رحمان کریمی
نخست یک اشاره ــ بی تردید یکی از باصلاحیت ترین شخصیت منصف که می تواند درباره جاوید یاد ساعدی و دیگر نامداران ادبیات و هنر آن دوران به داوری سخن بگوید استاد منوچهر هزارخانی ست که در تهران با بیشتر آنان در حشرو نشر و نشست و برخاست بوده است . اما متأسفانه ایشان به دلایل قابل فهم و نیز تواضع و پرحوصلگی فطری اش و اینکه زمانه بیش از آن پر فتنه شده است که گسست ها ، وادادگی ها و سردر گمی های امروزین دلاوران میزگرد آن روزگار را ، نادیده بگیرد و به ملزومات دیگر بپردازد . صاحب این قلم از نوجوانی تا به امروز اهل مداهنه و مبالغه و یا مفت گویی تحریری و تقریری نبوده و نیستم . اما همواره مدّ نظر داشته ام که شایستگان را بستایم پیش از آنکه ادای دین ، حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب شود . شک ندارم که استاد هزارخانی از جامعه روشنفکری عهد خمینیسم در رنج و حیرت و تأسف است . سکوت می کند تا رنج پنهان ، جان و تن گرانقدرش را سوهان زند .
حال پس از سال ها لازم دیدم ضمن ادای دین به ساعدی ، اشاره یی هم داشته باشم به یکی دو خاطره با او و در رابطه با او .
یاد
جاوید یاد غلامحسین ساعدی با نام مستعار « گوهرمراد » از زمره نویسندگان تراز اولی بود که خودش و آثار گرانقدرش با هم چفت و یگانه بود . چون با او و منش و اخلاقش آشنا می شدی ، می دیدی که فقط با یک نویسنده و نمایشنامه نویس برجسته سرو کار نداری ، بل با یک انسان اصیل ، صادق ، صمیمی و مردمی روی دررویی . او مطلقاً اهل تظاهر و خود مطرح کردن از قـِبَل امکانات فراوان دردسترس ، نبود . به حکم خمیره و سرشت نجیب ، سالم و مطمئنی که داشت چون بعضی ها اهل درشت نمایی نبود . چرا ؟ چون بزرگ و پرمایه بود و بی نیاز از تبلیغ و ترویج نام خود به هر بهانه و انگیزه . دوستی اش رفیقانه و از سر صدق و سادگی و افتادگی فروتنانه بود . سراپا شور و عاطفه و صمیمیت و اصالت در معاشرت و نیز تعهد اجتماعی و سیاسی . احساساتش رمانتیک و سطحی نبود . در شناخت مسایل اجتماعی و سیاسی دیدی تیز ، عمیق و پروسعت داشت . ساعدی نمایشنامه نویس بود ، اما مطلقاً اهل به نمایش گذاشتن خود به صد حیل و بهانه ، نبود . ما که شهرستانی بودیم و پیش رندان ! خل و چل ، شاهد بودیم چه بی مایگان یا کم مایگان که دست وپا می زدند تا به مدد روابط عمومی ، خود را « من تاریخی » جا بزنند . این قبیل ها ول معطل بودند همچنانکه امروز . ساعدی هرگز مغرور شهرت و نامداری خود نشد . او متعهدی ( تعهد به معنی عام کلمه ) جدی و مسئول بود . نه تنها علیه استبداد حاکم بل با حواشی و زواید آنهم سر الفت و معاشرت نداشت . بی افاده و باد در غبغب ، به مهر و جوش و رفاقت همنشین زحمتکشان می شد.
نخست یک اشاره ــ بی تردید یکی از باصلاحیت ترین شخصیت منصف که می تواند درباره جاوید یاد ساعدی و دیگر نامداران ادبیات و هنر آن دوران به داوری سخن بگوید استاد منوچهر هزارخانی ست که در تهران با بیشتر آنان در حشرو نشر و نشست و برخاست بوده است . اما متأسفانه ایشان به دلایل قابل فهم و نیز تواضع و پرحوصلگی فطری اش و اینکه زمانه بیش از آن پر فتنه شده است که گسست ها ، وادادگی ها و سردر گمی های امروزین دلاوران میزگرد آن روزگار را ، نادیده بگیرد و به ملزومات دیگر بپردازد . صاحب این قلم از نوجوانی تا به امروز اهل مداهنه و مبالغه و یا مفت گویی تحریری و تقریری نبوده و نیستم . اما همواره مدّ نظر داشته ام که شایستگان را بستایم پیش از آنکه ادای دین ، حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب شود . شک ندارم که استاد هزارخانی از جامعه روشنفکری عهد خمینیسم در رنج و حیرت و تأسف است . سکوت می کند تا رنج پنهان ، جان و تن گرانقدرش را سوهان زند .
حال پس از سال ها لازم دیدم ضمن ادای دین به ساعدی ، اشاره یی هم داشته باشم به یکی دو خاطره با او و در رابطه با او .
یاد
جاوید یاد غلامحسین ساعدی با نام مستعار « گوهرمراد » از زمره نویسندگان تراز اولی بود که خودش و آثار گرانقدرش با هم چفت و یگانه بود . چون با او و منش و اخلاقش آشنا می شدی ، می دیدی که فقط با یک نویسنده و نمایشنامه نویس برجسته سرو کار نداری ، بل با یک انسان اصیل ، صادق ، صمیمی و مردمی روی دررویی . او مطلقاً اهل تظاهر و خود مطرح کردن از قـِبَل امکانات فراوان دردسترس ، نبود . به حکم خمیره و سرشت نجیب ، سالم و مطمئنی که داشت چون بعضی ها اهل درشت نمایی نبود . چرا ؟ چون بزرگ و پرمایه بود و بی نیاز از تبلیغ و ترویج نام خود به هر بهانه و انگیزه . دوستی اش رفیقانه و از سر صدق و سادگی و افتادگی فروتنانه بود . سراپا شور و عاطفه و صمیمیت و اصالت در معاشرت و نیز تعهد اجتماعی و سیاسی . احساساتش رمانتیک و سطحی نبود . در شناخت مسایل اجتماعی و سیاسی دیدی تیز ، عمیق و پروسعت داشت . ساعدی نمایشنامه نویس بود ، اما مطلقاً اهل به نمایش گذاشتن خود به صد حیل و بهانه ، نبود . ما که شهرستانی بودیم و پیش رندان ! خل و چل ، شاهد بودیم چه بی مایگان یا کم مایگان که دست وپا می زدند تا به مدد روابط عمومی ، خود را « من تاریخی » جا بزنند . این قبیل ها ول معطل بودند همچنانکه امروز . ساعدی هرگز مغرور شهرت و نامداری خود نشد . او متعهدی ( تعهد به معنی عام کلمه ) جدی و مسئول بود . نه تنها علیه استبداد حاکم بل با حواشی و زواید آنهم سر الفت و معاشرت نداشت . بی افاده و باد در غبغب ، به مهر و جوش و رفاقت همنشین زحمتکشان می شد.