Donnerstag, 16. Juni 2011

درگذشت یک قهرمان پرافتخار

پنج‌شنبه، ۲۶ خرداد ۱۳۹۰ / ۱۶ ژوئن ۲۰۱۱

قهرمان مجاهد خلق مهدی ناصر افتخاری (فرمانده فتح الله)، عضو شورای ملی مقاومت ایران، زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد در زمان شاه پس از ۴ دهه مبارزه با دو دیکتاتوری بر اثر ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستانِ بغداد درگذشت.
رئیس جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی، با درود به روح پرفتوح این مجاهد صدیق اشرفی، درگذشت دریغ انگیز او را به خانواده اش، به همرزمان شورایی ومجاهدش و به ویژه به مجاهدان اشرف و راهبر مقاومت، تسلیت گفت ... و افزود: «پرکشیدن برادرمجاهدم مهدی، در آستانه میلاد فرخنده مولای متقیان و سی امین سالگرد ۳۰خرداد عید کبیر مقاومت ملی و میهنی، قلوب همه همرزمانش را پر اندوه کرد.
خوشا به سعادتش که دراین ایامِ غرور آفرین پیام سرفرازی مجاهدین و اشرف پایدار را برای جاودانه فروغها به همراه میبرد.کارنامه چهاردهه مجاهدت این قهرمان سرفراز- از استواری در زندانهای دیکتاتوری سابق تا رزمندگی پیگیر در رژیم غاصب آخوندی، از نقش قهرمانانه و فراموش ناشدنیش در عملیات بزرگ پرواز رهبر مقاومت از پایگاه یکم نیروی هوایی درتهران در مردادماه ۱۳۶۰ تا فرماندهی یک محور عملیاتی فروغ جاویدان و استقامت ستایش انگیزش در دوران پرافتخار پایداری اشرف، به رغم بیماری جانکاه و شرایط محاصره و فشارهای فزاینده دشمن، یک پیام روشن به همراه دارد: پیام رزمندگی و مجاهدت بی امان تا برکندن بنیاد ستم و دجالیت و دیکتاتوری از خاک پاک ایران!
آری، زندگی و مجاهدت او مصداق این آیه قرانی است : وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
و وفاکنندگان به عهد، آنگاه که عهد و پیمان میبندند و پایداری کنندگان در سختیها و شدائدآنگاه که سختیهای شدیدتر روی میآورد, آنانند صدق ورزان و همانا که آنها تقوا پیشگان هستند.
به راستی که او نمونه یی بود از تقوای رهاییبخش انقلابی و تواضع و فروتنی که همواره نبرد و ”جنگ صد برابر” را الزام مشی ”کس نخارد” می دانست. وی همیشه افتخار شهادت در مسیر سرنگونی رژیم پلید آخوندی و استقرار آزادی درمیهن را آرزو می‌کرد و تردیدی نیست که اکنون درجوار قرب خداوند با همرزمان جاودانه فروغهای اشرف محشور است و به آروزی خود رسیده است. سلام بر او روزی که پای در میدان مجاهدت در راه خدا وخلق گذاشت و روزی که پای در راه و سرفراز بهدیدار رفیق اعلی پرکشید و در جوار شهیدان فروغ اشرف فرود آمد»

چهاردهه مجاهدت
مهدی در سال ۱۳۵۱ در حالی که ۲۰سال بیشتر نداشت و دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بود، در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر و روانه زندان شد. بیدادگاه نظامی دیکتاتوری سلطنتی او را به حبس ابد محکوم کرد.
در تشکیلات زندان به عنوان یک کادر برجسته فعال بود و ازجمله کسانی بود که آخرین آموزشها و تجربیات را بهزندانهای مختلف منتقل میکرد.
در ۳۰دیماه ۱۳۵۷، همراه با آخرین دسته زندانیان سیاسی آزاد شدو به عنوان یک مسؤل مجاهد خلق در مبارزه ضد ارتجاعی در فاز سیاسی و درمقامت انقلابی پس از۳۰خرداد با فاشیسم مذهبی دلیرانه جنگید.
«فرمانده فتح الله» در مورد پیشبرد طرح عملیاتی پرواز مهم و تاریخساز رهبر مقاومت از تهران به پاریس در مرداد۱۳۶۰، خود در مقالهیی در نشریه مجاهد در روز ۲۵ خرداد۱۳۶۲ (سالروز شهادت مجاهد قهرمان رضا رضایی، درست در روزی مثل همین امروز) با امضای فتحالله چنین نوشته است:
… دوشنبه مجدداً نزد برادر مسعود رفتم و آمادگی «فرماندهی عملیات ویژه» برای «پرواز بزرگ» و تاریخساز را به او اعلام نمودم. فرمانده عالی سازمان ضمن ابراز تعجب و تقدیر از بخش ما که به این سرعت توانسته بود اعلام آمادگی کند، از من پرسید: «خوب به عنوان فرمانده بخش اعلام آمادگی کردی، حالا به عنوان عضو مرکزیت سازمان هم نظرت را بگو که آیا طرح را اجرا کنیم یا خیر؟»
…احساس کردم که جواب دادن برایم خیلی سنگین است. کاش میتوانستم با قاطعیت آنچه را در ضمیرم میگذشت و عواطفم گواهی میداد بر زبان آورده و بگویم: نه! اما در یک لحظه فکر کردم مبادا به خاطر علاقه تشکیلاتی و عاطفی، مصالح عالیتر را که مسعود مدافع آن بود، زیر پا بگذارم و بنابراین گفتم: «اگر چه به عنوان فرمانده عملیات ویژه و از نظر عملیاتی صرف، مسئولیت اجرایی طرح را میپذیرم، اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک، به عنوان عضو مرکزیت، صبر کن تا بیشتر فکر کنم و نظرم را در نشست کمیته مرکزی بگویم…
پیش خودم فکر میکردم «شب قدر»ی است، نه تنها در تاریخ سازمان، بلکه در تاریخ نوین میهن ما که بایستی یکی از سرفصلهای سرنوشت در نهایت توسط خود مسعود رقم بخورد. کار سادهای نبود. آینده انقلاب و خلقمان نیز مطرح بود. به راستی اگر طرح شکست میخورد، چه تأثیری بر کل انقلاب نوین ما میگذاشت؟ فرجام رژیم خمینی چه میشد و آن موقع چه میبایستی میکردیم و…
خلاصه شب سنگینی بود، دست آخر مسعود بلند شد و در اتاق به قدم زدن پرداخت و سپس با عزمی جزم گفت: «انقلاب و تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک پیش نمیرود، من مسئولیتهایش را میپذیرم، فردا خواهیم رفت». صبح موقع خداحافظی وقتی آخرین روبوسی را با مسعود کردم، گفت: «فتحالله حتما موفق خواهیم شد».

جنگ صدبرابر
این مجاهد صدیق راه خدا وخلق درمقاطع مختلف، همواره و در هر فرصتی، اشتیاق خودش را برای حضور در خط مقدم نبرد و جانبازی در راه آزادی و برقراری حاکمیت مردم در میهنمان ابراز میکرد. ازجمله در گزارشی در اردیبهشت ۱۳۷۸ نوشت: «از خداوند متعال خواستارم که مرا در مقابل تعهداتم نسبت به خواهر مریم رو سفید نماید و به مصداق الهم اجعل محیای, محیای محمد و آل محمد, وجعل مماتی ممات محمد و آل محمد, صلاحیت شهادت در مسیر سرنگونی رژیم پلید آخوندی و استقرارمهر تابان آزادی را به من بدهد».
در دوران ۸ساله پایداری پرشکوه در اشرف نیز همواره با چهرهیی گشاده با فشارها و توطئهها روبهرو میشد.
در اردیبهشت ۱۳۸۴ نوشته بود: «صبر یعقوب و یوسف, با اتکاء به ثارالله(حسین ابن علی علیه السلام) رمز نجات از تعادل قوا است».
در شهریور ۱۳۸۸ نیز نوشت: « در چنین شرایطی اگر اشرف به شبه اوین هم تبدیل شود باز فتح مبین است, و این چشم انداز الزاماتی دیکته میکند که به آن متعهد میشوم.»
و این هم دستنوشته دیگری از این مجاهد صدیق و استوار اشرفی، در بهمن ۱۳۸۹ ، در حالی که با بیماری سرطان بهشدت چنگ در چنگ بود:
«همه پیروزی ها محصول کس نخارد ومحصول عزم حد اکثر وجنگ صدبرابر است, سرنگونی هم بطور منطقی ودیالکتیکی درادامه همین جریان جنگ دراشرف وکارزارهای یومیه وصد برابر کردن آنست. نتیجه ای که می خواهم بگیرم این است که همه دستاوردهای ما درجنگ است»