کنفرانس واشنگتن 12خرداد |
کنفرانس در واشنگتن
سیاست آمریکا درخاورمیانه و ایران
حفاظت از اشرف
۲ژؤئن۲۰۱۱-۱۲خرداد۱۳۹۰
فیلیپ کراولی، مدیر کل وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۹ ـ ۲۰۱۱
از شما خیلی متشکرم. برای من مایه افتخار است که در اینجا هستم و تعدادی از شما را میبینم که فرصت داشتم زمانی که در وزارتخارجه بودم، ملاقات کنم. من همچنین خوشحالم که در میان این سخنرانان برجسته هستم.
من اساساً استدلالم این است که بهترین راه برای ایجاد تغییر در ایران ادامه حمایت بسیار قوی و رسا و محسوس از تغییرات شگفت انگیزی است که در سرتاسر منطقه در جریان است. اساساً باید به سؤالی پاسخ داد که در نهایت به سراغ رژیم تهران خواهد آمد.
اگر در میدان تحریرقاهره آن اتفاق افتاد چرا نباید در تهران به وقوع بپیوندد؟ من در واقع محتاطانه به قریبالوقوع بودن تغییر خوشبین هستم. تغییری که ما در خاورمیانه شاهد آن هستیم به عقب باز نخواهد گشت. خاورمیانه به نقطهیی که در گذشته در آن بود، دیگر بازنخواهد گشت.
این بهمعنی قریبالوقوع بودن تغییر نیست. ما در همین حال حاضر بهوضوح شاهد نوعی ضدانقلاب هم هستیم. آنچه که ما در خاورمیانه میبینیم انقلاب است اما دربرگیرنده تغییر تدریجی نیز هست، نمونههای تونس و مصر رژیمها را غافلگیر کرد. اما در سوریه، در بحرین، در تهران و حتی در چین غافلگیر نخواهند شد.
آنها هماکنون بهشدت نسبت به آنچه که میبینند، واکنش نشان میدهند. و در نهایت بهترین سیاستی که آمریکا در جامعه بینالمللی میتواند داشته باشد این است که هرآنچه را که میتواند انجام دهد تا مروج تغییری باشد که در خاورمیانه میخواهیم ببینم. امیدوارم این تغییر زودتر در ایران فرا برسد، اما این تغییر در تهران قریبالوقوع است چرا که رژیم از آنچه در میدان تحریر قاهره اتفاق افتاد در امان نمیماند. ولی حتمی بودن تغییر در چارچوب واقعیتهای قرن ۲۱ است. روابط میان مردم رشد کرده است، روابطی که ما در جریان تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران دیدیم، انتخاباتی که از مردم دزدیده شد، قدرت جوانان و بسیاری از شما که در اینجا حضور دارید، اینها عوامل تغییر هستند که میشود آن را به تأخیر انداخت ولی نمیتوان آن را انکار کرد.
حال به خاورمیانه نگاه کنیم. روشن است که در تونس و مصر دولتهای جدیدی بر سر کار آمدهاند. آنها کامل نخواهند بود.
وقتی به مثالهای مشابه تاریخی رجوع کنیم که در طول زندگی ۶۰ساله من به وقوع پیوست، به وقایع مهم سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱ میرسیم و من فکر میکنم نقاط مشابه مهمی وجود دارد.
حال سیاست آمریکا در آینده نزدیک چه باید باشد؟ من تنها دو ماه قبل از دولت خارج شدم. من پشت تریبون بودم که آن وقایع در تونس و مصر اتفاق افتادند و زمانیکه من رفتم، تحولات لیبی تازه شروع شده بود.
روشن است که آمریکا محتاط عمل میکرد و برخی از این احتیاط دولت انتقاد کردهاند هم در چارچوب مصر و هم دو سال پیش در رابطه با وقایع ایران.
سیاست آمریکا این است که یک دولت متفاوت در ایران را ببیند که نقش سازندهتر و مسئولانهتری را در خاورمیانه ایفا کند. بحث «اگر» نیست. بلکه بحث این است که کی و چگونه باید این تغییر ایجاد شود؟
آنچه ما از آن زمان تاکنون دیدهایم تحلیل رفتن دائم مشروعیت رژیم تهران بوده و همچنین تغییر بنیادین دیدگاهها نسبت به رژیم حتی در مسکو و پکن.
برخی از این کشورها در اعمال کامل تحریمها و فشار آوردن ضروری بر روی رژیم مشکل ساز هستند. اما شکی نیست که هم در زمینه سیاسی و هم از حیث اقتصادی شکافهای داخلی در رژیم ایجاد شده که علنی است. ما این شکافها را مرتب در جریان اختلافات کنونی بین احمدینژاد و مخالفان او میبینیم.
رئیسجمهور در سخنرانی اخیر خود گفت که سیاست آمریکا حمایت از کسانی در منطقه است که خواهان رفرم هستند.
باید اطمینان حاصل کنیم که ترجمان این تعهد سیاسی در عمل واقعی و همچنین منابع واقعی نمایان خواهد شد.
ما در لیبی مداخله نظامی کردهایم. ما قاطعانه به کسانی که مانع تغییر شدهاند نشان میدهیم که جامعه بینالمللی آماده است هر زمانی که لازم باشد عمل قاطع انجام دهد تا از شهروندان غیرنظامی حفاظت کند. مهمتر از همه برای اینکه نیروهای رفرم برای تغییر بنیادین را حفظ کند تا حاکمیت از حاکمان مستبدی که ۳۰ تا ۴۰سال در قدرت بودهاند به مردم بازگردانده شود.
این سیاست ماست. چطور میتوان به بهترین نحو آن را عملی کرد؟ در عین حال که ما به دلایل قابل فهم تا بهحال محتاط بودهایم، حالا وقت آن رسیده است که آمریکا بهطور علنی و غیرعلنی قاطعانه فشار آورد و با عمل محسوس و تخصیص منابع واقعی مبلغ تغییر سیاستهایی در دولت شود که از مکانهایی مانند تونس و قاهره شروع شده و نهایتاً به تهران نیز ختم شود.
من تمایل دارم ببینم دولت آمریکا بهرسمیت بشناسد که رئیسجمهور سوریه، اسد میتواند آلت دست کسانی باشد که مانع تغییر هستند. اسد دست به رفرم نخواهد زد. اسد باید برود. اگر قذافی مشروعیت خود را از دست داده است، اسد هم به همین سرنوشت دچار شده است.
ما به عقب بازنخواهیم گشت. و در اینجا ریسکهایی وجود دارد. مولفههای ناشناخته. قطعاً.
اگر منطقه در شرف تغییر باشد، در عین حال که ما نمیتوانیم این تغییرات را کنترل کنیم فکر کنم باید برای آن اعتبار قائل شویم. اینها جنبشهای بومی هستند.
مسیر تغییر از پایین به بالا خواهد بود. نمیتوان آن را از خارج بهزور اعمال کرد. اما ما باید در جایگاهی باشیم که بتوانیم تغییر را شکل دهیم و از مردم و نهادهایی که میتوانند حاکمیت دموکراتیک را در کل منطقه و از جمله تهران به ارمغان آورند، حمایت کنیم.
همه گزینهها در قبال رژیم تهران باید بر روی میز باشند اما ما باید مطمئن باشیم که تا آنجا که امکان دارد گزینههای غیرنظامی پیش روی رئیسجمهور، وزیر امور خارجه و وزیر دفاع وجود داشته باشد.
ما باید مطمئن شویم که نه تنها استراتژی صحیح بلکه همچنین ابزار و منابع صحیح را نیز در دسترس داشته باشیم، بهلحاظ سیاسی، اقتصای، اجتماعی و دموکراتیک. و این پیامی است که ما باید به کنگره منتقل کنیم.
نقش کنگره بسیار حیاتی است. آنها این نقش را در گذراندن تحریمهای آمریکا در به اجرا گذاشتن قطعنامههای سازمان ملل متحد ایفا کردند و فشار روی رژیم ایران را افزایش دادند و هزینه رابطه و تجارت با رژیم ایران را بالا بردند.
ما باید تا هر زمان که طول بکشد همان تعهد و ارادهیی را در رابطه با فرصت برای تغییر بنیادین در خاورمیانه نشان دهیم که در جریان جنگ سرد نشان دادیم. در آن زمان تلاشهای ما نهایتاً به ثمر رسید. من فکر میکنم به همان اندازه در تغییر خاورمیانه هم موفق خواهیم بود، از جمله تغییر بنیادین در تهران. اما باید به همان اندازه پشتکار و تعهد از خود بارز کنیم که در طول نیم قرن نشان دادیم. بسیار متشکرم.
سفیر استوارت آیزنستات، معاون وزارتخارجه آمریکا ۱۹۹۷ ـ ۱۹۹۹
ماجرای من با ایران به زمانهای طولانی قبل بازمیگردد، هنگامی که مشاور ارشد امور داخلی رئیسجمهور کارتر در کاخ سفید بودم و قضیه گروگانگیری نوامبر ۱۹۷۹ و کمی پیش از آن هم انقلاب (ضدسلطنتی) ایران را داشتیم که به ایجاد اولین دولت اسلامی افراطی کاملاً متکی به تروریسم و حامی آن منجر شده بود.
این رویداد یکی از عمیقترین تغییرات ژئوپولیتیک در عصر ما را پدید آورده که ما سی سال است با آن زندگی میکنیم. برنامه اتمی رژیم ایران چهار رشته تحریمهای سازمان ملل را در پی داشته و جدیدترین کشف در این زمینه بنا به اعلام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در همین یک یا دو هفته پیش کار روی ماشههایی است که تنها میتواند کار برد نظامی داشته باشد.
آنها موشکهای میانبرد و با برد بلندتر تولید کردهاند که نه تنها متحدان ما در سراسر منطقه بلکه تا بخشهای شرق اروپا را تهدید میکند و حامی اصلی گروههای تروریستی هستند که پروسه صلح خاورمیانه، سمتگیری آینده یک کشور فلسطینی و وحدت لبنان را تهدید میکنند.
من در کار انسداد اولیه داراییهای ایران پس از گروگانگیری شرکت داشتم.
در دوران دولت کلینتون بهعنوان معاون وزارتخارجه با اتحادیه اروپا درباره «قانون تحریم رژیم ایران و لیبی» مذاکره کردم که به منع صادرات اقلام با مصارف دوگانه [غیرنظامی-نظامی] انجامید و همچنین با وزیر امور خارجه آلبرایت در طرحریزی سیاستی که در آن زمان گفتگوی تمدنها نام گرفت، همکاری داشتم و از جمله شامل اجازه یکجانبه واردات برخی از تولیدات ایران مانند پسته به آمریکا میگردید با این امید ناچیز که بلکه بهدلیل حضور یک شخص نسبتاً مدره بهعنوان رئیسجمهور وقت ایران، خاتمی در آن هنگام باعث بهبود روابط شود.
متأسفانه چنین نشد. من در فعالیتهای خصوصی خود همراه با سناتور چاک هگل، ریاست گروه کار ایران در شورای آتلانتیک را برعهدهدارم. ما در رابطه با ایران، تهدیدات امنیتی، تحولات داخلی، تحریمها، تحولات هستهیی و دیگر امور را تحت مطالعه و بررسی داشتهایم.
اینجا میخواهم درباره دو موضوع در ارتباط با بعد ایرانی بهارعرب و معنای آن برای تعادلقوا در منطقه صحبت کنم.
رژیم ایران مصمم است به هژمونی منطقهیی دست یابد و یکی از انگیزههای ادامه برنامه اتمی آن این است که میخواهد کشور برتر منطقه باشد.
حال اگر به بهار عرب از نقطهنظر و زاویه رژیم ایران نگاه کنید، آنها ممکن است برخی تحولات را برای خود مثبت ببینند.
بهعنوان مثال امواج ناآرامی در منطقه به آنها امکان داده برنامه اتمی خود را به دور از صفحه رادار ادامه دهند، درحالی که ایالات متحده و متحدانمان بر نحوه برخورد با نیروهای دموکراتیک جدیدی که رها شدهاند، متمرکز هستند.
حال به نظر میرسد که آنها نه تنها درحال کار روی ماشههای اتمی هستند بلکه همچنین توانستهاند بر کرم کامپیوتری استاکس ـ نت غلبه کرده و سطح غنیسازی اورانیوم را به بیش از حجم پیش از حمله ویروسی برسانند.
مصر بهزودی روابط خود با ایران را عادیسازی خواهد کرد. مصریها به کشتیهای جنگی رژیم ایران اجازه دادهاند برای اولین بار از سال ۱۹۷۹ از کانال سوئز عبورکنند. مصر فشار کمتری بر حماس که متحد ایران است، وارد خواهد کرد. مصر در واقع پشت موافقتنامه بین حماس و فتح بوده و از این پس فشار کمتری بر برنامه اتمی ایران وارد خواهد کرد.
از نگاه رژیم ایران، معامله حماس ـ فتح باعث خواهد شد که گروه وابسته به آن عمق نفوذ خود را به کرانه باختری گسترش داده و بالقوه در دولت بعدی [فلسطین] پس از انتخابات ۲۰۱۲ حضور داشته باشد.
هماکنون که صحبت میکنیم، نیروی بدنام قدس سپاه پاسداران درسوریه به بشار اسد در سرکوب اپوزیسیون هم با اسلحه و هم از طریق بلوکاژ پیچیدهاینترنت کمک میکند یعنی دقیقاً همان طورکه با اپوزیسیون خود در ایران رفتار کرد. و این مداخله رژیم ایران را برای اولین بار بهطور مشخص در یک کشور همسایه اسراییل درگیر میکند.
اما از سوی دیگر نکات منفی بهار عرب از دید ایران بالقوه وجوه مثبت را تحت الشعاع قرارمیدهد.
به یک مفهوم وسیع، بهارعرب کلاً الگوی رژیم ایران و القاعده برای انقلاب خشونتبار را بیاعتبار ساخته است. سرکوبی که پس از انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ اعمال کردند و همین اواخر در جریان بهارعرب در اوایل ۲۰۱۱، با آنچه در جهان اسلام در جریان بود، مغایرت داشت.
در ایران هماکنون وخیمترین کشمکش داخلی از سال ۱۹۷۹ بین خامنهای و احمدینژاد در جریان است.
با تضعیف موقعیت رئیسجمهور رژیم مشکل بتوان پیشبینی کرد ماجرا به کجا ختم خواهد شد اما بهرغم سر و صدا و رجزخوانیهایش و خطری که وجود شخص او در بردارد، احمدینژاد توافقی را که در ژنو صورت گرفت دستکم بهعنوان گام اول در تلاش برای رسیدن به سازش در قضیه غنیسازی اورانیوم پذیرفت، اما خامنهای راه او را سد کرد.
یکی دیگر از وجوه منفی بهار عرب از نگاه رژیم ایران در واقع همین شورشی است که در سوریه ایجاد شده به هرحال واقعیت این است که متحد اصلی آنان، اسد را به لرزه درآورده و حتی اگر رژیم او بهنحوی باقی بماند که به هیچوجه معلوم نیست، در کادر حکومتی تضعیف شده است که وی در آن به مراتب مشروعیت کمتری خواهد داشت.
بسیار جالب است که نخستوزیر ترکیه که تقریباً حتمی است مجدداً انتخاب شود، بهشدت از اسد انتقاد کرده است.
این را هم اضافه کنم یکی از دلایلی که باعث شد حماس با معامله اخیر با فتح موافقت کند درحالی که همین توافق را درسال ۲۰۰۹ رد کرده بود، ترس آنها از این است که در دمشق که پایگاهشان است تغییر رژیم اتفاق بیافتد و آنها را از سوریه بیرون بیاندازند.
نکته دیگر اینکه گرچه واقعیتی است که گشایشهای دموکراتیک در مصر، تونس و کشورهای دیگر ممکن است جادهیی برای اخوان المسلمین بگشاید تا به نوعی در صحنه حضوری داشته باشند که در دوران حکومت متحدان آمریکا (گرچه رژیمهای اتوکراتیکی بودند)، برایشان امکان نداشت، این هم واقعیت دارد که اخوان المسلمین با رژیم ایران که تنش بین سنی و شیعه در آن بالا است هیچگاه روابط حسنهیی نداشته است.
نکته منفی دیگر از دید رژیم ایران آن است که بهار عرب باعث تشجیع عربستان سعودی شده تا موضع قویتری علیه رژیم ایران اتخاذ و تلاش کند امیرنشینهای عرب را در یک موضع ضد رژیم ایران متحد کند.
و النهایه چنین به نظر میرسد که اگر الگویی بتوان برای بهارعرب تصور کرد که در آن خوب یا بد نفوذ و تأثیر اسلام گرایی در پروسه سیاسی بیشتر باشد، آن الگو احتمالاً ترکیه است، نه ایران.
حال اگر از دید آمریکا چشمانداز تعادلقوا در منطقه را بنگریم اردوبندی مشخصی که پیش از بهار عرب وجود داشت و در آن مصر، اردن و سعودیها علیه رژیم ایران، سوریه و گروههای تروریست مورد حمایت آنها صف کشیده بودند، این وضعیت بهوضوح تغییر کرده مانند یک دسته ورق بازی که ابتدا بهطور مساوی دو قسمت شده باشد، اما ناگهان همه به هوا پرتاب شده و به شکلی نامنظم و غیرقابل پیشبینی به زمین بیافتند.
مصر دارد بهطور اساسی و معنی دار تغییر پیدا میکند و ما باید با این واقعیت روبهرو شویم. مصر فاصله بیشتری از ایالات متحده میگیرد، خصومت بیشتری به اسراییل نشان خواهد داد و بیشتر خود را مدافع آرمان فلسطین نشان خواهد داد که بازگشایی اخیر گذرگاه رفح و معامله بین حماس و فتح که مصر در مذاکره برای به انجام رساندن آن نقش مستقیم داشت، مبین این واقعیت است.
قطعاً این به آن معنی نیست که مصریان عملاً متحد رژیم ایران خواهند شد یا یک جمهوری اسلامی مصر تأسیس خواهد شد. مصر کشوری است بسیار بسیار متفاوت اما به هرحال روابط بین این دو عادیسازی خواهد شد.
اخوان المسلمین و نظامیان مصری نوعی اتحاد غیررسمی برقرار کردهاند، زیرا به نظر من نظامیان اخوان را یک نیروی ارتقا یابنده تلقی میکنند. آنها ممکن است در انتخابات ماه سپتامبر دستکم سی درصد آرا را به دست آورند و در ائتلاف احتمالی با گروههای اسلامی کوچکتر و پراکنده ممکن است به احراز اکثریت پارلمان هم نزدیک شوند.
با این همه من نمیگویم که مصر را باید از دست رفته تلقی کرد. منتها کشور متفاوتی خواهد بود. ما هنوز پیوندهای محکمی با نظامیان داریم. بیش از پنجاه درصد افسران ارشد مصری در ایالات متحده آموزش دیدهاند. آنها در بین دریافت کنندگان کمک نظامی در رده دوم قرار دارند که بخش اعظم آن را آمریکا تأمین میکند و علاوه براین ما هنوز پیوندهای تجاری و اقتصادی محکمی هم داریم. در ارتباط با نقش آمریکا باید بگویم به این قرار باید باشد و صحبتم را با این مطلب تمام میکنم:
ما بیتردید بهدلیل سرنگونی شماری از نزدیکترین متحدانمان مقداری از نفوذمان را از دست دادهایم اما به هیچوجه تمامی نفوذمان از دست نرفته است و من همچنان اصرار دارم بگویم که ما با نفوذترین کشور غیرعرب منطقه هستیم.
. ما تأسیسات نظامی نیرومندی در قطر، بحرین، امارات متحده عربی و عمان داریم. ما رابطه قوی و بهبود یافتهیی همراه با یک قرارداد عظیم ۶۰ میلیارد دلاری با عربستان و کشورهای خلیج فارس داریم و همان طورکه گفتم وزن اقتصادی و سیاسیشان در مصر کاملاً درخور توجه است.
در مورد عراق ضروری است و من امیدوارم که ما یک حضور نظامی حداقل در این کشور داشته باشیم تا رژیم ایران را از کسب نفوذ بیشتر باز دارد.
صدریها به مالکی فشار میآورند که حضور ما را به هیچوجه تمدید نکند، یعنی حضور ۴۷۰۰۰ سربازی که هنوز در عراق هستند و من امید دارم که بتوان نخستوزیر را قانع کرد بپذیرد ادامه حضور نظامی ایالات متحده در عراق بهعنوان شیوهیی جهت کاستن از نفوذ رژیم ایران اهمیت دارد.
در مورد افغانستان هم مهم است که ما همچنان حضور نظامی نیرومندی داشته باشیم. افزایش نیرو و تشدید عملیات طبعاً فراز و نشیبهایی داشته است. طالبان را تضعیف کرده و نهایتاً رسیدن به یک راهحل از راه مذاکره در چشمانداز ما هنگامی میتواند مسیر مناسبی باشد که بتوانیم به وارد کردن فشار بر طالبان و متحدانشان به هر وسیله ممکن ادامه دهیم.
در مورد رژیم ایران، همان طورکه تمام سخنرانان این پنل بیان میکنند، اهمیت دارد که اپوزیسیون دموکراتیک تقویت شود. رژیم ایران است که یک حکومت تروریست دارد و دولتی که تروریسم از آن صادرمیشود. و این نقطهیی است که باید روی آن متمرکز شد. وزارتخارجه دارد پروسه خود را همان طورکه دادگاه استیناف کلمبیا خواستار تجدیدنظر شده، پیش میبرد و من امیدوارم آنها ضمن این کار در تصمیمگیری شتاب به خرج دهند و به این واقعیت توجه داشته باشند که انگلستان و اتحادیه اروپا که من قبلاً نزد آن سفیر بودهام هر دو محدودیتها علیه سازمان مجاهدین خلق ایران را لغو کردهاند و وزارتخارجه هم امیدوارم تصمیم خود را بر اساس فاکتهای مثبت موجود بگیرد و این کار را هم به سرعت به انجام برساند و بهخصوص سابقه و رویه قضایی ایجاد شده از سوی دیگران را مورد شناسایی و تأیید قراردهد.
ضرورت دارد که ما نیروهای دموکراتیک را نه تنها در ایران بلکه در سراسر منطقه تقویت و حمایت کنیم. این یک سرفصل مهم درتاریخ این منطقه است.
و بسیار ضروری است که ما تمام منابع و امکاناتمان از جمله تعهد کشورهای گروه ۲۰ با کمک ۲۰ میلیارد دلاری به مصر و تونس را برای حمایت از نیروهای دموکراتیک به کار گیریم و این را روشن سازیم که حرکت در یک مسیر افراطی بهمثابه انحراف و کج روی از بهارعرب خواهد بود.
آنچه طی شش ماه آینده روی خواهد داد برای چندین دهه تعیین کننده خواهد بود و ما باید بسیار فشرده و با سرعت عمل کنیم.
یک نکته آخر. من با موضوع تحریمها سر و کار داشتهام و در طرحریزی و اجرای آنها در دولت کلینتون نقش داشتم. در آن دوران هشت ساله به من میگفتند «استاد تحریم».
شکی نیست که چهار رشته تحریم همراه با تحریمهای یکجانبه و مستقل اتحادیه اروپا و ایالات متحده بهطورخاص بر بخش مالی ایران متمرکز بوده است.
این تحریمها همراه با یک «جنگ سایبری» و فرار دانشمندان کلیدی ایران برنامه اتمی را کند کرده اما متوقف نساخته است.
یک هزینه اقتصادی واقعی بر رژیم تحمیل شده است. حتی شرکتهای تولید کننده کالاهای مصرفی با آن که مستقیماً مطرح نیستند عقب مینشینند. سرمایهگذاری در بخش انرژی آنها کم شده است.
بیمه کردن یک کشتی عازم ایران بسیار دشوار شده است. چین البته در این بین یک مسأله است و در تلاش برای اجرای تحریمها یک مشکل واقعی بهشمار میرود، اما تحریمها تأثیرگذار است. در عین حال به هیچوجه معلوم نیست که با این رژیم تحریمها به تنهایی کفایت کند.
اینکه این رژیم دارای سلاح اتمی یا توان تولید سلاح اتمیگردد، غیرقابل قبول است.
بنا براین وقتی میگوییم تمام گزینهها روی میز است یعنی باید تمام گزینهها را روی میز نگاه داریم.
بسیارمتشکرم.
سیاست آمریکا درخاورمیانه و ایران
حفاظت از اشرف
۲ژؤئن۲۰۱۱-۱۲خرداد۱۳۹۰
فیلیپ کراولی، مدیر کل وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۹ ـ ۲۰۱۱
از شما خیلی متشکرم. برای من مایه افتخار است که در اینجا هستم و تعدادی از شما را میبینم که فرصت داشتم زمانی که در وزارتخارجه بودم، ملاقات کنم. من همچنین خوشحالم که در میان این سخنرانان برجسته هستم.
من اساساً استدلالم این است که بهترین راه برای ایجاد تغییر در ایران ادامه حمایت بسیار قوی و رسا و محسوس از تغییرات شگفت انگیزی است که در سرتاسر منطقه در جریان است. اساساً باید به سؤالی پاسخ داد که در نهایت به سراغ رژیم تهران خواهد آمد.
اگر در میدان تحریرقاهره آن اتفاق افتاد چرا نباید در تهران به وقوع بپیوندد؟ من در واقع محتاطانه به قریبالوقوع بودن تغییر خوشبین هستم. تغییری که ما در خاورمیانه شاهد آن هستیم به عقب باز نخواهد گشت. خاورمیانه به نقطهیی که در گذشته در آن بود، دیگر بازنخواهد گشت.
این بهمعنی قریبالوقوع بودن تغییر نیست. ما در همین حال حاضر بهوضوح شاهد نوعی ضدانقلاب هم هستیم. آنچه که ما در خاورمیانه میبینیم انقلاب است اما دربرگیرنده تغییر تدریجی نیز هست، نمونههای تونس و مصر رژیمها را غافلگیر کرد. اما در سوریه، در بحرین، در تهران و حتی در چین غافلگیر نخواهند شد.
آنها هماکنون بهشدت نسبت به آنچه که میبینند، واکنش نشان میدهند. و در نهایت بهترین سیاستی که آمریکا در جامعه بینالمللی میتواند داشته باشد این است که هرآنچه را که میتواند انجام دهد تا مروج تغییری باشد که در خاورمیانه میخواهیم ببینم. امیدوارم این تغییر زودتر در ایران فرا برسد، اما این تغییر در تهران قریبالوقوع است چرا که رژیم از آنچه در میدان تحریر قاهره اتفاق افتاد در امان نمیماند. ولی حتمی بودن تغییر در چارچوب واقعیتهای قرن ۲۱ است. روابط میان مردم رشد کرده است، روابطی که ما در جریان تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران دیدیم، انتخاباتی که از مردم دزدیده شد، قدرت جوانان و بسیاری از شما که در اینجا حضور دارید، اینها عوامل تغییر هستند که میشود آن را به تأخیر انداخت ولی نمیتوان آن را انکار کرد.
حال به خاورمیانه نگاه کنیم. روشن است که در تونس و مصر دولتهای جدیدی بر سر کار آمدهاند. آنها کامل نخواهند بود.
وقتی به مثالهای مشابه تاریخی رجوع کنیم که در طول زندگی ۶۰ساله من به وقوع پیوست، به وقایع مهم سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱ میرسیم و من فکر میکنم نقاط مشابه مهمی وجود دارد.
حال سیاست آمریکا در آینده نزدیک چه باید باشد؟ من تنها دو ماه قبل از دولت خارج شدم. من پشت تریبون بودم که آن وقایع در تونس و مصر اتفاق افتادند و زمانیکه من رفتم، تحولات لیبی تازه شروع شده بود.
روشن است که آمریکا محتاط عمل میکرد و برخی از این احتیاط دولت انتقاد کردهاند هم در چارچوب مصر و هم دو سال پیش در رابطه با وقایع ایران.
سیاست آمریکا این است که یک دولت متفاوت در ایران را ببیند که نقش سازندهتر و مسئولانهتری را در خاورمیانه ایفا کند. بحث «اگر» نیست. بلکه بحث این است که کی و چگونه باید این تغییر ایجاد شود؟
آنچه ما از آن زمان تاکنون دیدهایم تحلیل رفتن دائم مشروعیت رژیم تهران بوده و همچنین تغییر بنیادین دیدگاهها نسبت به رژیم حتی در مسکو و پکن.
برخی از این کشورها در اعمال کامل تحریمها و فشار آوردن ضروری بر روی رژیم مشکل ساز هستند. اما شکی نیست که هم در زمینه سیاسی و هم از حیث اقتصادی شکافهای داخلی در رژیم ایجاد شده که علنی است. ما این شکافها را مرتب در جریان اختلافات کنونی بین احمدینژاد و مخالفان او میبینیم.
رئیسجمهور در سخنرانی اخیر خود گفت که سیاست آمریکا حمایت از کسانی در منطقه است که خواهان رفرم هستند.
باید اطمینان حاصل کنیم که ترجمان این تعهد سیاسی در عمل واقعی و همچنین منابع واقعی نمایان خواهد شد.
ما در لیبی مداخله نظامی کردهایم. ما قاطعانه به کسانی که مانع تغییر شدهاند نشان میدهیم که جامعه بینالمللی آماده است هر زمانی که لازم باشد عمل قاطع انجام دهد تا از شهروندان غیرنظامی حفاظت کند. مهمتر از همه برای اینکه نیروهای رفرم برای تغییر بنیادین را حفظ کند تا حاکمیت از حاکمان مستبدی که ۳۰ تا ۴۰سال در قدرت بودهاند به مردم بازگردانده شود.
این سیاست ماست. چطور میتوان به بهترین نحو آن را عملی کرد؟ در عین حال که ما به دلایل قابل فهم تا بهحال محتاط بودهایم، حالا وقت آن رسیده است که آمریکا بهطور علنی و غیرعلنی قاطعانه فشار آورد و با عمل محسوس و تخصیص منابع واقعی مبلغ تغییر سیاستهایی در دولت شود که از مکانهایی مانند تونس و قاهره شروع شده و نهایتاً به تهران نیز ختم شود.
من تمایل دارم ببینم دولت آمریکا بهرسمیت بشناسد که رئیسجمهور سوریه، اسد میتواند آلت دست کسانی باشد که مانع تغییر هستند. اسد دست به رفرم نخواهد زد. اسد باید برود. اگر قذافی مشروعیت خود را از دست داده است، اسد هم به همین سرنوشت دچار شده است.
ما به عقب بازنخواهیم گشت. و در اینجا ریسکهایی وجود دارد. مولفههای ناشناخته. قطعاً.
اگر منطقه در شرف تغییر باشد، در عین حال که ما نمیتوانیم این تغییرات را کنترل کنیم فکر کنم باید برای آن اعتبار قائل شویم. اینها جنبشهای بومی هستند.
مسیر تغییر از پایین به بالا خواهد بود. نمیتوان آن را از خارج بهزور اعمال کرد. اما ما باید در جایگاهی باشیم که بتوانیم تغییر را شکل دهیم و از مردم و نهادهایی که میتوانند حاکمیت دموکراتیک را در کل منطقه و از جمله تهران به ارمغان آورند، حمایت کنیم.
همه گزینهها در قبال رژیم تهران باید بر روی میز باشند اما ما باید مطمئن باشیم که تا آنجا که امکان دارد گزینههای غیرنظامی پیش روی رئیسجمهور، وزیر امور خارجه و وزیر دفاع وجود داشته باشد.
ما باید مطمئن شویم که نه تنها استراتژی صحیح بلکه همچنین ابزار و منابع صحیح را نیز در دسترس داشته باشیم، بهلحاظ سیاسی، اقتصای، اجتماعی و دموکراتیک. و این پیامی است که ما باید به کنگره منتقل کنیم.
نقش کنگره بسیار حیاتی است. آنها این نقش را در گذراندن تحریمهای آمریکا در به اجرا گذاشتن قطعنامههای سازمان ملل متحد ایفا کردند و فشار روی رژیم ایران را افزایش دادند و هزینه رابطه و تجارت با رژیم ایران را بالا بردند.
ما باید تا هر زمان که طول بکشد همان تعهد و ارادهیی را در رابطه با فرصت برای تغییر بنیادین در خاورمیانه نشان دهیم که در جریان جنگ سرد نشان دادیم. در آن زمان تلاشهای ما نهایتاً به ثمر رسید. من فکر میکنم به همان اندازه در تغییر خاورمیانه هم موفق خواهیم بود، از جمله تغییر بنیادین در تهران. اما باید به همان اندازه پشتکار و تعهد از خود بارز کنیم که در طول نیم قرن نشان دادیم. بسیار متشکرم.
سفیر استوارت آیزنستات، معاون وزارتخارجه آمریکا ۱۹۹۷ ـ ۱۹۹۹
ماجرای من با ایران به زمانهای طولانی قبل بازمیگردد، هنگامی که مشاور ارشد امور داخلی رئیسجمهور کارتر در کاخ سفید بودم و قضیه گروگانگیری نوامبر ۱۹۷۹ و کمی پیش از آن هم انقلاب (ضدسلطنتی) ایران را داشتیم که به ایجاد اولین دولت اسلامی افراطی کاملاً متکی به تروریسم و حامی آن منجر شده بود.
این رویداد یکی از عمیقترین تغییرات ژئوپولیتیک در عصر ما را پدید آورده که ما سی سال است با آن زندگی میکنیم. برنامه اتمی رژیم ایران چهار رشته تحریمهای سازمان ملل را در پی داشته و جدیدترین کشف در این زمینه بنا به اعلام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در همین یک یا دو هفته پیش کار روی ماشههایی است که تنها میتواند کار برد نظامی داشته باشد.
آنها موشکهای میانبرد و با برد بلندتر تولید کردهاند که نه تنها متحدان ما در سراسر منطقه بلکه تا بخشهای شرق اروپا را تهدید میکند و حامی اصلی گروههای تروریستی هستند که پروسه صلح خاورمیانه، سمتگیری آینده یک کشور فلسطینی و وحدت لبنان را تهدید میکنند.
من در کار انسداد اولیه داراییهای ایران پس از گروگانگیری شرکت داشتم.
در دوران دولت کلینتون بهعنوان معاون وزارتخارجه با اتحادیه اروپا درباره «قانون تحریم رژیم ایران و لیبی» مذاکره کردم که به منع صادرات اقلام با مصارف دوگانه [غیرنظامی-نظامی] انجامید و همچنین با وزیر امور خارجه آلبرایت در طرحریزی سیاستی که در آن زمان گفتگوی تمدنها نام گرفت، همکاری داشتم و از جمله شامل اجازه یکجانبه واردات برخی از تولیدات ایران مانند پسته به آمریکا میگردید با این امید ناچیز که بلکه بهدلیل حضور یک شخص نسبتاً مدره بهعنوان رئیسجمهور وقت ایران، خاتمی در آن هنگام باعث بهبود روابط شود.
متأسفانه چنین نشد. من در فعالیتهای خصوصی خود همراه با سناتور چاک هگل، ریاست گروه کار ایران در شورای آتلانتیک را برعهدهدارم. ما در رابطه با ایران، تهدیدات امنیتی، تحولات داخلی، تحریمها، تحولات هستهیی و دیگر امور را تحت مطالعه و بررسی داشتهایم.
اینجا میخواهم درباره دو موضوع در ارتباط با بعد ایرانی بهارعرب و معنای آن برای تعادلقوا در منطقه صحبت کنم.
رژیم ایران مصمم است به هژمونی منطقهیی دست یابد و یکی از انگیزههای ادامه برنامه اتمی آن این است که میخواهد کشور برتر منطقه باشد.
حال اگر به بهار عرب از نقطهنظر و زاویه رژیم ایران نگاه کنید، آنها ممکن است برخی تحولات را برای خود مثبت ببینند.
بهعنوان مثال امواج ناآرامی در منطقه به آنها امکان داده برنامه اتمی خود را به دور از صفحه رادار ادامه دهند، درحالی که ایالات متحده و متحدانمان بر نحوه برخورد با نیروهای دموکراتیک جدیدی که رها شدهاند، متمرکز هستند.
حال به نظر میرسد که آنها نه تنها درحال کار روی ماشههای اتمی هستند بلکه همچنین توانستهاند بر کرم کامپیوتری استاکس ـ نت غلبه کرده و سطح غنیسازی اورانیوم را به بیش از حجم پیش از حمله ویروسی برسانند.
مصر بهزودی روابط خود با ایران را عادیسازی خواهد کرد. مصریها به کشتیهای جنگی رژیم ایران اجازه دادهاند برای اولین بار از سال ۱۹۷۹ از کانال سوئز عبورکنند. مصر فشار کمتری بر حماس که متحد ایران است، وارد خواهد کرد. مصر در واقع پشت موافقتنامه بین حماس و فتح بوده و از این پس فشار کمتری بر برنامه اتمی ایران وارد خواهد کرد.
از نگاه رژیم ایران، معامله حماس ـ فتح باعث خواهد شد که گروه وابسته به آن عمق نفوذ خود را به کرانه باختری گسترش داده و بالقوه در دولت بعدی [فلسطین] پس از انتخابات ۲۰۱۲ حضور داشته باشد.
هماکنون که صحبت میکنیم، نیروی بدنام قدس سپاه پاسداران درسوریه به بشار اسد در سرکوب اپوزیسیون هم با اسلحه و هم از طریق بلوکاژ پیچیدهاینترنت کمک میکند یعنی دقیقاً همان طورکه با اپوزیسیون خود در ایران رفتار کرد. و این مداخله رژیم ایران را برای اولین بار بهطور مشخص در یک کشور همسایه اسراییل درگیر میکند.
اما از سوی دیگر نکات منفی بهار عرب از دید ایران بالقوه وجوه مثبت را تحت الشعاع قرارمیدهد.
به یک مفهوم وسیع، بهارعرب کلاً الگوی رژیم ایران و القاعده برای انقلاب خشونتبار را بیاعتبار ساخته است. سرکوبی که پس از انتخابات ژوئن ۲۰۰۹ اعمال کردند و همین اواخر در جریان بهارعرب در اوایل ۲۰۱۱، با آنچه در جهان اسلام در جریان بود، مغایرت داشت.
در ایران هماکنون وخیمترین کشمکش داخلی از سال ۱۹۷۹ بین خامنهای و احمدینژاد در جریان است.
با تضعیف موقعیت رئیسجمهور رژیم مشکل بتوان پیشبینی کرد ماجرا به کجا ختم خواهد شد اما بهرغم سر و صدا و رجزخوانیهایش و خطری که وجود شخص او در بردارد، احمدینژاد توافقی را که در ژنو صورت گرفت دستکم بهعنوان گام اول در تلاش برای رسیدن به سازش در قضیه غنیسازی اورانیوم پذیرفت، اما خامنهای راه او را سد کرد.
یکی دیگر از وجوه منفی بهار عرب از نگاه رژیم ایران در واقع همین شورشی است که در سوریه ایجاد شده به هرحال واقعیت این است که متحد اصلی آنان، اسد را به لرزه درآورده و حتی اگر رژیم او بهنحوی باقی بماند که به هیچوجه معلوم نیست، در کادر حکومتی تضعیف شده است که وی در آن به مراتب مشروعیت کمتری خواهد داشت.
بسیار جالب است که نخستوزیر ترکیه که تقریباً حتمی است مجدداً انتخاب شود، بهشدت از اسد انتقاد کرده است.
این را هم اضافه کنم یکی از دلایلی که باعث شد حماس با معامله اخیر با فتح موافقت کند درحالی که همین توافق را درسال ۲۰۰۹ رد کرده بود، ترس آنها از این است که در دمشق که پایگاهشان است تغییر رژیم اتفاق بیافتد و آنها را از سوریه بیرون بیاندازند.
نکته دیگر اینکه گرچه واقعیتی است که گشایشهای دموکراتیک در مصر، تونس و کشورهای دیگر ممکن است جادهیی برای اخوان المسلمین بگشاید تا به نوعی در صحنه حضوری داشته باشند که در دوران حکومت متحدان آمریکا (گرچه رژیمهای اتوکراتیکی بودند)، برایشان امکان نداشت، این هم واقعیت دارد که اخوان المسلمین با رژیم ایران که تنش بین سنی و شیعه در آن بالا است هیچگاه روابط حسنهیی نداشته است.
نکته منفی دیگر از دید رژیم ایران آن است که بهار عرب باعث تشجیع عربستان سعودی شده تا موضع قویتری علیه رژیم ایران اتخاذ و تلاش کند امیرنشینهای عرب را در یک موضع ضد رژیم ایران متحد کند.
و النهایه چنین به نظر میرسد که اگر الگویی بتوان برای بهارعرب تصور کرد که در آن خوب یا بد نفوذ و تأثیر اسلام گرایی در پروسه سیاسی بیشتر باشد، آن الگو احتمالاً ترکیه است، نه ایران.
حال اگر از دید آمریکا چشمانداز تعادلقوا در منطقه را بنگریم اردوبندی مشخصی که پیش از بهار عرب وجود داشت و در آن مصر، اردن و سعودیها علیه رژیم ایران، سوریه و گروههای تروریست مورد حمایت آنها صف کشیده بودند، این وضعیت بهوضوح تغییر کرده مانند یک دسته ورق بازی که ابتدا بهطور مساوی دو قسمت شده باشد، اما ناگهان همه به هوا پرتاب شده و به شکلی نامنظم و غیرقابل پیشبینی به زمین بیافتند.
مصر دارد بهطور اساسی و معنی دار تغییر پیدا میکند و ما باید با این واقعیت روبهرو شویم. مصر فاصله بیشتری از ایالات متحده میگیرد، خصومت بیشتری به اسراییل نشان خواهد داد و بیشتر خود را مدافع آرمان فلسطین نشان خواهد داد که بازگشایی اخیر گذرگاه رفح و معامله بین حماس و فتح که مصر در مذاکره برای به انجام رساندن آن نقش مستقیم داشت، مبین این واقعیت است.
قطعاً این به آن معنی نیست که مصریان عملاً متحد رژیم ایران خواهند شد یا یک جمهوری اسلامی مصر تأسیس خواهد شد. مصر کشوری است بسیار بسیار متفاوت اما به هرحال روابط بین این دو عادیسازی خواهد شد.
اخوان المسلمین و نظامیان مصری نوعی اتحاد غیررسمی برقرار کردهاند، زیرا به نظر من نظامیان اخوان را یک نیروی ارتقا یابنده تلقی میکنند. آنها ممکن است در انتخابات ماه سپتامبر دستکم سی درصد آرا را به دست آورند و در ائتلاف احتمالی با گروههای اسلامی کوچکتر و پراکنده ممکن است به احراز اکثریت پارلمان هم نزدیک شوند.
با این همه من نمیگویم که مصر را باید از دست رفته تلقی کرد. منتها کشور متفاوتی خواهد بود. ما هنوز پیوندهای محکمی با نظامیان داریم. بیش از پنجاه درصد افسران ارشد مصری در ایالات متحده آموزش دیدهاند. آنها در بین دریافت کنندگان کمک نظامی در رده دوم قرار دارند که بخش اعظم آن را آمریکا تأمین میکند و علاوه براین ما هنوز پیوندهای تجاری و اقتصادی محکمی هم داریم. در ارتباط با نقش آمریکا باید بگویم به این قرار باید باشد و صحبتم را با این مطلب تمام میکنم:
ما بیتردید بهدلیل سرنگونی شماری از نزدیکترین متحدانمان مقداری از نفوذمان را از دست دادهایم اما به هیچوجه تمامی نفوذمان از دست نرفته است و من همچنان اصرار دارم بگویم که ما با نفوذترین کشور غیرعرب منطقه هستیم.
. ما تأسیسات نظامی نیرومندی در قطر، بحرین، امارات متحده عربی و عمان داریم. ما رابطه قوی و بهبود یافتهیی همراه با یک قرارداد عظیم ۶۰ میلیارد دلاری با عربستان و کشورهای خلیج فارس داریم و همان طورکه گفتم وزن اقتصادی و سیاسیشان در مصر کاملاً درخور توجه است.
در مورد عراق ضروری است و من امیدوارم که ما یک حضور نظامی حداقل در این کشور داشته باشیم تا رژیم ایران را از کسب نفوذ بیشتر باز دارد.
صدریها به مالکی فشار میآورند که حضور ما را به هیچوجه تمدید نکند، یعنی حضور ۴۷۰۰۰ سربازی که هنوز در عراق هستند و من امید دارم که بتوان نخستوزیر را قانع کرد بپذیرد ادامه حضور نظامی ایالات متحده در عراق بهعنوان شیوهیی جهت کاستن از نفوذ رژیم ایران اهمیت دارد.
در مورد افغانستان هم مهم است که ما همچنان حضور نظامی نیرومندی داشته باشیم. افزایش نیرو و تشدید عملیات طبعاً فراز و نشیبهایی داشته است. طالبان را تضعیف کرده و نهایتاً رسیدن به یک راهحل از راه مذاکره در چشمانداز ما هنگامی میتواند مسیر مناسبی باشد که بتوانیم به وارد کردن فشار بر طالبان و متحدانشان به هر وسیله ممکن ادامه دهیم.
در مورد رژیم ایران، همان طورکه تمام سخنرانان این پنل بیان میکنند، اهمیت دارد که اپوزیسیون دموکراتیک تقویت شود. رژیم ایران است که یک حکومت تروریست دارد و دولتی که تروریسم از آن صادرمیشود. و این نقطهیی است که باید روی آن متمرکز شد. وزارتخارجه دارد پروسه خود را همان طورکه دادگاه استیناف کلمبیا خواستار تجدیدنظر شده، پیش میبرد و من امیدوارم آنها ضمن این کار در تصمیمگیری شتاب به خرج دهند و به این واقعیت توجه داشته باشند که انگلستان و اتحادیه اروپا که من قبلاً نزد آن سفیر بودهام هر دو محدودیتها علیه سازمان مجاهدین خلق ایران را لغو کردهاند و وزارتخارجه هم امیدوارم تصمیم خود را بر اساس فاکتهای مثبت موجود بگیرد و این کار را هم به سرعت به انجام برساند و بهخصوص سابقه و رویه قضایی ایجاد شده از سوی دیگران را مورد شناسایی و تأیید قراردهد.
ضرورت دارد که ما نیروهای دموکراتیک را نه تنها در ایران بلکه در سراسر منطقه تقویت و حمایت کنیم. این یک سرفصل مهم درتاریخ این منطقه است.
و بسیار ضروری است که ما تمام منابع و امکاناتمان از جمله تعهد کشورهای گروه ۲۰ با کمک ۲۰ میلیارد دلاری به مصر و تونس را برای حمایت از نیروهای دموکراتیک به کار گیریم و این را روشن سازیم که حرکت در یک مسیر افراطی بهمثابه انحراف و کج روی از بهارعرب خواهد بود.
آنچه طی شش ماه آینده روی خواهد داد برای چندین دهه تعیین کننده خواهد بود و ما باید بسیار فشرده و با سرعت عمل کنیم.
یک نکته آخر. من با موضوع تحریمها سر و کار داشتهام و در طرحریزی و اجرای آنها در دولت کلینتون نقش داشتم. در آن دوران هشت ساله به من میگفتند «استاد تحریم».
شکی نیست که چهار رشته تحریم همراه با تحریمهای یکجانبه و مستقل اتحادیه اروپا و ایالات متحده بهطورخاص بر بخش مالی ایران متمرکز بوده است.
این تحریمها همراه با یک «جنگ سایبری» و فرار دانشمندان کلیدی ایران برنامه اتمی را کند کرده اما متوقف نساخته است.
یک هزینه اقتصادی واقعی بر رژیم تحمیل شده است. حتی شرکتهای تولید کننده کالاهای مصرفی با آن که مستقیماً مطرح نیستند عقب مینشینند. سرمایهگذاری در بخش انرژی آنها کم شده است.
بیمه کردن یک کشتی عازم ایران بسیار دشوار شده است. چین البته در این بین یک مسأله است و در تلاش برای اجرای تحریمها یک مشکل واقعی بهشمار میرود، اما تحریمها تأثیرگذار است. در عین حال به هیچوجه معلوم نیست که با این رژیم تحریمها به تنهایی کفایت کند.
اینکه این رژیم دارای سلاح اتمی یا توان تولید سلاح اتمیگردد، غیرقابل قبول است.
بنا براین وقتی میگوییم تمام گزینهها روی میز است یعنی باید تمام گزینهها را روی میز نگاه داریم.
بسیارمتشکرم.
سفیر نانسی سودربرگ، مشاور ارشد رئیسجمهورکلینتون در امور امنیت ملی ۱۹۹۳ - ۱۹۹۷
تمام فعالیتهای شما در اینجا گویای آن است که توجهات تا چه حد به ایران جلب شده است. این موضوع یکی از بزرگترین چالشهای سیاست خارجی است که پیش روی ما قرار دارد و امروز صبح ما دیدگاههای گوناگون را در مورد چگونگی برخورد با آن خواهیم شنید.
همه این دیدگاهها در یک نقطه اتفاقنظر دارند و آن ضرورت تغییر دموکراتیک و احترام به حقوقبشر در ایران است، هدفی که میدانم همه شما در آن مشترک هستید.
اگر به تغییرات گستردهیی که جهان عرب را فراگرفته توجه کنید، یعنی وقتی که خودسوزی یک میوه فروش در تونس آغازگر تظاهرات شد، خواهید دید که خیلی از اتفاقات میتواند یکشبهصورت گیرد. مردم لیبی همچنان تحت سلطه رژیم معمر قذافی رنج میکشند، بحرین، عربستان سعودی و یمن در مقابل روند تاریخ مقاومت میکنند و ایران نیز در زمان منجمد شده است.
عدم توانایی رژیم ایران برای زندگی همراه با پیروی از قوانین بینالمللی، سرکوب مردم ایران و ضدیت رژیم با دموکراسی و حقوقبشر، چالشی واقعی را نه تنها برای شما در اینجا بلکه برای سیاستهای آمریکا نیز ترسیم میکند.
سیاستهای ما طی این چند دهه، که در برخی مواقع بهدنبال ایزوله کردن رژیم بود و در برخی دیگر دست دوستی به سوی آن دراز میکرد، همگی به شکست انجامیدهاند چرا که نتوانستهاند تغییر بنیادین در این رژیم فرسوده ایجاد کنند.
در حال حاضر آمریکا نه تنها با چالشهای دموکراسی و حقوقبشر در ایران که با سه چالش کلیدی دیگر نیز مواجه است.
اولا، رژیم ایران به پشتیبانی خود از سازمانهای تروریستی که ما را تهدید میکنند ادامه میدهد، از جمله حزبالله، حماس، و برخی از گروههای مسلح شیعه در عراق.
ثانیا، این رژیم همچنان بهدنبال دستیابی به تسلیحات هستهیی است و سوم اینکه رژیم ایران تلاشهای ما، هم در عراق و هم در افغانستان را با مشکل روبهرو میسازد.
موضوع هستهیی عمدتاً سیاست آمریکا در صحنه بینالمللی را تعیین میکند. موضوع هستهیی بسیاری از سیاستهای تعاملی شکست خورده را در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات سمت داده است. تلاشها در صحنه بینالمللی جهت ممانعت از گسترش تسلیحات اتمی رژیم ایران موضوعی است که بحث عمده بینالمللی در قبال ایران را رقم میزند.
گزارش اخیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی، فعالیتهای تسلیحاتی ایران و مشکلات تکنیکیاش را برجسته میکند. اوایل این ماه، گزارشی از طرف یک هیأت از متخصصان سازمان ملل متحد بیرون آمد که اعلام نمود تحریمهای چندجانبه علیه رژیم طبق قطعنامه سال گذشته شورای امنیت ملل متحد که قویاً از جانب دولت اوباما حمایت میشد، تأثیرات قابل توجهی را بر روی توانایی رژیم ایران برای ادامه برنامه هستهیی خود بهدنبال داشته است.
به عبارت دیگر، اعمال فشار بر روی این رژیم نتیجه میدهد.
واضح است که تصمیمگیری رژیم ایران منبعث از تحلیل مبتنی بر منفعت و ضرر است و هر چقدر که ما فشار را بر روی این رژیم افزایش دهیم به همان اندازه هم نتیجه مثبت میگیریم.
در عین حال که ما این برنامه را دنبال میکنیم، فکر میکنم آمریکا باید همچنین بر روی آنچه که ما برای گفتگو در مورد آن اینجا جمع شدهایم، یعنی تشدید سرکوب توسط رژیم ایران، متمرکز باشد.
رفتار سرکوبگرانه رژیم، برنامه هستهیی آن، و حمایت آن از تروریسم همگی مستقیماً به فقدان دموکراسی در داخل ایران ربط دارند. یعنی با هم مرتبط هستند.
مادام که این تغییر نکند، یعنی مادام که تغییر دموکراتیک در ایران صورت نگیرد، آمریکا و متحدان آن در سرتاسر جهان با تهدیدات چندگانه از طرف این رژیم مواجه خواهند بود. هیچ تغییری صورت نخواهد گرفت مگر اینکه تغییرات دموکراتیک مرحله به مرحله باشد.
یک سال و نیم قبل از اینکه آن مرد جوان در تونس خود را به آتش بکشد و موجی از تظاهرات را دامن بزند، تظاهرات سال ۲۰۰۹ در ایران بیانگر امید و آرزوهای میلیونها ایرانی بود و چشمان جهان را به خود دوختند.
همانطور که همه ما میدانیم، در ایران خلاف آنچه که در تونس و مصر اتفاق افتاد، به وقوع پیوست. وحشیگری علیه تظاهرکنندگان همچنان ادامه دارد. شما دوستان و خانواده و خویشاوندانی را داشتهاید که نه تنها زندانی بلکه اعدام نیز شدهاند.
رژیم ایران بهشدت قابلیت شهروندان برای تغییر دولت به طرق مسالمتآمیز را محدود میکند. این رژیم همچنان کارزاری از خشونت و رعب و وحشت را ادامه میدهد، دست به کشتار میزند، افراد و از جمله کودکان را با اتکا به محاکمه غیرمنصفانه اعدام میکند، نیروهای امنیتی تحت کنترل رژیم با انگیزههای سیاسی رفتارهای سرکوبگرانه روا میدارند، مانند شکنجه، ضربوشتم و تجاوز.
این رژیم همچنین رسماً رفتارهای خشن مانند قطع عضو و شلاق را انجام میدهد. و اینطور نمونهها لیستی طولانی را تشکیل میدهد.
تا اواخر سال گذشته بیش از ۵۰۰ فعال دموکراسی و خبرنگار در زندان بهسر میبردند و حدس من این است که این رقم خیلی محافظه کارانه است.
برخی از شما در معرض اینگونه بیرحمی قرار داشتهاید، نه تنها در جریان تظاهرات سال ۲۰۰۹ بلکه در طول سالیان گذشته. این رژیم هنوز در دهه ۱۹۷۰ بهسر میبرد درحالیکه باقی دنیا وارد قرن ۲۱ شده است و ما را به سوی معیارهای دموکراسی و حقوقبشر سوق میدهد.
جامعه بینالمللی فشار بر روی این رژیم را افزایش میدهد. اوایل امسال شورای حقوقبشر سازمان ملل یک گزارشگر ویژه را در رابطه با نقض حقوقبشر در ایران، تعیین نمود.
این امر در چارچوب سازمان ملل متحد یک تحول بزرگ رفتاری را رقم میزند. دبیرکل ملل متحد گفت از شکنجه احتمالی و اذیت و آزار فعالان حقوقبشر، وکلا، خبرنگاران و فعالان اپوزیسیون نگران است.
این تغییر محسوس در رفتار جامعه بینالمللی بیانگر آنست که میخواهد جلوی رژیمی که به سرکوب ادامه میدهد، بایستد.
بهار عرب که بخش عمده جهان عرب را دربرگرفته عدم توانایی رژیم ایران برای تغییر را برجستهتر کرده و بار دیگر نشان میدهد این رژیم واقعاً پس ماندهیی از دوران گذشته است.
وزیر کلینتون هنگام سخنرانی خود در «جامعه آمریکایی جهان اسلام» گفت که رژیم ایران پیوسته سیاستهای مستبدانه را هم در داخل و هم در خارج ایران دنبال میکند.
چنین رفتاری فقط محدود به کسانی نیست که در درون مرزهای ایران زندگی میکنند. ما باید در رابطه با فعالیتهای رژیم ایران در خارج از مرزهای ایران نیز هوشیار باشیم، بهویژهاینکه بسیاری از شما در اینجا نگران حملات علیه کمپ اشرف و مخصوصاً حملات آوریل گذشته هستید.
فکر میکنم بسیاری از شما ویدیوی دلخراش مربوط به آن حملات را مشاهده کردهاید. ما باید علیه چنین حملاتی بایستیم.
مسئولیت انتقال کمپ اشرف به دولت عراق مشروط به ارائه تضمینهایی از سوی دولت عراق بود مبنی بر اینکه از ساکنان کمپ اشرف محافظت خواهد شد.
من میدانم که بسیاری از شما در اینجا عمیقاً در مورد کسانی که در کمپ اشرف حضور دارند، نگران هستید. شما همچنین در تلاش برای لغو نامگذاری مجاهدین از لیست شرکت دارید.
من در دولت کلینتون مستقیماً در پروسه صلح ایرلند شمالی کار کردم. مجاهدین با رژیمی در تهران مواجه هستند که مطلقاً هیچ دریچه دموکراتیکی را برای تغییر بهرسمیت نمیشناسد.
در رابطه با پروسه صلح در ایرلند کار سادهتر بود چرا که دو دولت دموکراتیک در ایرلند و انگلیس وجود داشتند که تمایل به تعامل و ایجاد فضای سیاسی داشتند.
در درون دولت آمریکا عادتهای قدیمی خیلی سخت از بین میروند اما در عین حال روند تغییر ضروری است. ضروری است که این پروسه تکمیل شود مخصوصاً حالا که در قرن ۲۱ بهسر میبریم.
من مطمئنم که دیدگاه فعلی دولت اوباما بر پایه حقایق خواهد بود. من میدانم که همه شما این طور فکر میکنید که این یک پروسه سیاسی در گذشته بوده است، من با افراد مختلفی در داخل دولت صحبت کردهام و فکر میکنم تصمیمگیری در مورد این موضوع بر اساس حقایق صورت خواهد گرفت.
به نظر من نتیجه بازبینی تابستان امسال اعلام خواهد شد. امیدوارم که این دریچه جدیدی را برای همه شما ایجاد کند که نقش فعالتری را هم در آمریکا و هم در خارج ایفا کنید.
در پایان بگذارید بگویم که هیچ کس نمیداند تغییر رژیم در ایران چقدر زود اتفاق خواهد افتاد اما تغییر حتماً ایجاد خواهد شد.
واضح است که شکافهایی در رهبری رژیم وجود دارد. یک جنگ قدرت طولانی در باند احمدینژاد با خامنهای که اخیراً باعث شد تصمیم احمدینژاد مبنی بر عزل وزیر وزارت اطلاعات علنی شود.
موضوع جنگ چیزی فراتر از وزارت اطلاعات است. مسائل عمیقتری در میان است که ابداً حلوفصل نشدهاند.
آزمایش اراده بین باند آخوندها و طرفداران احمدینژاد گویای ناکارآمدی این رژیم است.
جنگ قدرت موجب تضعیف رئیسجمهور رژیم شده است و بسیاری درسها در رابطه با عجیب بودن کارکرد این نظام را یادآوری کرده است. اما جنگ واقعی در ایران در داخل رژیم نیست بلکه بین رژیم و مردمی است که در خیابانها تظاهرات میکنند.
نیروهای آزادیخواه در کنار این رژیم نیستند. همه ما وظیفه داریم که بسیار بیش از این برای کسانی کار کنیم که برای آزادی میجنگند، نه تنها در تونس، قاهره و خیابانهای طرابلس بلکه همچنین در تهران.
من شما را در ادامه کار برای ایجاد تغییر تشویق میکنم.
مایکل موکیزی، وزیر دادگستری آمریکا ۲۰۰۷ - ۲۰۰۹
ایالات متحده در چندین کشور خاورمیانه، تونس، مصر، لیبی، سوریه و بحرین، تلاش کرده انسانها و نیروهایی را شناسایی و مورد پشتیبانی قرار دهد که از رفرم دموکراتیک پشتیبانی میکنند و میخواهند نظامهایی را درکشورشان حاکم کنند که به تأمین رفاه شهروندانشان بپردازد.
و اما پاسخ ملایان ایران به این رویدادهای تاریخی پیرامونشان چه بوده است؟
کافیست بگوییم که رژیم ایران به بدترین عناصر خاورمیانه کمک رسانده است: نه تنها به حماس و حزبالله، بلکه تک تیراندازانی در اختیار رژیم اسد قرارداده که به او در مرعوب ساختن و قتل شهروندان سوری کمک میکند.
در داخل ایران نیز رژیم تنها درسال ۲۰۱۱ تاکنون ۱۵۰تن را اعدام و حلقآویز کرده که تنها جرمشان مخالفت با سرکوب بوده است.
در سالهای دهه ۱۹۹۰ دولت ما بهعنوان یک علامت حسننیت به رژیم تهران مجاهدین را در لیست قرار داد. همه گزارشها حکایت از آن دارد که هدف از این اقدام کمک به این بود که ما با رژیم تهران وارد تعامل شویم و شاید بتوانیم آن را وادار کنیم مانند یک عضو مسئول جامعه جهانی رفتار کند.
حال این سیاست چه عاقلانه بود و چه احمقانه در این تردیدی نیست که به هرحال شکست خورد.
رژیم ایران در قبال ایالات متحده و همسایگان خود به مراتب رفتار تهدیدآمیز تری نسبت به گذشته دارد. دولتی که من در آن خدمت کردم به این نامگذاری ادامه داد، اما این بار تنها از بیم آن که اگر مجاهدین از لیست خارج شود، رژیم ایران ممکن است سلاح و مهمات از جمله بمبهای کنار جاده در اختیار شورشیان عراق قرار دهد.
این سیاست هم شکست خورد، زیرا گرچه نامگذاری ادامه یافت، رژیم ایران همچنان به تحویل سلاحهای مرگبار از جمله بمبهای کنار جادهیی به افراطیون ادامه داد.
امروز و از سالیان بسیار پیش، مجاهدین صریح و روشن به دفاع از برقراری یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر جدایی دین از دولت و غیراتمی در ایران پرداخته است. اعضای آن که در عراق در کمپ اشرف بهسر میبردند، سلاحهایی را که میتوانستند استفاده کنند، تحویل دادند و امنیت و سلامت خود را پس از حمله ۲۰۰۳ به عراق، به نیروهای ائتلاف سپردند.
آنها دادن اطمینان رسمی از سوی ائتلاف و مشخصاً ژنرالهای آمریکایی را مبنی براینکه با آنان مانند اشخاص حفاظتشده بر اساس حقوق بینالملل رفتار خواهد شد، پذیرفتند.
سازمان مجاهدین علاوه بر پذیرفتن قول و تعهد نظامیان ما به اینکه ساکنان اشرف مورد حفاظت قرار خواهند گرفت، به دادگاههای ما مراجعه کرد تا با توسل به قانون آن نامگذاری غیرعادلانه را لغو کند.
چنین بود که در ژوئیه ۲۰۱۰ مجاهدین موفق به دریافت رأیی از دادگاه استیناف منطقه کلمبیا شد که طبق آن وزیر امور خارجه مکلف است نامگذاری مجاهدین را مورد بررسی مجدد قرار دهد زیرا مدارک و اطلاعاتی که بر پایه آن وزیر به نگاهداشتن نام مجاهدین در لیست ادامه میدهد، به این منظورکافی نیست.
امروز درکجا ایستادهایم؟ در کمپ اشرف سازمانی که سلاحهایش را تحویل داد و خود را در سال ۲۰۰۳ تحت حفاظت بینالمللی قرارداد، تا آنجا که ساکنان اشرف هرکدام یک کارت شناسایی دریافت کردند، کارت شناسایی مانند اینکه من در دست دارم و نشانتان میدهم و آنها را بهعنوان اشخاص حفاظتشده طبق قوانین بینالملل معرفی میکند، تاکنون دو بار از سوی نیروهای عراقی مورد حمله قرار گرفته، بار اول در ژوئیه ۲۰۰۹ و بار دوم در آوریل ۲۰۱۱، و هر دو بار درست هنگامی که وزیر دفاع ما در عراق حضور داشته است. حمله اخیر به قتل ۳۵ زن و مرد بیدفاع منجر شده با سلاحها و خودروهایی که ایالات متحده تأمین کرده و توسط سربازانی به اجرا درآمده که از سوی ایالات متحده تعلیم دیدهاند و ایالات متحده کاری در این باره نکرده است.
تمام حملات را سربازان عراقی انجام دادهاند که درحال ارتکاب از آنان عکس گرفته شده است. بعضیها در وزارتخارجه آمریکا از جابهجایی حمایت کردهاند، گویی حملات به نوعی از داخل ایران صورت گرفته است، که البته این (جابه جایی) راه مطمئنی است برای حصول اطمینان از اینکه سایر ساکنان اشرف هم دور از نگاه جهانیان در معرض کشتار قرار بگیرند.
اما موضوع نامگذاری مجاهدین که وزیرخارجه در ژوئیه ۲۰۱۰ دستور گرفت مورد بررسی مجدد قرار دهد، به کجا رسید؟
خوب، ده ماه گذشته و آن بررسی هنوز به پایان نرسیده است و وزارتخارجه هیچ برآوردی از تاریخی که ممکن است این بررسی کامل شود، ارائه نمیکند.
همین اواخر وزارتخارجه به خارج ساختن ده سند از طبقهبندی بهاصطلاح محرمانه اقدام کرده است که مطلقاً حاوی هیچ اطلاعاتی که یا جدید باشد یا موضوعیت داشته باشد، نیست و شامل پرسشهایی از نمایندگان مجاهدین میشود درباره انواع و اقسام مطالب نامربوط.
بگذارید یک نمونه بیاورم که به نظرم میتواند نشان دهد که واقعاً اینجا چه خبراست. در یک سند غیرطبقهبندی شده که از سوی وزارتخارجه ارائه شده است، گزارش میشود که مقامات وزارت خارجه، ایرانیان متقاضی ویزا برای ورود به ایالات متحده از شهرهایی نظیر آنکارا، باکو، برلین، دوبی و استانبول را مورد پرسش قراردادهاند و این متقاضیان ویزا گفتهاند که درباره مجاهدین نظر مساعدی ندارند.
اینکه این افراد ایرانی راجع به مجاهدین خوب فکر کنند یا بد، مگر چه ربطی دارد به اینکه مجاهدین را باید در لیست گذاشت یا خیر؟! اما فراتر از این، وزارتخارجه در واقع با قیافه حق به جانب میگوید که وقتی مجاهدین را در لیست گذاشته و بعد از متقاضیان ویزا میپرسد راجع به مجاهدین چگونه فکر میکنند، اشخاص متقاضی ویزا برای کشوری که مجاهدین را در لیست گذاشته، پاسخ میدهند که نظر مساعدی به این سازمان ندارند!
اگر یک دانشجوی سال اول حقوق چنین دلیل و مدرکی در پشتیبانی از نتیجهگیری خود در یکی از گزارشهای تحقیقی سه ماههاش ارائه دهد، بیتردید نمره مردودی «F» میگیرد.
به عبارت دیگر وزارتخارجه درگیر یک استراتژی بیپایان به تأخیراندازی است. چرا؟ احتمالاً یک سرنخ برای پاسخ به این سؤال را بتوان در آنچه که در لیبی روی داد، بیابیم، هنگامی که فرانسه یک کشتی جنگی فرستاد و ایالات متحده یک کشتی باری که حتی وقتی دریا قدری توفانی یا مواج بود نمیتوانست حرکت کند و مقامات دولت ما توضیح دادند که ما نمیخواستیم که تا زمانی که تعدادی آمریکایی هنوز در لیبی هستند دست به اقدامی جسورانه بزنیم. !
میدانید که هماکنون دو دانشجوی آمریکایی به اتهام ساختگی جاسوسی در ایران اسیر هستند. آیا همین دلیل رفتار مورد بحث وزارتخارجه است؟
پیشنهاد من این است که یک جلسه استماع کنگره بهدعوت کمیته امور خارجه مجلس نمایندگان برگزارشود، تا بتواند به سرعت ته و توی این قضیه را دربیاورد.
اما دلیل تأخیر هرچه که باشد، مدتهای مدیدی است که وقت آن فرا رسیده تا کشور ما بر اساس اصول اعتقادی خود عمل کند، مجاهدین را از لیست بیرون آورد تا به این ترتیب کسانی را که در ایران برای تغییر رژیم مبارزه میکنند دلگرم شوند و اطمینان حاصل شود که ساکنان اشرف یا اجازه مییابند در همان جا که هستند بمانند با تضمینهای امنیتی یک نیروی بینالمللی و یا بتوانند عراق را به سوی کشورهای ثالث ترک کنند.
ایالات متحده از طریق دل سپردن به ترسهایش به بزرگی نرسید، بلکه با الهام از آرمانهایش به این جایگاه دست یافت. وقت آن رسیده که ایالات متحده دیگر صرفاً یک قدرت بزرگ نباشد، بلکه مانند یک قدرت بزرگ رفتار کند. بسیار متشکرم.
پورتر گاس، رئیس اطلاعات مرکزی آمریکا ۲۰۰۳- ۲۰۰۶
من فکر میکنم در بطن مشاهدات عمیقی که سخنرانان امروز گفتند ما کمی درباره اینکه جهان چگونه است دوباره فکر کنیم. اولین واقعیت زندگی این است که جهان یک مخلوط تأسفبار است. برای من مهم نیست شما کجا را نگاه میکنید. هر روز که شما روزنامه را بر میدارید به نظر نمیرسد که جایی بهتر شده باشد. شاید تونس. ولی به سایر جهان نگاه کنید اوضاع به آرامی رو به سراشیبی است از نظر اقتصادی، امنیتی، عدم اطمینان زیادی وجود دارد.
مشکل ما تواناییهای قدرتمان نیست. مشکل ما سیاستهای ما و اراده ماست که از آن تواناییها استفاده کنیم. این عدم اطمینان است که باعث میشود ما بدون دلیل قدرت را در یک مقیاس جهانی از دست بدهیم.
یک خبر خوب بسیار مهم است و فکر میکنم شما این را مثل من میدانید، اینکه حرکتی در مورد مجاهدین بهخاطر کمپ اشرف و چیزی که آنجا اتفاق افتاد، صورت گرفته است. اینها هدر نرفته است.
اتفاقات دارد صورت میگیرد. آنها بیش از حد کند هستند. ما همه پاسخها را نداریم. همانطور که شنیدید دیگران گفتند و من هم تأیید میکنم حالا افراد بیشتری هستند که میفهمند چه چیزی اتفاق افتاده است.
افراد بیشتری روی این سؤال متمرکز هستند که چه اتفاقی برای مجاهدین میافتد. این سؤال مطرح است که چه کسی محافظ مجاهدین در روزهایی است که در پیش خواهد بود.
بعد این سؤال پایهییتر وجود دارد در حالی که به زمانبندی دسامبر نزدیک میشویم چه کسی این سؤال را مطرح خواهد که برای کمپ اتفاقی خواهد افتاد؟ این موضوع خوبی است که ما داریم توجه افراد را به آن جلب میکنیم. افراد در وزارتخارجه دارند، توجه میکنند.
افرادی هستند که در مسئولیت برخورد با این مشکل دخیل هستند و شروع به برخورد با آن کردهاند. این خبر خوبی است و اعتبار آن متعلق به شماست و من به راحتی آن را به شما نسبت میدهم.
میخواهم به این فضای عدم اطمینان برگردم. من احساس میکنم بسیار مهم است که ما بفهمیم باید در دولت تصمیماتی بگیریم. به این دلیل به ما حقوق میدهند.
من غالباً سؤالات زیر را از مخاطبینم میپرسم. آیا ما در جنگ هستیم؟ چند نفر در این سالن فکر میکنند ایالات متحده آمریکا در جنگ است؟ این معمولاً جوابی است که من میگیرم. معمولاً شقه است.
در واقع ما در جنگ هستیم. اگر در جنگ هستیم دشمن کیست؟ اگر در جنگ هستیم باید بپرسیم صحنه نبرد کجاست؟ آیا فقط عراق است؟ آیا فقط عراق و افغانستان است یا صحنه نبرد دیگری هم هست؟
آیا ما به این حقیقت توجه میکنیم که تروریسم داخلی وجود دارد؟ کسانی هستند که میخواهند هواپیماها، میادین شلوغ شهر و پادگانهای نظامی را منفجر کنند. اگر میفهمیم که در جنگ هستیم میفهمیم که دشمن هست. سؤال این است که قاعدهها درگیری چیست؟ آیا اداره پلیس مسئول آن است؟ آیا شما به اورژانس ۹۱۱ زنگ میزنید یا در واقع نوعی نیروی نظامی، نیروی اطلاعاتی را به کار میگیرید تا با این تهدید که در بین ماست مقابله کنید؟
سؤال این است که آیا ما داریم پیروز میشویم؟ پیروزی را چطور تعریف میکنید؟ در جنگی که در حال حاضر در آن هستیم پیروزی چیست؟ وقتی از تمام این سؤالات عبور میکنید و میبینید هنوز آدمهایی دیگری هستند که باید دنبالشان رفت و حذف کردن اسامه بن لادن مسأله را حل نکرده است و یک لیست دیگر نیز وجود دارد و بعد از آن نیز یک لیست دیگر و باز هم یک لیست دیگر... چون آنها به این زودیها کاهش نمییابند.
پاسخ مشخص از نظر من این بوده که این بیتصمیمی چگونه برخورد کردن با اینها، پاسخ به این سؤالات در مورد جنگ، از درک دشمنانمان و متحدانمان در سطح جهانی بسیار مهم است.
در یک نگاه سطحی در مییابیم که ما یک دور بهار اعراب را داشتیم. خاورنزدیک در غلیان است.
سؤال بزرگی که ما در مورد ایران نگران آن هستیم این است که آیا بهار اعراب یک زمستان هستهیی خواهد شد چون رژیم ایران سلاح را به دست میآورد؟
درباره این موضوع که توضیح داده شد فکر میکنم این یک نگرانی عظیم است. در ادامه یک نگاه مختصر به برخی از این کشورهای عرب بکنیم، لیبی را در نظر بگیرید.
لیبی برای من سرمشق یک روز دیرتر و یک دلار کمتر است. ما درباره لیبی پاورچین حرکت میکنیم. سعی میکنیم بگوییم ما تسکین انساندوستانه میخواهیم. آنچه ما واقعاً میخواهیم تغییر رژیم است ولی نیروهایمان را اعزام نمیکنیم چون جنگ با لیبی را نمیخواهیم. بنابراین میخواهیم هر دو طرف را بازی کنیم.
احتمالاً آنچه برای لیبی اتفاق میافتد این است که چقدر پول نیاز داریم که قذافی را بخریم. این واقعاً عمق قضیه است قبل از اینکه از آن رد شویم.
ما به مناطقی مثل یمن میرویم. اگر قذافی آنقدر بد است، ابراز عقیده مردم یمن چی که امروز رئیس صالح را نمیخواهند. درباره رئیس صالح و درباره یمن چه خواهیم کرد؟
ما مشکلات زیادی اینجا داریم. ما دیگر یک کشور شکست خورده نمیخواهیم که پناهگاه تروریستها باشد. این طور است که یمن جایی است که آموزشهای جدی تروریستی جریان دارد.
در ادامه به مبارک میرسیم، که این بحث را بسیار زیبا ارائه کردند، سؤالی که از شما میپرسم این است که آنچه بعد از مبارک میآید بهتر است یا بدتر؟ نمیدانم.
آیا ما نباید پاسخ آن را بدانیم و نباید جلوتر از روند تحولات حرکت کنیم؟ فکر میکنم پاسخ مثبت است.
ما درباره سوریه صحبت کردیم. طبیعتاً حکومت سوریه عروسک رژیم ایران است.
ما به این وحشیگری نگاه میکنیم ـ آنها تک تیرانداز دارند که افراد بیگناه را هدف بگیرند. این دیوانگی است.
شما یک فرد بسیار ضعیف آنجا دارید، اسد، که در محاصره تعدادی عوامل بد قرار دارد و او را به همه طرف هل میدهند. این یک فرمول درست برای به دست آوردن نتایج مثبت نیست.
ما وزنههای سنگینی را باید بهطور جدی بلند کنیم وقتی به رژیم ایران میرسد که جدیترین مشکل شماره یک ماست. به این دلیل است که میگویم اول از همه هدف اعلام شده ما در ایران تغییر رژیم است. عدم گسترش هستهیی یک عامل حیاتی است. ما درباره آن چکار میکنیم؟ خوب نیستیم. شما روزنامهها را بخوانید. آنها تقلب میکنند.
آنها در واقع از همه آن تکنیکها و روشها استفاده میکنند و در واقع سلاح میسازند و اگرچه ما داریم مذاکره و مذاکره و مذاکره میکنیم، هر روزی که مذاکره میکنیم آنها توانایی بیشتری کسب میکنند و ما پیشرفت کمتری میکنیم.
ما درباره عدم گسترش خوب کار نمیکنیم. در مورد صدور شرارت آیا کسی جداً فکر میکند امروزه رژیم ایران شرارت کمتری از طریق حزبالله یا سوریه یا هر کس دیگری صادر میکند و از بهار اعراب استفاده میکند؟
من میگویم ما آن طور که باید پیش برویم، پیشرفتی نداریم.
حالا وقتی درباره سیاستمان صحبت میکنیم، من درباره ناوگان بریتانیا روی رودخانه پوتوماک و اینکه ارتش بریتانیا از کاخ سفید با مشعلهایشان بالا بروند صحبت نمیکنم. من درباره دفاع از وطن صحبت نمیکنم. من درباره این سیاست صحبت میکنم که چطور از تواناییهای امنیت ملیمان در جهان آن طور که امروزه وجود دارد استفاده کنیم. این امر به سؤالاتی نظیر جلوگیری از بیثباتی منطقهیی، جلوگیری از اخلال در تجارت، قهرمان سرکوب شدگان شدن، کمک به آزادیخواهان، توقف گسترش دهندگان هستهیی که در واقع کمکهای مرگبار و تجهیزات علیه نیروهایمان در خارج از مرزها میدهند، راه میبرد.
اینها آن نوع سؤالاتی هستند که ما باید از خودمان بپرسیم آیا باید نیرو، نوعی نیرو یا متقاعد کردن به کار بگیریم که فراتر از روشهای سنتی مذاکرات دیپلوماتیک هستند؟
من فکر میکنم سؤالی که به نظر من میرسد به جز وقایع اخیر کمپ اشرف، به تاریخ آرمانهای انساندوستانهمان نگاه میکردم.
جالب است که همواره آرمانهای زیاد انساندوستانهیی بوده ولی همانطور که گفتم جهان یک محل تأسفبار است.
در دارفور ما یک کارهایی کردیم، در لیبی در حاشیه حرکت میکنیم، رواندا به ذهن میآید. اگر شما با آن نسلکشی که در رواندا صورت گرفت برخورد کرده باشید و درباره حقوقبشر فکر میکنید، خدای من، آیا هیچ بهانهیی برای اینکه ما در آن واقعه وحشتناک دست روی دست بگذاریم تا بین ۴۰۰ تا ۵۰۰هزار تن از افراد قبایل به قتل برسند، وجود دارد؟
پاسخ این است که اگر این تحریک کننده برای آمریکا نباشد که کاری بکند، پس مرز کجاست، مرزی که ما و سیاستمداران در تصمیمگیریها بهکار میگیریم کجاست؟
مرزی که ما و سیاستمداران در تصمیمگیریها بهکار میگیریم کجاست؟
اگر ملت سرکوب شدهیی هست، چه کسی تصمیم میگیرد که چطور سرکوب را برداریم تا مردم در آن کشور بتوانند خود را بیان کنند به نوعی که باعث تغییر رژیم شود.
بگذارید فرض کنیم ما تغییر رژیم میخواهیم. چطور این کار را میکنید؟ شما باید راهی برای تحقق این امر، داشته باشید.
من مذاکره، استفاده از زور را میدانم شما یک راه سومی ارائه دادید که من فکر میکنم طبیعتاً بسیار منطقی است و راه مناسب است برای جلو رفتن و دادن امکان به مردم برای اینکه خود را بیان کنند و در دست بگیرند و کار را انجام دهند.
نگرانی من این است که چقدر هزینه برمیدارد. همین حالا ما رزمندگان آزادی داریم. در طول زندگیم در مجارستان دیدهایم که از آن زمان بیرون آمدهاند، کار سخت را کردهاند، مجدداً سرکوب شدهاند، ولی پیامی به جهان فرستادند که آنها نیاز به کمک دارند، آنها افرادی را پشت سر خود میخواهند تا آزادیهایی را که میخواهند به دست آورند.
این سؤالات که شما چه چیزی را به کار میگیرید تا رژیم را تغییر دهید، غیرقابل بحث هستند.
من از قتل هدفدار رهبرانی که دوست نداریم حمایت نمیکنم. این یک بازی بیمایه است که بخواهیم شروع کنیم. این یک سراشیبی لغزنده است و شما رو به پایین میروید.
در جاهایی که امنیت ملی ما تهدید میشود یا نسلکشی واقعی جریان دارد ما توانایی داریم و میتوانیم بهطور مؤثر کسانی را که شرارت میکنند، حذف کنیم.
من فکر میکنم این جایی است که ما باید زمان بیشتری را اختصاص دهیم و رویش تمرکز کنیم. شما امیدوارید که در بیشتر شرایط این اتفاق نیفتد ولی مهم است که بدانیم وقتی ایالات متحده آمریکا باید توانایی محافظت از خودش را ایجاد میکرد، در واقع از خودش محافظت کرده و به محافظت از خودش در مقابل اسامه بن لادنها و هر کس دیگری از آن سنخ که میخواهد به همه ما و همه آمریکاییها ضرر بزند، ادامه خواهد داد.
ما امروز در موقعیتی هستیم که فقط اگر بخواهیم، میتوانیم کاری بکنیم. ما دیگر نمیتوانیم وضعیت مجاهدین یا کمپ اشرف را کش بدهیم. ما یک مهلت داریم که دارد نزدیک میشود.
ما میدانیم که میتوانیم روی سایر سازمانهای بینالمللی حساب کنیم که به نوعی کمک کنند ولی وقتی به اصل مسأله میرسد عامل واقعی ایالات متحده آمریکاست و به این دلیل است که ما باید وزارتخارجه مان را تشویق کنیم به پاسخهایی که درباره پایان بازبینی است، برسند.
شما چیزهای زیادی به آنها دادهاید که در مورد آن فکر کنند، راه سومی ارائه کردهاید که به سمت حذف آنچه من یک حکومت مذهبی استبدادی میخوانم و مخالف هر چیزی نظیر یک جمهوری آزاد و دموکراتیک است، راه میبرد.
همچنین میخواهم بگویم که هم وزارتخارجه و هم مالکی باید توضیح دهند در کمپ اشرف چه اتفاقی افتاد.
میدانم که راضی نشدهام. من فکر میکنم همینطور که پیش میرویم نیاز به تضمینهای بیشتری داریم که بهلحاظ حفاظت چه چیزی صورت خواهد گرفت و عدالت نهایی چه خواهد بود.
چه کسی انتقال را رهبری میکند؟ چه فردی؟ کدام کشور؟ مکانیزمی که منجر به جابهجایی میشود چیست؟ ما برای این پاسخ وقت زیادی نداریم.
این باید به سرعت اتفاق بیفتد. نهایتاً من این را میگویم. یک همکار من که حالا در کنگره است گفت یکی از دلایل شکستهای ایالات متحده آمریکا در اواخر قرن گذشته هنگامی که شروع به شناخت تروریسم و رهبری مستبد و فناتیک که در برخی نقاط جان پا میگرفت این بود که ما مرتجعین بیرحم را تشخیص ندادیم.
اینها افرادی هستند که آشکارا متعهد به نابودی ما هستند و من میگویم ما چیزی را یاد گرفتهایم، دشمنی که میخواهد شما را بکشد، دشمنی نیست که شما بتوانید با او مذاکره کنید.
بسیار متشکرم.
دکتر جان هیلن، مدیر کل وزارتخارجه آمریکا ۲۰۰۵ – ۲۰۰۷
موضوعات سیاسی که من با آن کار داشتم عمدتاً درباره قدرت ژئوپولیتیک و موضوعات امنیتی بود که بهطور متعارف تعریف شده و بهطور خاصتر در مورد توازن قوا در خلیج فارس بود.
بگذارید همین اول بگویم که حتی اگر یک کارشناس امنیتی نمیبودم ولی باز فکر میکردم آمریکا در کل باید سیاستش در مورد ایران را برآورد کند و اینکه چگونه برخورد با رژیم ایران را یک چالش استراتژیک ببیند. من معتقدم این مهمترین منشوری است که از طریق آن سیاستهایمان در مورد رژیم ایران را به قضاوت میگذاریم و میبینیم، اگرچه تنها وسیله نیست.
من معتقدم این برخورد که در طول حدود ۲۰سال گذشته متناوباً مورد امتحان قرار گرفته اهداف سیاسی آمریکا را در چند دهه گذشته پیش نبرده و به نظر نمیرسد به آرمان آزادی و پیشرفت در ایران کمک کرده باشد.
این بهمعنی آن نیست که صرفاً بگوییم رژیم ایران یک مشکل امنیتی برای آمریکا با راهحلهای نظامی است. رابطه، منطقه و آنچه به آن بستگی دارد بسیار پیچیدهتر از این است.
با این حال من امید کمی به تعامل سنتی دیپلوماتیک با این رژیم ایران دارم.
اجازه بدهید من اول یک نکته غیرسیاسی نظامی را مستقیماً بگویم و بعد در نتیجهگیری به آن میرسم که رابطه بین عناصر مختلف قدرت آمریکا را برجسته کنم.
نکتهام این است، برای کاهش تهدیدات استراتژیک رژیم کنونی ایران هیچ چیزقاطع تر و تاثیرگذارتر ازیک اپوزیسیون قوی و دموکراتیک در ایران نیست.
این باید هدف کانونی سیاست آمریکا باشد که از اپوزیسیون دموکراتیک در ایران حمایت کند و آمریکا باید آماده باشد همین کار را با هر چقدر کمک لازم است بدون امتیاز دادن به رژیم ایران بکند.
ما هم قبل و هم بعد از ریاستجمهوری احمدینژاد دیدهایم که در ازای استمالت از دولت کنونی ایران چیز کمی دریافت میکنیم.
قدرت نظامی، مواضع استراتژیک، توافقهای امنیتی، فعالیتهای اطلاعاتی، و تمام این ابزار در حرفه من به کنار، این را به شما میگویم که یگانه اهرم موثر استراتژیک علیه این رژیم ایران یک اپوزیسیون به خوبیسازماندهی شده و مشروع است که حمایت قوی در آمریکا و اروپا دارد.
اجازه دهید به موضوعات مهم استراتژیک در حوزه خودم بپردازم. مفید است که تشخیص دهیم بعد از پایان جنگ جهانی دوم منفعت حیاتی آمریکا بوده که توازن قدرت در خلیج فارس را حفظ کند.
وقتی من در دولت خدمت میکردم این را تشخیص دادیم که بعد از انقلاب ایران تنها دو وزنه متعادل کننده در برابر فشار ایران و صدور انقلاب بود و آن عراق و آمریکا بودند.
عراق صدام یک وزنه ژئوپولیتک منطقهیی در طول سالیان در برابر رژیم ایران بود و شکی در آن نیست. این یک قضاوت سر ارزشها نیست، فقط یک واقعیت است.
وقتی آمریکا صدام را در ۲۰۰۳ از قدرت برداشت، آمریکا بهعنوان تنها وزنه متعادل کننده ژئوپولیتک در برابر رژیم ایران باقی ماند. بهرغم نیروی بسیار زیادی که ما در منطقه داشتیم، این نظر تا سالهای ۲۰۰۴، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ که آمریکا در دوره سختی در عراق درگیر بود. ، تلاشهای رژیم ایران برای اعمال فشار فعال نظامی و شبهنظامی علیه شیعیان در عراق، و حزبالله در لبنان بهطور مشخص جنگ ۲۰۰۶، تهاجم رژیم ایران علیه همسایگان عرب و برداشت کشورهای عربی شورای همکاری خلیح فارس و ضعف نظامی آنها در چند نقطه کلیدی مشخص توازن قدرت منطقهیی را شکنندهتر از آنچه ما در نظر داشتیم قرار داد.
آنچه ما واقعاً به آن نیاز داشتیم یک سیاست به روز شده بود که راههای کمتر مشهود ولی شاید صعب العبورتر تهدید یک همسایه یا تضعیف آزادی عمل آنها، تهدید هستهیی، ایجاد مشکلات داخلی و شبیه به آن را به حساب بیاورد.
رژیم ایران یک چالش بزرگ استراتژیک برای ثبات منطقهیی و حتی ثبات جهانی باقی مانده است.
اگر این رژیم مشخص در جاهطلبیهای هستهییاش برای بیثبات کردن منطقه از طریق سازمانهای دستنشانده، دست نخورده بماند، در حمایتش از تروریسم یا صدور آن دست نخورده بماند، منطقه خلیج فارس و در نتیجه جهان با مشکل بسیار بزرگی روبهرو است.
با نگاه کردن به کل این شرایط، سیاستگذاران آمریکا بعد از اینکه تمام راه کارهایشان را آزمایش کردهاند باید راه کار دیگری را بررسی کنند. فشارهای دیپلوماتیک ملل متحد و سایر قدرتها و تحریم تاثیر کمی داشته و باید بهرسمیت شمرد که نه این باعث تغییر رفتار رژیم شد و نه کمکی به تغییر رژیم داشته است. انتخابهای نظامی از طرف آمریکا و نیروهای ائتلاف در منطقه بسیار گسترده هستند و از نظر نظامی کار زیادی میشود انجام داد، به جز چیزی که شبیه به تهاجم به عراق یا حتی تهاجم محدود به رژیم ایران باشد.
به هر حال اینجا جایی است که به روشنی اهداف سازمان شما و اهداف امنیتی آمریکا روی هم میافتند. یک اپوزیسیون دموکراتیک و قدرتمند در ایران که دارای یک حمایت مشترک از آمریکا و اروپا است یک عنصر کلیدی است.
حالا همه این عناصر و سیاستها باید بهعنوان کمک کار و اجزای یک هدف دیده شوند، و چشم دوختن به اینکه یک ایران آزاد و صلحجو جایگزین یک حکومت مذهبی متخاصم و نظامی شود.
یک ایران آزاد، صلحجو و غیرهستهیی میتواند به درگیریهای نظامی با آمریکا و همسایگانش، مجازاتهای نظامی و شبیه به آن پایان دهد و من امیدوارم اپوزیسیون دموکراتیک در ایران بتواند این نکته را برای طرفدارانش روشن و قابلقبول کند.
آمریکا و شرکایش یک ائتلاف قوی در منطقه دارند. ناوهای هواپیمابر در این درگیری پیروز نخواهند شد. دست آخر، ترتیبات نظامی سیاسی در منطقه و فشار دیپلوماتیک و مجازاتها به تنهایی نمیتوانند صلح را به منطقه بیاورند و قطعاً آزادی و پیشرفت را برای مردم ایران نخواهند آورد.
بله یک بهار ایرانی قبل از بهار کنونی اعراب وجود داشت. ما نیاز داریم که به آن نیروها کمک شود، و بهعنوان ستون مرکزی سیاست آمریکا و اروپا از آنها حمایت شود.
بسیار متشکرم.
پرفسور ریموند تنتر، عضو شورای امنیت ملی کاخ سفید ۱۹۸۱ ـ ۱۹۸۲
من ریموند تنتر هستم و در شورای امنیت ملی در دولتهای ریگان و بوش خدمت کردم. من در دانشگاههای میشیگان، هیبرو در اورشلیم بودهام و اکنون هم در دانشگاه جرج تاون در مورد روند افزایش تروریسم تدریس میکنم.
من با اشتیاق فراوان ایده مربوط به ابتکار خاورمیانه نوین و سیاست در مورد ایران را دنبال میکردم. اکنون به نظر میرسد که خاورمیانه گرفتار آشفتگی و آشوب است. تمرکز روی اپوزیسیون سیاسی روندی صعودی پیدا کرده است. در دورهیی که من در شورای امنیت ملی خدمت میکردم، تصور میکردم زمان مناسبی است که در مورد تغییر رژیم در حکومتهای خودکامه فکر کنیم.
همکارانم به من میگفتند که ببین اینها دوستان ما هستند. من میگفتم: آنها زیاد دوام نخواهند آورد. خب، یکی از کشورهایی که من در آن دوره متمرکز بودم، کشور لیبی و قذافی بود که برای مدت زیادی دوام آورد، اما وی دیگر دوام نخواهد آورد.
زمانی هنری کیسینجر به من گفت که اگر وارد بحثی شدی، فقط راجع به آن موضوع صحبت کن.
من در برنامههای «ام اس ان بیسی» و چندین کانال دیگر با نانسی سودربرگ شرکت کردهام و خوشحالم که بگویم که وی همه آن بحثها را برد. احتمالاً در همه بحثها از جمله در برنامه ”جان دالی“ نفر برنده بود. وی در همان زمان همین تحولاتی را که اکنون ما به بحث آنها نشستهایم، پیشبینی کرده بود. امروز ما شاهدیم که قدرت مردم به تغییر رژیمها راه برده است، و این موضوع به سال ۲۰۰۶ برمیگردد. در این خصوص وی پیشگوی بسیار زبردستی است.
تنتر: در چند دقیقه آخر برنامهمان مایلم که با عرض نکاتی، جلسه را به اتمام برسانم.
بیایید درباره تحقیقاتی که فکر میکنم بر روی پروسه بازبینی لیستگذاری مجاهدین پرتو میاندازد، چنانچه سفیر سودربرگ و سایرین به آن اشاره کردند که در حال حاضر این پروسه در وزارتخارجه در جریان است، اجمالاً صحبتی بکنیم.
از بعد و نظرگاه تحقیقات، چیز زیادی در خصوص اعتبار این پرونده، چنانچه سفیر آیزنستات و سفیر سودربرگ اشاره کردند، وجود ندارد.
یکی از مفاهیم بودن در لیست این است که ارتباطات با افرادی که اعضای یک سازمانی در لیست است، امری جنایی تعریف میکند.
یونامی در عراق دیدار مرتبی از اشرف با کمک اسکورت نظامی آمریکا بهصورت یک بار در هفته انجام میدهد. مسأله این است که وقتی ایالات متحده در پایان امسال نیروهایش را خارج میکند آیا نظارت یونامی به قوت خودش باقی میماند؟
به همین خاطر، این بسیار مهم است که تعدادی از نیروهای آمریکایی و همچنین تیم یونامی که بهعنوان تیم ناظر بر حقوقبشر ساکنان اشرف روی آنها سرمایهگذاری شده، در آنجا بمانند.
آقای کراولی گفتند که اکنون زمان آن فرا رسیده که تغییر صورت بگیرد. این نکته مرا به یاد آنچه که خاخام هیلل گفت میاندازد که: اگر الآن نه، پس کی؟ اگر ما نه پس چه کسی؟ اکنون زمان آن فرا رسیده است.