اتمی آن این است که میخواهد کشور برتر منطقه باشد.
حال اگر به بهار عرب از نقطه نظر و زاویه رژیم ایران نگاه کنید، آنها ممکن است برخی تحولات را برای خود مثبت ببینند.
به عنوان مثال امواج ناآرامی در منطقه به آنها امکان داده برنامه اتمی خود را به دور از صفحه رادار ادامه دهند، درحالی که ایالات متحده و متحدانمان بر نحوه برخورد با نیروهای دموکراتیک جدیدی که رها شده اند، متمرکز هستند.
حال به نظر میرسد که آنها نه تنها درحال کار روی ماشه های اتمی هستند بلکه همچنین توانسته اند بر کرم کامپیوتری استاکس ـ نت غلبه کرده و سطح غنی سازی اورانیوم را به بیش از حجم پیش از حمله ویروسی برسانند.
مصر به زودی روابط خود با ایران را عادی سازی خواهد کرد. مصریها به کشتیهای جنگی رژیم ایران اجازه داده اند برای اولین بار از سال ۱۹۷۹ از کانال سوئز عبورکنند. مصر فشار کمتری بر حماس که متحد ایران است، وارد خواهد کرد. مصر در واقع پشت موافقتنامه بین حماس و فتح بوده و از این پس فشار کمتری بر برنامه اتمی ایران وارد خواهد کرد.
از نگاه رژیم ایران، معامله حماس ـ فتح باعث خواهد شد که گروه وابسته به آن عمق نفوذ خود را به کرانه باختری گسترش داده و بالقوه در دولت بعدی [فلسطین] پس از انتخابات ۲۰۱۲ حضور داشته باشد.
هم اکنون که صحبت می کنیم، نیروی بدنام قدس سپاه پاسداران درسوریه به بشار اسد در سرکوب اپوزیسیون هم با اسلحه و هم از طریق بلوکاژ پیچیده اینترنت کمک میکند یعنی دقیقاً همان طورکه با اپوزیسیون خود در ایران رفتارکرد. و این مداخله رژیم ایران را برای اولین بار به طورمشخص در یک کشور همسایه اسرائیل درگیر میکند.
اما از سوی دیگر نکات منفی بهار عرب از دید ایران بالقوه وجوه مثبت را تحت الشعاع قرارمیدهد.
به یک مفهوم وسیع، بهارعرب کلا الگوی رژیم ایران و القاعده برای انقلاب خشونت بار را بی اعتبارساخته است. سرکوبی که پس از انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ اعمال کردند و همین اواخر درجریان بهارعرب در اوایل ۲۰۱۱، با آنچه در جهان اسلام درجریان بود، مغایرت داشت.
درایران هم اکنون وخیم ترین کشمکش داخلی از سال ۱۹۷۹ بین خامنه ای و احمدی نژاد درجریان است.
با تضعیف موقعیت رئیس جمهور رژیم مشکل بتوان پیش بینی کرد ماجرا به کجا ختم خواهد شد اما به رغم سر و صدا و رجزخوانی هایش و خطری که وجود شخص او در بردارد، احمدی نژاد توافقی را که در ژنو صورت گرفت دست کم به عنوان گام اول در تلاش برای رسیدن به سازش در قضیه غنی سازی اورانیوم پذیرفت، اما خامنه ای راه او را سد کرد.
یکی دیگر از وجوه منفی بهار عرب از نگاه رژیم ایران در واقع همین شورشی است که در سوریه ایجاد شده به هرحال واقعیت این است که متحد اصلی آنان، اسد را به لرزه درآورده و حتی اگر رژیم او به نحوی باقی بماند که به هیچوجه معلوم نیست، در کادر حکومتی تضعیف شده است که وی در آن به مراتب مشروعیت کمتری خواهد داشت.
بسیار جالب است که نخست وزیرترکیه که تقریباً حتمی است مجدداً انتخاب شود، به شدت از اسد انتقاد کرده است.
این را هم اضافه کنم یکی از دلایلی که باعث شد حماس با معامله اخیر با فتح موافقت کند درحالی که همین توافق را درسال ۲۰۰۹ رد کرده بود، ترس آنها از این است که در دمشق که پایگاهشان است تغییر رژیم اتفاق بیافتد و آنها را از سوریه بیرون بیاندازند.
نکته دیگراینکه گرچه واقعیتی است که گشایشهای دموکراتیک در مصر، تونس و کشورهای دیگر ممکن است جاده یی برای اخوان المسلمین بگشاید تا به نوعی در صحنه حضوری داشته باشند که در دوران حکومت متحدان آمریکا (گرچه رژیمهای اتوکراتیکی بودند)، برایشان امکان نداشت، این هم واقعیت دارد که اخوان المسلمین با رژیم ایران که تنش بین سنی و شیعه در آن بالا است هیچگاه روابط حسنه یی نداشته است.
نکته منفی دیگر از دید رژیم ایران آن است که بهار عرب باعث تشجیع عربستان سعودی شده تا موضع قویتری علیه رژیم ایران اتخاذ و تلاش کند امیرنشینهای عرب را در یک موضع ضد رژیم ایران متحد کند.
و النهایه چنین به نظر میرسد که اگر الگویی بتوان برای بهارعرب تصور کرد که در آن خوب یا بد نفوذ و تأثیر اسلام گرایی در پروسه سیاسی بیشتر باشد، آن الگو احتمالا ترکیه است، نه ایران.
حال اگر از دید آمریکا چشم انداز تعادل قوا در منطقه را بنگریم اردوبندی مشخصی که پیش از بهار عرب وجود داشت و در آن مصر، اردن و سعودیها علیه رژیم ایران، سوریه و گروههای تروریست مورد حمایت آنها صف کشیده بودند، این وضعیت به وضوح تغییر کرده مانند یک دسته ورق بازی که ابتدا به طور مساوی دو قسمت شده باشد، اما ناگهان همه به هوا پرتاب شده و به شکلی نامنظم و غیرقابل پیش بینی به زمین بیافتند.
مصر دارد به طور اساسی و معنی دار تغییر پیدا می کند و ما باید با این واقعیت روبه رو شویم. مصر فاصله بیشتری از ایالات متحده می گیرد، خصومت بیشتری به اسرائیل نشان خواهد داد و بیشتر خود را مدافع آرمان فلسطین نشان خواهد داد که بازگشایی اخیر گذرگاه رفح و معامله بین حماس و فتح که مصر در مذاکره برای به انجام رساندن آن نقش مستقیم داشت، مبین این واقعیت است.
قطعا این به آن معنی نیست که مصریان عملاً متحد رژیم ایران خواهند شد یا یک جمهوری اسلامی مصر تأسیس خواهد شد. مصر کشوری است بسیار بسیار متفاوت اما به هرحال روابط بین این دو عادیسازی خواهد شد.
اخوان المسلمین و نظامیان مصری نوعی اتحاد غیررسمی برقرار کرده اند، زیرا به نظر من نظامیان اخوان را یک نیروی ارتقا یابنده تلقی می کنند. آنها ممکن است درانتخابات ماه سپتامبر دست کم سی درصد آرا را به دست آورند و در ائتلاف احتمالی با گروههای اسلامی کوچکتر و پراکنده ممکن است به احراز اکثریت پارلمان هم نزدیک شوند.
با این همه من نمیگویم که مصر را باید از دست رفته تلقی کرد. منتها کشور متفاوتی خواهد بود. ما هنوز پیوندهای محکمی با نظامیان داریم. بیش از پنجاه درصد افسران ارشد مصری در ایالات متحده آموزش دیده اند. آنها در بین دریافت کنندگان کمک نظامی در رده دوم قرار دارند که بخش اعظم آن را آمریکا تأمین میکند و علاوه براین ما هنوز پیوندهای تجاری و اقتصادی محکمی هم داریم. در ارتباط با نقش آمریکا باید بگویم به این قرار باید باشد و صحبتم را با این مطلب تمام میکنم:
ما بی تردید به دلیل سرنگونی شماری از نزدیکترین متحدانمان مقداری از نفوذمان را ازدست داده ایم اما به هیچوجه تمامی نفوذمان از دست نرفته است و من همچنان اصرار دارم بگویم که ما با نفوذترین کشور غیرعرب منطقه هستیم.
. ما تأسیسات نظامی نیرومندی در قطر، بحرین، امارات متحده عربی و عمان داریم. ما رابطه قوی و بهبود یافته یی همراه با یک قرارداد عظیم ۶۰ میلیارد دلاری با عربستان و کشورهای خلیج فارس داریم و همان طورکه گفتم وزن اقتصادی و سیاسی شان در مصر کاملاً درخور توجه است.
درمورد عراق ضروری است و من امیدوارم که ما یک حضور نظامی حداقل دراین کشور داشته باشیم تا رژیم ایران را از کسب نفوذ بیشتر باز دارد.
صدریها به مالکی فشار می آورند که حضور ما را به هیچوجه تمدید نکند، یعنی حضور ۴۷۰۰۰ سربازی که هنوز درعراق هستند و من امید دارم که بتوان نخست وزیر را قانع کرد بپذیرد ادامه حضور نظامی ایالات متحده درعراق به عنوان شیوه یی جهت کاستن از نفوذ رژیم ایران اهمیت دارد.
در مورد افغانستان هم مهم است که ما همچنان حضور نظامی نیرومندی داشته باشیم. افزایش نیرو و تشدید عملیات طبعاً فراز و نشیبهایی داشته است. طالبان را تضعیف کرده و نهایتاً رسیدن به یک راه حل از راه مذاکره در چشم انداز ما هنگامی میتواند مسیر مناسبی باشد که بتوانیم به وارد کردن فشار بر طالبان و متحدانشان به هر وسیله ممکن ادامه دهیم.
در مورد رژیم ایران، همان طورکه تمام سخنرانان این پنل بیان میکنند، اهمیت دارد که اپوزیسیون دموکراتیک تقویت شود. رژیم ایران است که یک حکومت تروریست دارد و دولتی که تروریسم از آن صادرمی شود. و این نقطه یی است که باید روی آن متمرکز شد. وزارت خارجه دارد پروسه خود را همان طورکه دادگاه استیناف کلمبیا خواستار تجدید نظر شده، پیش می برد و من امیدوارم آنها ضمن این کار در تصمیم گیری شتاب به خرج دهند و به این واقعیت توجه داشته باشند که انگلستان و اتحادیه اروپا که من قبلاً نزد آن سفیر بوده ام هر دو محدودیتها علیه سازمان مجاهدین خلق ایران را لغو کرده اند و وزارت خارجه هم امیدوارم تصمیم خود را براساس فاکتهای مثبت موجود بگیرد و این کار را هم به سرعت به انجام برساند و به خصوص سابقه و رویه قضایی ایجاد شده از سوی دیگران را مورد شناسائی و تأیید قراردهد.
ضرورت دارد که ما نیروهای دموکراتیک را نه تنها در ایران بلکه در سراسر منطقه تقویت و حمایت کنیم. این یک سرفصل مهم درتاریخ این منطقه است.
و بسیار ضروری است که ما تمام منابع و امکاناتمان از جمله تعهد کشورهای گروه ۲۰ با کمک ۲۰ میلیارد دلاری به مصر و تونس را برای حمایت از نیروهای دموکراتیک به کار گیریم و این را روشن سازیم که حرکت در یک مسیر افراطی به مثابه انحراف و کج روی از بهارعرب خواهد بود.
آنچه طی شش ماه آینده روی خواهد داد برای چندین دهه تعیین کننده خواهد بود و ما باید بسیار فشرده و با سرعت عمل کنیم.
یک نکته آخر. من با موضوع تحریمها سر و کار داشته ام و در طرحریزی و اجرای آنها در دولت کلینتون نقش داشتم. در آن دوران هشت ساله به من میگفتند«استاد تحریم».
شکی نیست که چهار رشته تحریم همراه با تحریمهای یکجانبه و مستقل اتحادیه اروپا و ایالات متحده به طورخاص بر بخش مالی ایران متمرکز بوده است.
این تحریمها همراه با یک «جنگ سایبری» و فرار دانشمندان کلیدی ایران برنامه اتمی را کند کرده اما متوقف نساخته است.
یک هزینه اقتصادی واقعی بر رژیم تحمیل شده است. حتی شرکتهای تولید کننده کالاهای مصرفی با آنکه مستقیماً مطرح نیستند عقب می نشینند. سرمایه گذاری در بخش انرژی آنها کم شده است.
بیمه کردن یک کشتی عازم ایران بسیار دشوار شده است. چین البته در این بین یک مسأله است و در تلاش برای اجرای تحریمها یک مشکل واقعی به شمار میرود، اما تحریمها تأثیرگذار است. در عین حال به هیچوجه معلوم نیست که با این رژیم تحریمها به تنهایی کفایت کند.
اینکه این رژیم دارای سلاح اتمی یا توان تولید سلاح اتمی گردد، غیرقابل قبول است.
بنا براین وقتی می گوییم تمام گزینه ها روی میز است یعنی باید تمام گزینه ها را روی میز نگاه داریم.
بسیارمتشکرم.

سفير نانسي سودربرگ، مشاور ارشد رئيس جمهوركلينتون در امور امنيت ملي 1993 - 1997سفیر نانسی سودربرگ، مشاور ارشد رئیس جمهورکلینتون در امور امنیت ملی ۱۹۹۳ - ۱۹۹۷
تمام فعالیتهای شما در اینجا گویای آن است که توجهات تا چه حد به ایران جلب شده است. این موضوع یکی از بزرگترین چالشهای سیاست خارجی است که در پیش روی ما قرار دارد و امروز صبح ما دیدگاههای گوناگون را در مورد چگونگی برخورد با آن خواهیم شنید.
همه این دیدگاهها در یک نقطه اتفاق نظر دارند و آن ضرورت تغییر دموکراتیک و احترام به حقوق بشر در ایران است، هدفی که میدانم همه شما در آن مشترک هستید.
اگر به تغییرات گسترده یی که جهان عرب را فراگرفته توجه کنید، یعنی وقتی که خودسوزی یک میوه فروش در تونس آغازگر تظاهرات شد، خواهید دید که خیلی از اتفاقات میتواند یک شبه صورت گیرد. مردم لیبی همچنان تحت سلطه رژیم معمر قذافی رنج میکشند، بحرین، عربستان سعودی و یمن در مقابل روند تاریخ مقاومت می کنند و ایران نیز در زمان منجمد شده است.
عدم توانایی رژیم ایران برای زندگی همراه با پیروی از قوانین بینالمللی، سرکوب مردم ایران و ضدیت رژیم با دموکراسی و حقوق بشر، چالشی واقعی را نه تنها برای شما در اینجا بلکه برای سیاستهای آمریکا نیز ترسیم میکند.
سیاستهای ما طی این چند دهه، که در برخی مواقع به دنبال ایزوله کردن رژیم بود و در برخی دیگر دست دوستی به سوی آن دراز میکرد، همگی به شکست انجامیده اند چرا که نتوانسته اند تغییر بنیادین در این رژیم فرسوده ایجاد کنند.
در حال حاضر آمریکا نه تنها با چالشهای دموکراسی و حقوق بشر در ایران که با سه چالش کلیدی دیگر نیز مواجه است.
اولا، رژیم ایران به پشتیبانی خود از سازمانهای تروریستی که ما را تهدید میکنند ادامه میدهد، ازجمله حزب الله، حماس، و برخی از گروههای مسلح شیعه در عراق.
ثانیا، این رژیم همچنان به دنبال دستیابی به تسلیحات هسته یی است و سوم اینکه رژیم ایران تلاشهای ما، هم در عراق و هم در افغانستان را با مشکل روبرو میسازد.
موضوع هسته یی عمدتاً سیاست آمریکا در صحنه بین المللی را تعیین میکند. موضوع هسته یی بسیاری از سیاستهای تعاملی شکست خورده را در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات سمت داده است. تلاشها در صحنه بین المللی جهت ممانعت از گسترش تسلیحات اتمی رژیم ایران موضوعی است که بحث عمده بین المللی در قبال ایران را رقم میزند.
گزارش اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی، فعالیتهای تسلیحاتی ایران و مشکلات تکنیکی اش را برجسته می کند. اوائل این ماه، گزارشی از طرف یک هیأت از متخصصین سازمان ملل متحد بیرون آمد که اعلام نمود تحریم های چندجانبه علیه رژیم طبق قطعنامه سال گذشته شورای امنیت ملل متحد که قویاً از جانب دولت اوباما حمایت میشد، تأثیرات قابل توجهی را بر روی توانایی رژیم ایران برای ادامه برنامه هسته یی خود به دنبال داشته است.
به عبارت دیگر، اعمال فشار بر روی این رژیم نتیجه میدهد.
واضح است که تصمیم گیری رژیم ایران منبعث از تحلیل مبتنی بر منفعت و ضرر است و هر چقدر که ما فشار را بر روی این رژیم افزایش دهیم به همان اندازه هم نتیجه مثبت میگیریم.
در عین حال که ما این برنامه را دنبال میکنیم، فکر میکنم آمریکا باید همچنین بر روی آنچه که ما برای گفتگو در مورد آن اینجا جمع شده ایم، یعنی تشدید سرکوب توسط رژیم ایران، متمرکز باشد.
رفتار سرکوبگرانه رژیم، برنامه هسته یی آن، و حمایت آن از تروریسم همگی مستقیماً به فقدان دموکراسی در داخل ایران ربط دارند. یعنی با هم مرتبط هستند.
مادام که این تغییر نکند، یعنی مادام که تغییر دموکراتیک در ایران صورت نگیرد، آمریکا و متحدان آن در سرتاسر جهان با تهدیدات چندگانه از طرف این رژیم مواجه خواهند بود. هیچ تغییری صورت نخواهد گرفت مگر اینکه تغییرات دموکراتیک مرحله به مرحله باشد.
یک سال و نیم قبل از اینکه آن مرد جوان در تونس خود را به آتش بکشد و موجی از تظاهرات را دامن بزند، تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران بیانگر امید و آرزوهای میلیونها ایرانی بود و چشمان جهان را به خود دوختند.
همان طور که همه ما میدانیم، در ایران خلاف آنچه که در تونس و مصر اتفاق افتاد، به وقوع پیوست. وحشیگری علیه تظاهرکنندگان همچنان ادامه دارد. شما دوستان و خانواده و خویشاوندانی را داشته اید که نه تنها زندانی بلکه اعدام نیز شده اند.
رژیم ایران به شدت قابلیت شهروندان برای تغییر دولت به طرق مسالمت آمیز را محدود میکند. این رژیم همچنان کارزاری از خشونت و رعب و وحشت را ادامه میدهد، دست به کشتار میزند، افراد و ازجمله کودکان را با اتکا به محاکمه غیرمنصفانه اعدام میکند، نیروهای امنیتی تحت کنترل رژیم با انگیزه های سیاسی رفتارهای سرکوبگرانه روا میدارند، مانند شکنجه، ضرب و شتم و تجاوز.
این رژیم همچنین رسماً رفتارهای خشن مانند قطع عضو و شلاق را انجام میدهد. و اینطور نمونه ها لیستی طولانی را تشکیل میدهد.
تا اواخر سال گذشته بیش از ۵۰۰ فعال دموکراسی و خبرنگار در زندان بسر میبردند و حدس من این است که این رقم خیلی محافظه کارانه است.
برخی از شما در معرض اینگونه بیرحمی قرار داشته اید، نه تنها در جریان تظاهرات سال ۲۰۰۹ بلکه در طول سالیان گذشته. این رژیم هنوز در دهه ۱۹۷۰ بسر میبرد در حالیکه باقی دنیا وارد قرن ۲۱ شده است و ما را به سوی معیارهای دموکراسی و حقوق بشر سوق میدهد.
جامعه بین المللی فشار بر روی این رژیم را افزایش میدهد. اوائل امسال شورای حقوق بشر سازمان ملل یک گزارشگر ویژه را در رابطه با نقض حقوق بشر در ایران، تعیین نمود.
این امر در چارچوب سازمان ملل متحد یک تحول بزرگ رفتاری را رقم میزند. دبیرکل ملل متحد گفت از شکنجه احتمالی و اذیت و آزار فعالان حقوق بشر، وکلا، خبرنگاران و فعالان اپوزیسیون نگران است.
این تغییر محسوس در رفتار جامعه بین المللی بیانگر آنست که میخواهد جلوی رژیمی که به سرکوب ادامه میدهد، بایستد.
بهار عرب که بخش عمده جهان عرب را دربرگرفته عدم توانایی رژیم ایران برای تغییر را برجسته تر کرده و بار دیگر نشان میدهد این رژیم واقعاً پس ماندهیی از دوران گذشته است.
وزیر کلینتون هنگام سخنرانی خود در «جامعه آمریکایی جهان اسلام» گفت که رژیم ایران پیوسته سیاستهای مستبدانه را هم در داخل و هم در خارج ایران دنبال میکند.
چنین رفتاری فقط محدود به کسانی نیست که در درون مرزهای ایران زندگی میکنند. ما باید در رابطه با فعالیتهای رژیم ایران در خارج از مرزهای ایران نیز هوشیار باشیم، به ویژه اینکه بسیاری از شما در اینجا نگران حملات علیه کمپ اشرف و مخصوصاً حملات آوریل گذشته هستید.
فکر میکنم بسیاری از شما ویدیوی دلخراش مربوط به آن حملات را مشاهده کرده اید. ما باید علیه چنین حملاتی بایستیم.
مسئولیت انتقال کمپ اشرف به دولت عراق مشروط به ارائه تضمینهایی از سوی دولت عراق بود مبنی بر اینکه از ساکنان کمپ اشرف محافظت خواهد شد.
من میدانم که بسیاری از شما در اینجا عمیقاً در مورد کسانی که در کمپ اشرف حضور دارند، نگران هستید. شما همچنین در تلاش برای لغو نامگذاری مجاهدین از لیست شرکت دارید.
من در دولت کلینتون مستقیماً در پروسه صلح ایرلند شمالی کار کردم. مجاهدین با رژیمی در تهران مواجه هستند که مطلقاً هیچ دریچه دموکراتیکی را برای تغییر به رسمیت نمیشناسد.
در رابطه با پروسه صلح در ایرلند کار ساده تر بود چرا که دو دولت دمکراتیک در ایرلند و انگلیس وجود داشتند که تمایل به تعامل و ایجاد فضای سیاسی داشتند.
در درون دولت آمریکا عادتهای قدیمی خیلی سخت از بین میروند اما در عین حال روند تغییر ضروری است. ضروری است که این پروسه تکمیل شود مخصوصاً حالا که در قرن ۲۱ بسر میبریم.
من مطمئنم که دیدگاه فعلی دولت اوباما بر پایه حقایق خواهد بود. من میدانم که همه شما این طور فکر میکنید که این یک پروسه سیاسی در گذشته بوده است، من با افراد مختلفی در داخل دولت صحبت کرده ام و فکر میکنم تصمیم گیری در مورد این موضوع بر اساس حقایق صورت خواهد گرفت.
به نظر من نتیجه بازبینی تابستان امسال اعلام خواهد شد. امیدوارم که این دریچه جدیدی را برای همه شما ایجاد کند که نقش فعال تری را هم در آمریکا و هم در خارج ایفا کنید.
در پایان بگذارید بگویم که هیچ کس نمیداند تغییر رژیم در ایران چقدر زود اتفاق خواهد افتاد اما تغییر حتماً ایجاد خواهد شد.
واضح است که شکافهایی در رهبری رژیم وجود دارد. یک جنگ قدرت طولانی در باند احمدی نژاد با خامنه ای که اخیرا باعث شد تصمیم احمدی نژاد مبنی بر عزل وزیر وزارت اطلاعات علنی شود.
موضوع جنگ چیزی فراتر از وزارت اطلاعات است. مسائل عمیق تری در میان است که ابداً حل و فصل نشده اند.
آزمایش اراده بین باند آخوندها و طرفداران احمدی نژاد گویای ناکارآمدی این رژیم است.
جنگ قدرت موجب تضعیف رئیس جمهور رژیم شده است و بسیاری درسها در رابطه با عجیب بودن کارکرد این نظام را یادآوری کرده است. اما جنگ واقعی در ایران در داخل رژیم نیست بلکه بین رژیم و مردمی است که در خیابانها تظاهرات میکنند.
نیروهای آزادیخواه در کنار این رژیم نیستند. همه ما وظیفه داریم که بسیار بیش از این برای کسانی کار کنیم که برای آزادی می جنگند، نه تنها در تونس، قاهره و خیابانهای طرابلس بلکه همچنین در تهران.
من شما را در ادامه کار برای ایجاد تغییر تشویق میکنم.

مایکل موکیزی، وزیر دادگستری آمریکا ۲۰۰۷ - ۲۰۰۹
ایالات متحده در چندین کشور خاورمیانه، تونس، مصر، لیبی، سوریه و بحرین، تلاش کرده انسانها و نیروهایی را شناسایی و مورد پشتیبانی قرار دهد که از رفرم دموکراتیک پشتیبانی می کنند و میخواهند نظامهایی را درکشورشان حاکم کنند که به تأمین رفاه شهروندانشان بپردازد.
و اما پاسخ ملایان ایران به این رویدادهای تاریخی پیرامونشان چه بوده است؟
کافیست بگییم که رژیم ایران به بدترین عناصر خاورمیانه کمک رسانده است: نه تنها به حماس و حزب الله، بلکه تک تیراندازانی در اختیار رژیم اسد قرارداده که به او در مرعوب ساختن و قتل شهروندان سوری کمک میکند.
در داخل ایران نیز رژیم تنها درسال ۲۰۱۱ تا کنون ۱۵۰ تن را اعدام و حلق آویز کرده که تنها جرمشان مخالفت با سرکوب بوده است.
درسالهای دهه ۱۹۹۰ دولت ما به عنوان یک علامت حسن نیت به رژیم تهران مجاهدین را در لیست قرار داد. همه گزارشها حکایت از آن دارد که هدف از این اقدام کمک به این بود که ما با رژیم تهران وارد تعامل شویم و شاید بتوانیم آن را وادارکنیم مانند یک عضو مسئول جامعه جهانی رفتار کند.
حال این سیاست چه عاقلانه بود و چه احمقانه در این تردیدی نیست که به هرحال شکست خورد.
رژیم ایران در قبال ایالات متحده و همسایگان خود به مراتب رفتار تهدیدآمیز تری نسبت به گذشته دارد. دولتی که من در آن خدمت کردم به این نامگذاری ادامه داد، اما این بار تنها از بیم آن که اگر مجاهدین از لیست خارج شود، رژیم ایران ممکن است سلاح و مهمات ازجمله بمبهای کنار جاده در اختیار شورشیان عراق قرار دهد.
این سیاست هم شکست خورد، زیرا گرچه نامگذاری ادامه یافت، رژیم ایران همچنان به تحویل سلاحهای مرگبار ازجمله بمبهای کنار جاده یی به افراطیون ادامه داد.
امروز و از سالیان بسیار پیش، مجاهدین صریح و روشن به دفاع از برقراری یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر جدایی دین از دولت و غیراتمی در ایران پرداخته است. اعضای آن که در عراق در کمپ اشرف به سر می بردند، سلاح هایی را که می توانستند استفاده کنند، تحویل دادند و امنیت و سلامت خود را پس از حمله ۲۰۰۳ به عراق، به نیروهای ائتلاف سپردند.
آنها دادن اطمینان رسمی از سوی ائتلاف و مشخصاً ژنرالهای آمریکایی را مبنی براینکه با آنان مانند اشخاص حفاظت شده بر اساس حقوق بین الملل رفتار خواهد شد، پذیرفتند.
سازمان مجاهدین علاوه بر پذیرفتن قول و تعهد نظامیان ما به اینکه ساکنان اشرف مورد حفاظت قرارخواهند گرفت، به دادگاههای ما مراجعه کرد تا با توسل به قانون آن نامگذاری غیرعادلانه را لغو کند.
چنین بود که در ژوئیه ۲۰۱۰ مجاهدین موفق به دریافت رأیی از دادگاه استیناف منطقه کلمبیا شد که طبق آن وزیر امورخارجه مکلف است نامگذاری مجاهدین را مورد بررسی مجدد قراردهد زیرا مدارک و اطلاعاتی که بر پایه آن وزیر به نگاهداشتن نام مجاهدین درلیست ادامه می دهد، به این منظورکافی نیست.
امروز درکجا ایستاده ایم؟ در کمپ اشرف سازمانی که سلاحهایش را تحویل داد و خود را در سال ۲۰۰۳ تحت حفاظت بین المللی قرارداد، تا آنجا که ساکنان اشرف هرکدام یک کارت شناسایی دریافت کردند، کارت شناسایی مانند این که من در دست دارم و نشانتان میدهم و آنها را به عنوان اشخاص حفاظت شده طبق قوانین بین الملل معرفی میکند، تا کنون دو بار ازسوی نیروهای عراقی مورد حمله قرار گرفته، بار اول در ژوئیه ۲۰۰۹ و بار دوم در آوریل ۲۰۱۱، و هر دو بار درست هنگامی که وزیر دفاع ما در عراق حضور داشته است. حمله اخیر به قتل ۳۵ زن و مرد بی دفاع منجر شده با سلاحها و خودروهایی که ایالات متحده تأمین کرده و توسط سربازانی به اجرا درآمده که از سوی ایالات متحده تعلیم دیده اند و ایالات متحده کاری در این باره نکرده است.
تمام حملات را سربازان عراقی انجام داده اند که درحال ارتکاب از آنان عکس گرفته شده است. بعضیها در وزارت خارجه آمریکا از جابه جایی حمایت کرده اند، گوئی حملات به نوعی از داخل ایران صورت گرفته است، که البته این( جابه جایی )راه مطمئنی است برای حصول اطمینان از اینکه سایر ساکنان اشرف هم دور از نگاه جهانیان درمعرض کشتار قرار بگیرند.
اما موضوع نامگذاری مجاهدین که وزیرخارجه در ژوئیه ۲۰۱۰ دستور گرفت مورد بررسی مجدد قرار دهد، به کجا رسید؟
خوب، ده ماه گذشته و آن بررسی هنوز به پایان نرسیده است و وزارت خارجه هیچ برآوردی از تاریخی که ممکن است این بررسی کامل شود، ارائه نمی کند.
همین اواخر وزارت خارجه به خارج ساختن ده سند از طبقه بندی به اصطلاح محرمانه اقدام کرده است که مطلقاً حاوی هیچ اطلاعاتی که یا جدید باشد یا موضوعیت داشته باشد، نیست و شامل پرسش هایی از نمایندگان مجاهدین می شود درباره انواع و اقسام مطالب نامربوط.
بگذارید یک نمونه بیاورم که به نظرم میتواند نشان دهد که واقعاً اینجا چه خبراست. در یک سند غیرطبقه بندی شده که از سوی وزارت خارجه ارائه شده است، گزارش میشود که مقامات وزارت خارجه، ایرانیان متقاضی ویزا برای ورود به ایالات متحده از شهرهایی نظیر آنکارا، باکو، برلین، دوبی و استانبول را مورد پرسش قرارداده اند و این متقاضیان ویزا گفته اند که درباره مجاهدین نظرمساعدی ندارند.
اینکه این افراد ایرانی راجع به مجاهدین خوب فکر کنند یا بد، مگر چه ربطی دارد به این که مجاهدین را باید در لیست گذاشت یا خیر؟! اما فراتر از این، وزارت خارجه در واقع با قیافه حق به جانب میگوید که وقتی مجاهدین را در لیست گذاشته و بعد از متقاضیان ویزا میپرسد راجع به مجاهدین چگونه فکر میکنند، اشخاص متقاضی ویزا برای کشوری که مجاهدین را در لیست گذاشته، پاسخ میدهند که نظر مساعدی به این سازمان ندارند!
اگر یک دانشجوی سال اول حقوق چنین دلیل و مدرکی در پشتیبانی از نتیجه گیری خود در یکی از گزارشهای تحقیقی سه ماهه اش ارائه دهد، بی تردید نمره مردودی « F » میگیرد.
به عبارت دیگر وزارت خارجه درگیر یک استراتژی بی پایان به تأخیراندازی است. چرا؟ احتمالاً یک سرنخ برای پاسخ به این سؤال را بتوان در آنچه که در لیبی روی داد، بیابیم، هنگامی که فرانسه یک کشتی جنگی فرستاد و ایالات متحده یک کشتی باری که حتی وقتی دریا قدری توفانی یا مواج بود نمی توانست حرکت کند و مقامات دولت ما توضیح دادندکه ما نمی خواستیم که تا زمانی که تعدادی آمریکایی هنوز در لیبی هستند دست به اقدامی جسورانه بزنیم.!
میدانید که هم اکنون دو دانشجوی آمریکایی به اتهام ساختگی جاسوسی در ایران اسیر هستند. آیا همین دلیل رفتار مورد بحث وزارت خارجه است؟
پیشنهاد من این است که یک جلسه استماع کنگره به دعوت کمیته امورخارجه مجلس نمایندگان برگزارشود، تا بتواند به سرعت ته و توی این قضیه را دربیاورد.
اما دلیل تأخیر هرچه که باشد، مدتهای مدیدی است که وقت آن فرا رسیده تا کشور ما بر اساس اصول اعتقادی خود عمل کند، مجاهدین را از لیست بیرون آورد تا به این ترتیب کسانی را که در ایران برای تغییر رژیم مبارزه می کنند دلگرم شوند و اطمینان حاصل شود که ساکنان اشرف یا اجازه می یابند در همان جا که هستند بمانند با تضمینهای امنیتی یک نیروی بین المللی و یا بتوانند عراق را به سوی کشورهای ثالث ترک کنند .
ایالات متحده از طریق دل سپردن به ترسهایش به بزرگی نرسید، بلکه با الهام از آرمانهایش به این جایگاه دست یافت. وقت آن رسیده که ایالات متحده دیگر صرفاً یک قدرت بزرگ نباشد، بلکه مانند یک قدرت بزرگ رفتار کند. بسیار متشکرم.

پورتر گاس، رئیس اطلاعات مرکزی آمریکا ۲۰۰۳- ۲۰۰۶
من فکر می کنم در بطن مشاهدات عمیقی که سخنرانان امروز گفتند ما کمی درباره اینکه چهان چگونه است دوباره فکر کنیم. اولین واقعیت زندگی این است که جهان یک مخلوط تأسف بار است. برای من مهم نیست شما کجا را نگاه می کنید. هر روز که شما روزنامه را بر میدارید به نظر نمیرسد که جایی بهتر شده باشد. شاید تونس. ولی به سایر جهان نگاه کنید اوضاع به آرامی رو به سراشیبی است از نظر اقتصادی، امنیتی، عدم اطمینان زیادی وجود دارد.
مشکل ما تواناییهای قدرتمان نیست. مشکل ما سیاستهای ما و اراده ماست که از آن تواناییها استفاده کنیم. این عدم اطمینان است که باعث میشود ما بدون دلیل قدرت را در یک مقیاس جهانی از دست بدهیم.
یک خبر خوب بسیار مهم است و فکر میکنم شما این را مثل من میدانید، اینکه حرکتی در مورد مجاهدین به خاطر کمپ اشرف و چیزی که آنجا اتفاق افتاد، صورت گرفته است. اینها هدر نرفته است.
اتفاقات دارد صورت میگیرد. آنها بیش از حد کند هستند. ما همه پاسخها را نداریم. همان طور که شنیدید دیگران گفتند و من هم تأیید می کنم حالا افراد بیشتری هستند که می فهمند چه چیزی اتفاق افتاده است.
افراد بیشتری روی این سؤال متمرکز هستند که چه اتفاقی برای مجاهدین می افتد. این سؤال مطرح است که چه کسی محافظ مجاهدین در روزهایی است که در پیش خواهد بود.
بعد این سؤال پایه یی تر وجود دارد در حالی که به زمانبندی دسامبر نزدیک می شویم چه کسی این سوال را مطرح خواهد که برای کمپ اتفاقی خواهد افتاد؟ این موضوع خوبی است که ما داریم توجه افراد را به آن جلب میکنیم. افراد در وزارت خارجه دارند، توجه میکنند.
افرادی هستند که در مسئولیت برخورد با این مشکل دخیل هستند و شروع به برخورد با آن کرده اند. این خبر خوبی است و اعتبار آن متعلق به شماست و من به راحتی آن را به شما نسبت میدهم.
می خواهم به این فضای عدم اطمینان برگردم. من احساس میکنم بسیار مهم است که ما بفهمیم باید در دولت تصمیماتی بگیریم. به این دلیل به ما حقوق میدهند.
من غالباً سؤالات زیر را از مخاطبینم میپرسم. آیا ما در جنگ هستیم؟ چند نفر در این سالن فکر میکنند ایالات متحده امریکا در جنگ است؟ این معمولاً جوابی است که من میگیرم. معمولاً شقه است.
در واقع ما در جنگ هستیم. اگر در جنگ هستیم دشمن کیست؟ اگر در جنگ هستیم باید بپرسیم صحنه نبرد کجاست؟ آیا فقط عراق است؟ آیا فقط عراق و افغانستان است یا صحنه نبرد دیگری هم هست؟
آیا ما به این حقیقت توجه میکنیم که تروریسم داخلی وجود دارد؟ کسانی هستند که میخواهند هواپیماها، میادین شلوغ شهر و پادگانهای نظامی را منفجر کنند. اگر می فهمیم که در جنگ هستیم می فهمیم که دشمن هست. سؤال این است که قواعد درگیری چیست؟ آیا اداره پلیس مسئول آن است؟ آیا شما به اورژانس ۹۱۱ زنگ میزنید یا در واقع نوعی نیروی نظامی، نیروی اطلاعاتی را به کار میگیرید تا با این تهدید که در بین ماست مقابله کنید؟
سؤال این است که آیا ما داریم پیروز می شویم؟ پیروزی را چطور تعریف میکنید؟ در جنگی که در حال حاضر در آن هستیم پیروزی چیست؟ وقتی از تمام این سوالات عبور می کنید و می بینید هنوز آدمهایی دیگری هستند که باید دنبالشان رفت و حذف کردن اسامه بن لادن مسئله را حل نکرده است و یک لیست دیگر نیز وجود دارد و بعد از آن نیز یک لیست دیگر و باز هم یک لیست دیگر... چون آنها به این زودیها کاهش نمی یابند.
پاسخ مشخص از نظر من این بوده که این بی تصمیمی چگونه برخورد کردن با اینها، پاسخ به این سؤالات در مورد جنگ، از درک دشمنانمان و متحدینمان در سطح جهانی بسیار مهم است.
در یک نگاه سطحی در می یابیم که ما یک دور بهار اعراب را داشتیم. خاورنزدیک در غلیان است.
سؤال بزرگی که ما در مورد ایران نگران آن هستیم این است که آیا بهار اعراب یک زمستان هسته یی خواهد شد چون رژیم ایران سلاح را به دست می آورد؟
درباره این موضوع که توضیح داده شد فکر می کنم این یک نگرانی عظیم است. در ادامه یک نگاه مختصر به برخی از این کشورهای عرب بکنیم، لیبی را در نظر بگیرید.
لیبی برای من سرمشق یک روز دیرتر و یک دلار کمتر است. ما درباره لیبی پاورچین حرکت میکنیم. سعی می کنیم بگوییم ما تسکین انساندوستانه میخواهیم. آنچه ما واقعاً میخواهیم تغییر رژیم است ولی نیروهایمان را اعزام نمیکنیم چون جنگ با لیبی را نمیخواهیم. بنابراین میخواهیم هر دو طرف را بازی کنیم.
احتمالاً آنچه برای لیبی اتفاق می افتد این است که چقدر پول نیاز داریم که قذافی را بخریم. این واقعاً عمق قضیه است قبل از اینکه از آن رد شویم.
ما به مناطقی مثل یمن میرویم. اگر قذافی آنقدر بد است، ابراز عقیده مردم یمن چی که امروز رئیس صالح را نمیخواهند. درباره رئیس صالح و درباره یمن چه خواهیم کرد؟
ما مشکلات زیادی اینجا داریم. ما دیگر یک کشور شکست خورده نمیخواهیم که پناهگاه تروریستها باشد. این طور است که یمن جایی است که آموزشهای جدی تروریستی جریان دارد.
در ادامه به مبارک می رسیم، که این بحث را بسیار زیبا ارائه کردند، سؤالی که از شما میپرسم این است که آنچه بعد از مبارک می آید بهتر است یا بدتر ؟ نمیدانم.
آیا ما نباید پاسخ آن را بدانیم و نباید جلوتر از روند تحولات حرکت کنیم؟ فکر میکنم پاسخ مثبت است.
ما درباره سوریه صحبت کردیم. طبیعتاً حکومت سوریه عروسک رژیم ایران است.
ما به این وحشیگری نگاه میکنیم ـ آنها تک تیرانداز دارند که افراد بیگناه را هدف بگیرند. این دیوانگی است.
شما یک فرد بسیار ضعیف آنجا دارید، اسد، که در محاصره تعدادی عوامل بد قرار دارد و او را به همه طرف هل میدهند. این یک فرمول درست برای به دست آوردن نتایج مثبت نیست.
ما وزنه های سنگینی را باید به طور جدی بلند کنیم وقتی به رژیم ایران میرسد که جدی ترین مشکل شماره یک ماست. به این دلیل است که میگویم اول از همه هدف اعلام شده ما در ایران تغییر رژیم است. عدم گسترش هسته یی یک عامل حیاتی است. ما درباره آن چکار میکنیم؟ خوب نیستیم. شما روزنامه ها را بخوانید. آنها تقلب میکنند.
آنها در واقع از همه آن تکنیکها و روشها استفاده می کنند و در واقع سلاح میسازند و اگرچه ما داریم مذاکره و مذاکره و مذاکره میکنیم، هر روزی که مذاکره میکنیم آنها توانایی بیشتری کسب میکنند و ما پیشرفت کمتری میکنیم.
ما درباره عدم گسترش خوب کار نمیکنیم. در مورد صدور شرارت آیا کسی جداً فکر می کند امروزه رژیم ایران شرارت کمتری از طریق حزب الله یا سوریه یا هر کس دیگری صادر می کند و از بهار اعراب استفاده میکند؟
من می گویم ما آن طور که باید پیش برویم، پیشرفتی نداریم.
حالا وقتی درباره سیاستمان صحبت میکنیم، من درباره ناوگان بریتانیا روی رودخانه پوتوماک و اینکه ارتش بریتانیا از کاخ سفید با مشعلهایشان بالا بروند صحبت نمیکنم. من درباره دفاع از وطن صحبت نمیکنم. من درباره این سیاست صحبت میکنم که چطور از تواناییهای امنیت ملی مان در جهان آن طور که امروزه وجود دارد استفاده کنیم. این امر به سؤالاتی نظیر جلوگیری از بی ثباتی منطقه یی، جلوگیری از اخلال در تجارت، قهرمان سرکوب شدگان شدن، کمک به آزادیخواهان، توقف گسترش دهندگان هسته یی که در واقع کمکهای مرگبار و تجهیزات علیه نیروهایمان در خارج از مرزها میدهند، راه میبرد.
اینها آن نوع سؤالاتی هستند که ما باید از خودمان بپرسیم آیا باید نیرو، نوعی نیرو یا متقاعد کردن به کار بگیریم که فراتر از روشهای سنتی مذاکرات دیپلوماتیک هستند؟
من فکر میکنم سؤالی که به نظر من میرسد به جز وقایع اخیر کمپ اشرف، به تاریخ آرمانهای انساندوستانه مان نگاه می کردم.
جالب است که همواره آرمانهای زیاد انساندوستانه یی بوده ولی همان طور که گفتم جهان یک محل تأسف بار است.
در دارفور ما یک کارهایی کردیم، در لیبی در حاشیه حرکت میکنیم، رواندا به ذهن می آید. اگر شما با آن نسل کشی که در رواندا صورت گرفت برخورد کرده باشید و درباره حقوق بشر فکر میکنید، خدای من، آیا هیچ بهانه یی برای اینکه ما در آن واقعه وحشتناک دست روی دست بگذاریم تا بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تن از افراد قبایل به قتل برسند، وجود دارد؟
پاسخ این است که اگر این تحریک کننده برای آمریکا نباشد که کاری بکند، پس مرز کجاست، مرزی که ما و سیاستمداران در تصمیم گیریها به کار میگیریم کجاست؟
مرزی که ما و سیاستمداران در تصمیم گیریها به کار میگیریم کجاست؟
اگر ملت سرکوب شده یی هست، چه کسی تصمیم میگیرد که چطور سرکوب را برداریم تا مردم در آن کشور بتوانند خود را بیان کنند به نوعی که باعث تغییر رژیم شود.
بگذارید فرض کنیم ما تغییر رژیم میخواهیم. چطور این کار را میکنید؟ شما باید راهی برای تحقق این امر، داشته باشید.
من مذاکره، استفاده از زور را میدانم شما یک راه سومی ارائه دادید که من فکر میکنم طبیعتاً بسیار منطقی است و راه مناسب است برای جلو رفتن و دادن امکان به مردم برای اینکه خود را بیان کنند و در دست بگیرند و کار را انجام دهند.
نگرانی من این است که چقدر هزینه برمی دارد. همین حالا ما رزمندگان آزادی داریم. در طول زندگیم در مجارستان دیده ایم که از آن زمان بیرون آمده اند، کار سخت را کرده اند، مجدداً سرکوب شده اند، ولی پیامی به جهان فرستادند که آنها نیاز به کمک دارند، آنها افرادی را پشت سر خود میخواهند تا آزادیهایی را که میخواهند به دست آورند.
این سؤالات که شما چه چیزی را به کار میگیرید تا رژیم را تغییر دهید، غیر قابل بحث هستند.
من از قتل هدفدار رهبرانی که دوست نداریم حمایت نمیکنم. این یک بازی بی مایه است که بخواهیم شروع کنیم. این یک سراشیبی لغزنده است و شما رو به پایین می روید.
در جاهایی که امنیت ملی ما تهدید میشود یا نسل کشی واقعی جریان دارد ما توانایی داریم و میتوانیم به طور مؤثر کسانی را که شرارت میکنند، حذف کنیم.
من فکر میکنم این جایی است که ما باید زمان بیشتری را اختصاص دهیم و رویش تمرکز کنیم. شما امیدوارید که در بیشتر شرایط این اتفاق نیفتد ولی مهم است که بدانیم وقتی ایالات متحده آمریکا باید توانایی محافظت از خودش را ایجاد می کرد، در واقع از خودش محافظت کرده و به محافظت از خودش در مقابل اسامه بن لادنها و هر کس دیگری از آن سنخ که میخواهد به همه ما و همه آمریکاییها ضرر بزند، ادامه خواهد داد.
ما امروز در موقعیتی هستیم که فقط اگر بخواهیم، میتوانیم کاری بکنیم. ما دیگر نمی توانیم وضعیت مجاهدین یا کمپ اشرف را کش بدهیم. ما یک مهلت داریم که دارد نزدیک میشود.
ما میدانیم که میتوانیم روی سایر سازمانهای بین المللی حساب کنیم که به نوعی کمک کنند ولی وقتی به اصل مسأله میرسد عامل واقعی ایالات متحده آمریکاست و به این دلیل است که ما باید وزارت خارجه مان را تشویق کنیم به پاسخهایی که درباره پایان بازبینی است، برسند.
شما چیزهای زیادی به آنها داده اید که در مورد آن فکر کنند، راه سومی ارائه کرده اید که به سمت حذف آنچه من یک حکومت مذهبی استبدادی میخوانم و مخالف هر چیزی نظیر یک جمهوری آزاد و دموکراتیک است، راه میبرد.
همچنین میخواهم بگویم که هم وزارت خارجه و هم مالکی باید توضیح دهند در کمپ اشرف چه اتفاقی افتاد.
میدانم که راضی نشده ام. من فکر میکنم همینطور که پیش می رویم نیاز به تضمینهای بیشتری داریم که به لحاظ حفاظت چه چیزی صورت خواهد گرفت و عدالت نهایی چه خواهد بود.
چه کسی انتقال را رهبری می کند؟ چه فردی؟ کدام کشور؟ مکانیزمی که منجر به جا به جایی میشود چیست؟ ما برای این پاسخ وقت زیادی نداریم.
این باید به سرعت اتفاق بیفتد. نهایتاً من این را میگویم. یک همکار من که حالا در کنگره است گفت یکی از دلایل شکستهای ایالات متحده آمریکا در اواخر قرن گذشته هنگامی که شروع به شناخت تروریسم و رهبری مستبد و فناتیک که در برخی نقاط جان پا میگرفت این بود که ما مرتجعین بیرحم را تشخیص ندادیم.
اینها افرادی هستند که آشکارا متعهد به نابودی ما هستند و من میگویم ما چیزی را یاد گرفته ایم، دشمنی که می خواهد شما را بکشد، دشمنی نیست که شما بتوانید با او مذاکره کنید. بسیار متشکرم.

دکتر جان هیلن، مدیر کل وزارت خارجه آمریکا ۲۰۰۵ – ۲۰۰۷
موضوعات سیاسی که من با آن کار داشتم عمدتاً درباره قدرت ژئوپولیتیک و موضوعات امنیتی بود که به طور متعارف تعریف شده و به طور خاص تر در مورد توازن قوا در خلیج فارس بود.
بگذارید همین اول بگویم که حتی اگر یک کارشناس امنیتی نمی بودم ولی باز فکر میکردم آمریکا در کل باید سیاستش در مورد ایران را برآورد کند و اینکه چگونه برخورد با رژیم ایران را یک چالش استراتژیک ببیند. من معتقدم این مهمترین منشوری است که از طریق آن سیاستهایمان در مورد رژیم ایران را به قضاوت میگذاریم و می بینیم، اگرچه تنها وسیله نیست.
من معتقدم این برخورد که در طول حدود ۲۰ سال گذشته متناوباً مورد امتحان قرار گرفته اهداف سیاسی آمریکا را در چند دهه گذشته پیش نبرده و به نظر نمیرسد به آرمان آزادی و پیشرفت در ایران کمک کرده باشد.
این به معنی آن نیست که صرفاً بگوییم رژیم ایران یک مشکل امنیتی برای آمریکا با راه حلهای نظامی است. رابطه، منطقه و آنچه به آن بستگی دارد بسیار پیچیده تر از این است.
با این حال من امید کمی به تعامل سنتی دیپلوماتیک با این رژیم ایران دارم.
اجازه بدهید من اول یک نکته غیرسیاسی نظامی را مستقمیاً بگویم و بعد در نتیجه گیری به آن میرسم که رابطه بین عناصر مختلف قدرت آمریکا را برجسته کنم.
نکته ام این است، برای کاهش تهدیدات استراتژیک رژیم کنونی ایران هیچ چیزقاطع تر وتاثیرگذارتر ازیک اپوزیسیون قوی و دموکراتیک در ایران نیست.
این باید هدف کانونی سیاست امریکا باشد که از اپوزیسیون دموکراتیک در ایران حمایت کند و آمریکا باید آماده باشد همین کار را با هر چقدر کمک لازم است بدون امتیاز دادن به رژیم ایران بکند.
ما هم قبل و هم بعد از ریاست جمهوری احمدی نژاد دیده ایم که در ازای استمالت از دولت کنونی ایران چیز کمی دریافت میکنیم.
قدرت نظامی، مواضع استراتژیک، توافقهای امنیتی، فعالیتهای اطلاعاتی، و تمام این ابزار در حرفه من به کنار، این را به شما میگویم که یگانه اهرم موثر استراتژیک علیه این رژیم ایران یک اپوزیسیون به خوبی سازماندهی شده و مشروع است که حمایت قوی در آمریکا و اروپا دارد.
اجازه دهید به موضوعات مهم استراتژیک در حوزه خودم بپردازم. مفید است که تشخیص دهیم بعد از پایان جنگ جهانی دوم منفعت حیاتی آمریکا بوده که توازن قدرت در خلیج فارس را حفظ کند.
وقتی من در دولت خدمت میکردم این را تشخیص دادیم که بعد از انقلاب ایران تنها دو وزنه متعادل کننده در برابر فشار ایران و صدور انقلاب بود و آن عراق و آمریکا بودند.
عراق صدام یک وزنه ژئوپولیتک منطقه ای در طول سالیان در برابر رژیم ایران بود و شکی در آن نیست. این یک قضاوت سر ارزشها نیست، فقط یک واقعیت است.
وقتی آمریکا صدام را در ۲۰۰۳ از قدرت برداشت، آمریکا به عنوان تنها وزنه متعادل کننده ژئوپولیتک در برابر رژیم ایران باقی ماند. به رغم نیروی بسیار زیادی که ما در منطقه داشتیم، این نظر تا سالهای ۲۰۰۴، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ که آمریکا در دوره سختی در عراق درگیر بود.، تلاشهای رژیم ایران برای اعمال فشار فعال نظامی و شبه نظامی علیه شیعیان در عراق، و حزب الله در لبنان بطور مشخص جنگ ۲۰۰۶، تهاجم رژیم ایران علیه همسایگان عرب و برداشت کشورهای عربی شورای همکاری خلیح فارس و ضعف نظامی آنها در چند نقطه کلیدی مشخص توازن قدرت منطقه ای را شکننده تر از انچه ما در نظر داشتیم قرار داد.
آنچه ما واقعاً به آن نیاز داشتیم یک سیاست به روز شده بود که راههای کمتر مشهود ولی شاید صعب العبورتر تهدید یک همسایه یا تضعیف آزادی عمل آنها، تهدید هسته یی، ایجاد مشکلات داخلی و شبیه به آن را به حساب بیاورد.
رژیم ایران یک چالش بزرگ استراتژیک برای ثبات منطقه یی و حتی ثبات جهانی باقی مانده است.
اگر این رژیم مشخص در جاه طلبیهای هسته یی اش برای بی ثبات کردن منطقه از طریق سازمانهای دست نشانده، دست نخورده بماند، در حمایتش از تروریسم یا صدور آن دست نخورده بماند، منطقه خلیج فارس و در نتیجه جهان با مشکل بسیار بزرگی روبرو است.
با نگاه کردن به کل این شرایط، سیاستگذاران آمریکا بعد از اینکه تمام راه کارهایشان را آزمایش کرده اند باید راه کار دیگری را بررسی کنند .فشارهای دیپلوماتیک ملل متحد و سایر قدرتها و تحریم تاثیر کمی داشته و باید به رسمیت شمرد که نه این باعث تغییر رفتار رژیم شد و نه کمکی به تغییر رژیم داشته است. انتخابهای نظامی از طرف آمریکا و نیروهای ائتلاف در منطقه بسیار گسترده هستند و از نظر نظامی کار زیادی میشود انجام داد، به جز چیزی که شبیه به تهاجم به عراق یا حتی تهاجم محدود به رژیم ایران باشد.
به هر حال اینجا جایی است که به روشنی اهداف سازمان شما و اهداف امنیتی آمریکا روی هم می افتند. یک اپوزیسیون دموکراتیک و قدرتمند در ایران که دارای یک حمایت مشترک از آمریکا و اروپا است یک عنصر کلیدی است.
حالا همه این عناصر و سیاستها باید به عنوان کمک کار و اجزای یک هدف دیده شوند، و چشم دوختن به این که یک ایران آزاد و صلح جو جایگزین یک حکومت مذهبی متخاصم و نظامی شود.
یک ایران آزاد، صلح جو و غیر هسته یی می تواند به درگیریهای نظامی با آمریکا و همسایگانش، مجازاتهای نظامی و شبیه به آن پایان دهد و من امیدوارم اپوزیسیون دموکراتیک در ایران بتواند این نکته را برای طرفدارانش روشن و قابل قبول کند.
آمریکا و شرکایش یک ائتلاف قوی در منطقه دارند. ناوهای هواپیمابر در این درگیری پیروز نخواهند شد. دست آخر، ترتیبات نظامی سیاسی در منطقه و فشار دیپلوماتیک و مجازاتها به تنهایی نمی توانند صلح را به منطقه بیاورند و قطعاً آزادی و پیشرفت را برای مردم ایران نخواهند آورد.
بله یک بهار ایرانی قبل از بهار کنونی اعراب وجود داشت. ما نیاز داریم که به آن نیروها کمک شود، و به عنوان ستون مرکزی سیاست آمریکا و اروپا از آنها حمایت شود.
بسیار متشکرم.
پرفسور ریموند تنتر، عضو شورای امنیت ملی کاخ سفید ۱۹۸۱ ـ ۱۹۸۲
من ریموند تنتر هستم و در شورای امنیت ملی در دولتهای ریگان و بوش خدمت کردم. من در دانشگاههای میشیگان، هیبرو در اورشلیم بوده‌ام و اکنون هم در دانشگاه جرج تاون در مورد روند افزایش تروریسم تدریس میکنم.
من با اشتیاق فراوان ایده مربوط به ابتکار خاورمیانه نوین و سیاست در مورد ایران را دنبال میکردم. اکنون به نظر میرسد که خاورمیانه گرفتار آشفتگی و آشوب است. تمرکز روی اپوزیسیون سیاسی روندی صعودی پیدا کرده است. در دوره یی که من در شورای امنیت ملی خدمت میکردم، تصور میکردم زمان مناسبی است که در مورد تغییر رژیم در حکومتهای خودکامه فکر کنیم.
همکارانم به من میگفتند که ببین اینها دوستان ما هستند. من میگفتم: آنها زیاد دوام نخواهند آورد. خب، یکی از کشورهایی که من در آن دوره متمرکز بودم، کشور لیبی و قذافی بود که برای مدت زیادی دوام آورد، اما وی دیگر دوام نخواهد آورد.

زمانی هنری کیسنجر به من گفت که اگر وارد بحثی شدی، فقط راجع به آن موضوع صحبت کن.
من در برنامه های «ام اس ان بی سی» و چندین کانال دیگر با نانسی سودربرگ شرکت کرده ام و خوشحالم که بگویم که وی همه آن بحثها را بُرد. احتمالاً در همه بحثها از جمله در برنامه ”جان دالی” نفر برنده بود. وی در همان زمان همین تحولاتی را که اکنون ما به بحث آنها نشسته ایم، پیش بینی کرده بود. امروز ما شاهدیم که قدرت مردم به تغییر رژیمها راه برده است، و این موضوع به سال ۲۰۰۶ برمیگردد. در این خصوص وی پیشگوی بسیار زبردستی است.
تنتر: در چند دقیقه آخر برنامهمان مایلم که با عرض نکاتی، جلسه را به اتمام برسانم.
بیایید درباره تحقیقاتی که فکر میکنم بر روی پروسه بازبینی لیست‌گذاری مجاهدین پرتو میاندازد، چنانچه سفیر سودربرگ و سایرین به آن اشاره کردند که در حال حاضر این پروسه در وزارت خارجه در جریان است، اجمالاً صحبتی بکنیم.
از بُعد و نظرگاه تحقیقات، چیز زیادی در خصوص اعتبار این پرونده، چنانچه سفیر آیزنستات و سفیر سودربرگ اشاره کردند، وجود ندارد.
یکی از مفاهیم بودن در لیست این است که ارتباطات با افرادی که اعضای یک سازمانی در لیست است، امری جنایی تعریف میکند.
یونامی در عراق دیدار مرتبی از اشرف با کمک اسکورت نظامی آمریکا به صورت یک بار در هفته انجام میدهد. مسأله این است که وقتی ایالات متحده در پایان امسال نیروهایش را خارج میکند آیا نظارت یونامی به قوت خودش باقی میماند؟
به همین خاطر، این بسیار مهم است که تعدادی از نیروهای آمریکایی و همچنین تیم یونامی که به عنوان تیم ناظر بر حقوقبشر ساکنان اشرف روی آنها سرمایهگذاری شده، در آنجا بمانند.
آقای کراولی گفتند که اکنون زمان آن فرا رسیده که تغییر صورت بگیرد. این نکته مرا به یاد آنچه که خاخام هیلل گفت میاندازد که: اگر الان نه، پس کی؟ اگر ما نه پس چه کسی؟ اکنون زمان آن فرا رسیده است.