Donnerstag, 24. Mai 2012

در سوگ استاد بهرام عالیوندی

رحمان کریمی
نبرد بی امان استاد با عفریت مرگ ، سرانجام بپایان رسید و رفت . اما او یاد خود وگنجینه گرانبهای هنری اش را برای ما و نسل های آینده به جای گذارده است . وقتی بانوی بزرگوار هنرمندش ، ناهید خانم ، تلفنی گفت که استاد دگرباره به بیمارستان برده شد ، به گریه افتادم و تلفن را قطع کردم . دل می گفت اودیگر به خانه باز نخواهد گشت . دردا و دریغا که حرف و حس دل ، درست آمد . قبلاً هم طی مقاله یی حول این گرانقدر استاد هنرمند مقاومت ایران ، سخن گفته ام که با او ازسال های حکومت زنده یاد دکتر مصدق ؛ افتخار دوستی وهمگامی داشته ام . تا حال مساعد شود برای نوشتاری دیگر ضمن تقدیم تسلیت و تسلای خود وفرشته به ناهید همت آبادی بانوی هنر اُپرای ایران ودو فرزند قهرمانش شهرام دراشرف وبهنام درلیبرتی ونیز یکایک اعضای مقاومت سرفرازایران ، به جا می دانم که شعری را که درسال 2005 تقدیم آن شاد روان کرده ام درزیر بیاورم . رحمان کریمی


تقدیم به : هنرمند نامدار قدیمی و پیشکسوت هنرمدرن نقاشی
استاد بهرام عالیوندی

در پیــرســالـی هــم مـی تــوان



در پیرسالی هم می توان
ردایی از آفتاب بردوش کشید
و
بدیدار جهان رفت :
فسردگان را با صفای دل گرمایی بخشید
دل شکستگان را با کلامی از مهر ، تسلایی داد .

در پیرسالی هم می توان
لخته های خون را از دل شست
میان زندگی و آرزومندان رفت و گفت :
فردا دروغ نیست
چرا که شما و کودکان شما
دروغ نیستند .

در پیرسالی هم می توان
به نبرد با تاریکی ها رفت
و با بارش شورانگیز آفتاب
شب را آسیمه کرد .

در پیرسالی هم می توان
بر مزرعهٌ سوخته از بیداد
بذری افشاند و روزهای برداشت حاصل را
زیر آسمان عبوس جهان
جار زد .

درپیرسالی هم می توان
به میان مردم رفت
با جوانان هم پیمان شد
و سهمی از رنج ها را بردوش کشید .

درپیرسالی هم می توان
با « ناهید » * در کنج دنج کافه یی نشست
و از پشت شیشهٌ بلند تماشا
سال های جوانی را دید که هنوز
تورا به پیکار زندگی
فرا می خواند .

در پیرسالی هم می توان
از تپه های سنگین برف انبار ابرها گذشت
خواب زمستانی شب آسمان را برآشفت
به مجمع الجزایر بی پایان افلاک سفرکرد
و با امواج و گرداب های عظیم کهکشانی
به خانه کوچک خویش در « وین » بازگشت
تا هنر به آیینی نو
در آشفتگی بی بند و بار زمین
هم چنان ستاره بماند .

در پیرسالی هم می توان
با رگبار خوش آذین نقطه ها
قلب تاریکی ها و نابکاران را نشانه گرفت
و از اجتماع تنگاتنگ ملیونی
هستی را به تصویر درآورد .

درپیرسالی هم می توان
با مختصرترین زندگی
جهانی آفرید که از غنای سرشار آن
انسان بیدار دل
نا میرایی هنر اصیل را باور کند .
چه زیباست ای مرد کهن !
نقطه ها را در زمین و آسمان
کلاف نرم و چابک رنگ و اندیشه کرد .
چه زیباست رقصان نقطه هایی که
انسان و هستی را دور می زند
تا بوم هنرمند را مغبون مگذارد .

درپیرسالی هم می توان
با نازک ترین دل عاشق
با شکنجه شدگان ، شکنجه شد
با اعدامیان ، اعدام
با زندانیان هم بند
با بی خانمانان ، بی خانه
با رزمندگان ، همرزم
با مجاهدان ، همراه .

درپیرسالی هم می توان
به ندای دلاور بانوی سرفراز ایران « مریم » پاسخ داد :
آری
« می توان
و باید » .

12 ژانویه 2005
* ناهید همت آبادی هنرمند برجسته و نویسنده صاحب سبک ، همسر استاد