رحمان کریمی
درمورد نوشته قهرمان اشرفی در لیبرتی یعنی آقای محمد اقبال ، بدین نکته اکتفا می کنم که باید خودمان را جای او بگذاریم که بعد از موشک باران ، شاهد چه صحنه های دلخراشی از یاران خود بوده است . ما می خوانیم و عکس ها را می بینیم اما تا در صحنه بودن ، فاصله بسیار است . محمد اقبال کسی نیست که برایش بنویسند و او امضا کند . براین امر مخلص مطمئنم . بگذار دشمن هرچه می خواهد بگوید ، همچنانکه تا به امروز گفته است . مردی که آگاهانه و با اراده از زندگی و خویشتن برای رهایی میهنش گذشته و شاهد آنهمه موشک باران ها در اشرف و دیگر قرارگاه ها بوده ، شاهد دو قتل عام ناجوانمردانه بوده ، حالا ما از او روی یک کلمه ایراد می گیریم و قیاس به جمع . این درست است ؟ نباید یک احتمال ــ فقط یک احتمال ــ هم در نظر بگیریم که محمد اقبال در چه جوش و خروش درونی بوده که خبر کمپین را هم دریافت می کند . به کسی بر نخورد . ما سال هاست هرچند با ذهن و روحی آزرده و بی قرار ، در ساحل امن نشسته ایم و خبراز آنانکه در قلب حادثه ایستاده اند نداریم . از ایران هم خبر می گیریم اما خودمان در متن خبر نیستیم . از گوشه میدانی نگذشته ایم که جوان بیست ساله یی را به جرم باجگیری فقط 60 دلار آنهم به اتفاق چهار نفر دیگر ، بردار می کنند . چه حکومتی ؟ حکومتی که برای مهره های کوچکش هم ، سرقت میلیونی معادل آفتابه دزدی ست . نه ، ما فقط می نویسیم و می شنویم . ما دستی بر آتش بیداد داریم ، آنهم از هزاران کیلومتر راه دور . آرزو می کنم که جنایتکاران حاکم به مدد هوشیاری مردم ایران در خارج و تمرکز مقاومت ایران براین مقوله حساس ، روز به روز بساط ننگینش در خارج رسوا ترو برچیده تر شود .
در ابتدا لازم می
دانم یک نکته ضروری را به دوستان پاکباز مجاهد خلق ، متذکر شوم . آن اینکه نباید
از روی بعضی مسایل و فرازهای مهم و مطرح روز چه در گفتار وچه در نوشتار به اشاره و
اختصار گذشت ، بدین دلیل که موضوع برای خودمان روشن و واضح است . در مسایل با
اهمیت نباید جا و سکویی برای رژیم و ایادی و مزدوران آن باقی بماند که بتوانند روی
آن موج سواری کنند و اذهان عمومی را به شک و تردید بکشانند . طبیعی ست که همگان در
سلسله اتفاقات و اظهار نظرها ، حضور ذهن پیوسته و منسجم نمی توانند داشته باشند .
بطور مثال بازگشت قهرمانان ما به اشرف همراه با دلایل و هدف ، می بایست مکرر و
روشن بیان شود تا نه موجب سوء تعبیری شود و نه برای اذهان احساساتی و شتابزده
ایجاد نارسایی و شبهه کند . ما به وضوح شرایط حاکم را درتمامی سطوح و زوایا می
فهمیم و می دانیم که بازگشت به اشرف نه بدین معناست که قهرمانان سرفراز و جان برکف
میهن دربند استبداد ، درآنجا کنگر بخورند و برای دراز مدت لنگر بیاندازند . ما از ابعاد و حجم یک
توطئه بسیار کثیف و سخت فریبکارانه بین الدول در رابطه با انتقال اشرفیان به
لیبرتی مطلعیم و شک و شبهه یی نداریم . قهرمانان ما را به لیبرتی آوردند تا بل در
تنگنای طاقت شکن شرایط و محیط زیست ، به زانو درآورند و آنها را به سمت رژیم هل
دهند . چون خروج از لیبرتی یعنی بناگزیر به دام رژیم اوباش فاشیستی ملا – پاسدار
حاکم ، افتادن . حامیان بین الملل مقاومت سرفراز ایران یک طرف و بین الدول طرف
دیگر . این دومی تا کنون دل از رژیم نکنده . تلاش می کند ، دست وپا می زند ، پاکت
تشویقی را چاق و چله تر می کند مگر فاشیست ها در زمینه اتم کوتاه بیایند . دولت
های قدر قدرت جهان همین جنس کثیفی که ملت ایران گرفتار آن است ، می خواهند . عراق
و دولت دست نشانده و سرکوبگر وتحمیلی مالکی گواه زنده یی براین امر است . تا جا
داشته است ، کوبلر خود را رسوا و افشا کرده ، تا جا داشته حامیان جهانی و با نفوذ مقاومت ایران حول او سخن
گفته و خواستار تعویض او شده اند . اما می بینیم که گوش شنوایی نیست . اگر هم هست
، خواست ما با خواست آنان همخوانی ندارد . این است که چندین سال است که از سازمان
ملل به عنوان سازمان بین الدول یاد کرده و نوشته ام . آنانکه خود را ضد رژیم می
دانند و ماهم نمی خواهیم شک کنیم ، باید نقش وزارت بد نام اطلاعات را کم نگیرند .
متأسفانه سال های زیادی میدان خارج کشور برای اعمال نفوذ و تفرقه افکنی و عضوگیری
خالی ماند .
آنچنان که باید حواس ها جمع کار نشد و بل یکدستی هم گرفته شد . از طرف
دیگر ، عمر تبعید یا مهاجرت یا اقامت در خارج بیش از انتظار بی حوصلگان و خستگان ،
به درازا کشانده شد . این خود موجب به تحلیل رفتن تدریجی هدف و اراده و قدرت عمل
گردید . بعضی ها به تمنیات « منیّت » خود رسیدند . بعضی ها حساسیت ها و تعصبات (
نه از نوع دگم آن ) آرمانی خود را در درون و لاجرم در عمل از دست دادند اما چون
سیاسی بودند ، سیاسی گوی و سیاسی نویس ماندند . قلمرو اینان شد علم نظری سیاسی
بدون ظرفیت و توجه به قابلیت های عملی . اینان ایران را از قالب زمان و مکان خود
به قوالب نوآموخته خویش ، منتقل کردند و همچنان می کنند . عده یی جذب و حل در
زندگی شخصی خود شدند اما سیاسی پران هم آری ، بخصوص که اینترنت برای این نوع
کفتربازی های سیاسی بسیار مناسب است . این یک بحث بسیار وسیع و عمیق و همه جانبه
یی ست که دراینجا به اشاره آمد . در غربت ، محکم و استوار و آسیب ناپذیر ماندن چه
کم یا زیاد ، البته کار هرکس نیست . در غربت ، غرایز به رشد سرطانی سربلند می کنند
. درهر صف و جبهه که ایستاده باشی ، منیّت درتو فرمان می راند به گونه یی که
خودمان هم ملتفت آن نباشیم . من به تجربه عمر خود می گویم که هرکس از حق دم زد یا
نوشت ، نمی تواند اهل حق باشد مگر در عمل و آزمون به اثبات رسد . کسی را متهم نمی
کنم اما می گویم که نباید از خونخواران به شدت محیل ، غافل بمانیم . وقتی این رژیم
مترصد فرصت است تا از آب هم کره بگیرد و علیه دشمن سرسخت و آشتی ناپذیرش یعنی
مجاهدین خلق ، بکاربرد ، یک سیاسی ضد رژیم باید اول دشمن مشترک را مدّ نظر داشته
باشد و بعد به هر مسئله یی که می خواهد گیرم درست یا غلط بپردازد . این وسواس و
ریاضت برما تحمیل شده است . ضعف و فتور و بی درو دروازه یی دیگران است که مقاومت
را بدین دقت و حساسیت لازم رسانده است . ما با یک دیکتاتوری معمول و متعارف سرو
کار نداریم . با شیادانی روبرو هستیم که بیچاره شیطان بدنام شده باید برود به حوزه
قم به طلبگی برای آموختن شیطنت و ملعنت از آنان . کافی ست به یک مجاهد خلق در علن
بگویی بالای چشمت ابروست تا رژیم توسط مزدوران و ایادی جوراجور خود روی سایت
هایشان دم بگیرند که ای مردم ما نگفتیم که بالای چشم مجاهدین ابرو است ؟ رژیم خارج
کشور را بدینگونه آلوده و غبارآلود و دسیسه آفرین کرده است . پس ناچاریم و باید
ششدانگ حواسمان باشد که خواسته یا نا خواسته مورد سوء استفاده دشمن قرار نگیریم .
بطور مثال اگر بعد از موشک باران اردوگاه مرگ لیبرتی ، مخلص بخواستم حرکتی به سود
ساکنان آن زندان بکنم ، می آمدم اول کار علیه رژیم ، کمپین می زدم و ایرانیان را
به اعتراض علیه این جنایت فرامی خواندم . بسیج اعتراضی ایرانیان را تا آستانه
شخصیت های خارجی و دولت ها گسترش می دادم و آنگاه می خواستیم که به قهرمانان ما در
کشورهای خود پناه دهند . برای یک ضد رژیم که سرد نکرده باشد ، اول جنایت و جنایت
های رژیم مطرح می شود برای فراخوانی . هرکس به این اشاره منطقی و ملی و انسانی و
ضد دیکتاتوری به مغلطه و سفسطه شک کند ، دیگر به خودش مربوط است و امثال خودش . ما
آنقدر خام نیستیم که ابتدا به ساکن کسی را زیر علامت سئوال ببریم مگر آنکه خواسته
یا ناخواسته خودش زمینه ساز شود . درمورد نوشته قهرمان اشرفی در لیبرتی یعنی آقای محمد اقبال ، بدین نکته اکتفا می کنم که باید خودمان را جای او بگذاریم که بعد از موشک باران ، شاهد چه صحنه های دلخراشی از یاران خود بوده است . ما می خوانیم و عکس ها را می بینیم اما تا در صحنه بودن ، فاصله بسیار است . محمد اقبال کسی نیست که برایش بنویسند و او امضا کند . براین امر مخلص مطمئنم . بگذار دشمن هرچه می خواهد بگوید ، همچنانکه تا به امروز گفته است . مردی که آگاهانه و با اراده از زندگی و خویشتن برای رهایی میهنش گذشته و شاهد آنهمه موشک باران ها در اشرف و دیگر قرارگاه ها بوده ، شاهد دو قتل عام ناجوانمردانه بوده ، حالا ما از او روی یک کلمه ایراد می گیریم و قیاس به جمع . این درست است ؟ نباید یک احتمال ــ فقط یک احتمال ــ هم در نظر بگیریم که محمد اقبال در چه جوش و خروش درونی بوده که خبر کمپین را هم دریافت می کند . به کسی بر نخورد . ما سال هاست هرچند با ذهن و روحی آزرده و بی قرار ، در ساحل امن نشسته ایم و خبراز آنانکه در قلب حادثه ایستاده اند نداریم . از ایران هم خبر می گیریم اما خودمان در متن خبر نیستیم . از گوشه میدانی نگذشته ایم که جوان بیست ساله یی را به جرم باجگیری فقط 60 دلار آنهم به اتفاق چهار نفر دیگر ، بردار می کنند . چه حکومتی ؟ حکومتی که برای مهره های کوچکش هم ، سرقت میلیونی معادل آفتابه دزدی ست . نه ، ما فقط می نویسیم و می شنویم . ما دستی بر آتش بیداد داریم ، آنهم از هزاران کیلومتر راه دور . آرزو می کنم که جنایتکاران حاکم به مدد هوشیاری مردم ایران در خارج و تمرکز مقاومت ایران براین مقوله حساس ، روز به روز بساط ننگینش در خارج رسوا ترو برچیده تر شود .