امروز دوشنبه چهارم بهمن، شب اربعین حسینى و در شرایطی که آتش خشم و نفرت مردم ایران، نسبت به ولیفقیه جنایتکار هر روز اوج بیشتری میگیرد، یزید خونآشام دوران، خامنهای پلید، باز هم به نوشیدن خون فرزندان برومند این میهن پرداخت.
ضحاک دجال و خونریز دوران، که در چنبره بحرانهایی که مقاومت ایران به او تحمیل کرده به بنبست رسیده و نه راه پس و نه راه پیش دارد، دست به جنایتی میزند که میداند چه بهای سنگینی باید بهخاطر آن بپردازد، اما حقیرتر و زبونتر از آن است که چارهیی جز ریختن خون برای رژیم طلسم شکستهاش بیابد.
قهرمانان مجاهد، سربه داران پیروز و سرفراز، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی، در شرایطی به پای چوبهدار رفتند که مدتهاست در سیاهچالهای خمینی، در برابر فشارها و تهدیدهای رژیم خونریز و دژخیمان زندان، مقاومت کرده بودند.
بیشک شهادت این جانهای گرامی که سر بر آستان حسین علیهالسلام ساییدند، امواج خشم و خروش ملت ایران را بر خواهد انگیخت و بساط یزید زمان را که میخواهد با سرکوب وحشیانه عمر رژیمش را چند صباحی استمرار دهد برخواهد چید.
نگاهی به آخرین فراز زندگی دو قهرمان مجاهد خلق جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مجاهد قهرمان جعفر کاظمی که امروز قهرمانانه به عهد و پیمان خود وفا کرد، همان مجاهد دلیری است که در بیدادگاه و بازجویی در پاسخ دژخیمانی که از او میخواستند به جای کلمه مجاهد از عنوان خمینی ساخته منافق استفاده کند، شجاعانه خروشید: «من منافقین نمیشناسم، من سازمان مجاهدین خلق میشناسم».
جعفر کاظمی قبلاً ده سال بهخاطر ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران، زندانی بوده و یکی از پسران وی در اشرف پایداری میکند.
جعفر کاظمی، که در اثر شدت شکنجه به بیماری سیاتیک مبتلا شده بود، از دردهای طاقتفرسا رنج میبرد. مزدوران بهداری زندان حتی از رسیدگی به دندانهای او که در زیر شکنجه شکسته و درد و عفونت داشت، خودداری میکردند. مجاهد قهرمان جعفر کاظمی بهخاطر دیدار با پسرش در اشرف، دستگیر و به اعدام محکوم شده بود. .
جلادان خامنهای او را در ۲۸شهریور ۱۳۸۸ بازداشت کردند و شعبه ۲۸ بیدادگاه انقلاب وی را به اتهام محاربه به اعدام محکوم کرد. شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر نیز حکم اعدام او را تایید کرد.
محمدعلی حاجآقایی، اهل فریدن، از توابع اصفهان، کارگری سختکوش و زحمتکش بودکه اول بار در سال۱۳۶۲ بهدلیل آشنایی با سازمان مجاهدین دستگیر و به ۵سال زندان محکوم شد. مجاهد قهرمان محمدعلی حاج آقایی بهرغم کهولت سن، چهرهای بسیار صبور و مهربان داشت و با متانت و استواری بسیار، در برابر تمامی رنجها و شکنجهها ایستادگی میکرد.
تحمل شرایط سنگین در زندان برای مجاهد خلق محمدعلی حاج آقایی در شرایطی بود که دو فرزند او بهدلیل بیماری در آستانه مرگ بودند. کودکان بیگناه، مبتلا به دردی بودند که از میان هر چند میلیون، نصیب یک نفر میشود.
یکی از همبندان این مجاهد دلیر نوشته است: این پدر صبور بعد از دستگیری به همسرش گفت همه سرمایه و سرپناه را بفروشد و بچهها را درمان کند. آنها خانه را فروختند؛ زمین را به آسمان دوختند، همه اندوختهها را سوختند؛ اما مشکل بیماری کودکان حل نشد. آخرین پاسخ پزشکان این بود که بچهها تا ۱۸سالگی فلج میشوند و بعد میمیرند. دژخیمان جنایتکار همین مشکل را به عاملی برای فشار بر او تبدیل کردند تا بلکه او را به ندامت بکشانند. اما هیهات.
محمدعلی حاجآقایی بعد از پایان محکومیتش در سال۶۷ آزاد شد و پس از مدتی، فرزندان بیگناه در برابر چشمان اشکبار پدر جان باختند.
محمدعلی حاج آقایی در جریان قیام مردم ایران در سال ۸۸ بهجرم همراهی با میلیونها جوانی که جانشان به لب رسیده و مرگ دیکتاتور را طلب میکردند دستگیر شد. مقیسهای جلاد پرونده او را «بو» کرد و گفت بوی اشرف میدهد. او باید اعدام شود. مگر آنکه در تلویزیون بگوید که جاسوس اسراییل بوده و پول از آمریکا میگرفته و خط «نفاق» را پیش میبرده…
دژخیم محمد مقیسهای که از آمران و عاملان قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ است، محمدعلی حاجآقایی را با عنوان محارب به اعدام محکوم کرد و دادگاه تجدیدنظر ۱۰اردیبهشت امسال، این حکم جنایتکارانه را تأیید کرد. سپس معلوم شد وکیل پرونده در طول مراحل دادرسی حتی اجازه مطالعه پرونده را نداشته و در جریان قضایای محکمه و حکم تجدیدنظر هم نبوده است. وکیل پرونده گفت اینقدر میداند که حاج آقایی هم مانند علی صارمی و جعفر کاظمی محارب خوانده شدند. اما نمیداند موکلش در کدام حرب شرکت داشته!
لابد میگویند منظور حرب بیسلاح خیابانیست که میلیونها محارب همچنان درصحنهاند و به حربشان با هیولا افتخار میکنند… .