Montag, 26. August 2013

درباره دوقلوهای سیاسی مستعفی از شورای ملی مقاومت ( 2 )

به کجای این شب تیره بیاویزم 
قبای ژنده خود را
                         نیما یوشیج 


رحمان کریمی



پیش از آنکه پیرو نوشتار پیشین ، درباره آقایان روحانی  و قصیم موضوع را دنبال کنیم ؛ لازم می دانم به نکاتی که جزو وجوه مشترک قومی و ملی ماست به اختصار اشاره کنم . این وجوه یا خصلت ها که بیشتر دامنگیر روشنفکران ماست ، یک عامل مهم ، گمراه کننده و در نهایت متوقف و آشفته کننده شرایط ذهنی – سیاسی حاکم بر جامعه ایرانی ماست ، چه از موضع فردی یا اجتماعی تا حضورو متبلور بودن در یک تشکل هدفمند سیاسی  . با آنکه قرن ها پیش ، اندیشمند ناظری چون « خواجه عبدالله انصاری » گفت : « به ظاهر حکم نشاید کرد » اما متأسفانه همچنان این عادت درهر جمع و تشکل ونیز جلوه فروشی های فردی در ما باقی مانده و رشد پیدا کرده که کم نشده است . ازاین منظر می توان یکی از مشکلات سخت اساسی کار جمعی یا توده یی را فهمید . آمدن ها و رفتن ها را باید در ظرفیتی بزرگتر و حجیم تر از مکان آمدن و رفتن دید . متأسفانه باید اعتراف کنیم که نگرش ما صرفا محدود به مشاهده و همنشینی با این یا آن فرد دریک چارچوب کوتاه یا دراز مدت خلاصه می شود و این نوع نگرش فقط تشکیلاتی و سیاسی ست و فاقد بینش روانشناختی فرد و جامعه برخاسته از آن فرد است . در نوشتار پیشین گفتم که رفتن آقایان روحانی و قصیم ، مخلص را متأسف کرد اما نه متعجب . چرا متعجب نکرد ؟ چون آنان دراین زمینه میوه نوبر وتازه از راه رسیده یی نبودند . این امر هم در شورای ملی مقاومت سابقه دار است وهم در انواع تشکل های سیاسی تاریخ معاصر ما . اما برای دشمن و معاندان و خادمان دشمن ، یک عطسه ساده هم در مقاومت ایران خاصه در سازمان غرورآفرین مجاهدین خلق ، می تواند یک واقعه و اتفاق غیرمترقبه و قابل آنتنی کردن بشود . طول وعرض تاریخی استبداد زده و پرتلاطم  ما پراز آمدن و رفتن هاو خنجرکشیدن هاست . ما یک وظیفه مبرم اضافه بر هر وظیفه دیگر داریم که افکار عمومی و بخصوص هواداران مقاومت سرفراز و مورد هجوم ایران را به حقایق دریک منظر تحلیلی وتاریخی بیدار و روشن وآگاه کنیم . آمدن ورفتن فی نفسه برای من مهم نیست که روی مواد موجود درآمدن و چند وچون رفتن ، متمرکز شوم . مهم این است که وقتی می رود به کجا می رود ؟ چه کار می کند و به صد بهانه ظاهرا عوامفریبانه چه می گوید ؟ و فردا چه می خواهد بکند ؟ . آقایان که اخیرا رفتند نه عامی هستند ونه بی سواد و پرت از چند وچون سیاسی امروز . پس
لابد انگیزه و اشتیاق هایی فراتر از ادعاهایشان داشته اند و در ِ باغ سبز دلگشاتری بدانان نشان و وعده داده اند که بعد از سی سال با عزت و احترام و تریبون ومیکرفن دراختیار داشتن ، آسیمه بیرون زده اند . این برمی گردد به بافت شخصیتی پنهان فرد که برای تیزهوشان علایم بیرونی اش هم بچشم می خورده ، مربوط می شود و نه فقط یک سلسله پرسش ها و بیان های ظاهری و روبنایی . همچنانکه در نوشتار پیش اشاره کردم ، « ایرج مصداقی » برای مخلص یک مرجع و معیار سنجش و شناخت فرد است . هرکس به او به هربهانه و استدلال های عوامفریبانه نزدیک شود و به دفاع یا تأیید او یا غفلت از ماهیت این خود فروش جنایتکار سخت محیل ، برخیزد ، بقیه قضایا نه تنها فرع موضوع است که لوث کننده واقعیت می باشد . مخلص برای آقای محمد رضا روحانی با همه ضعف های شخصیتی و از جمله شهرت طلبی و خود بزرگ نمایی ، همواره احترام قایل بودم . او با آقای قصیم از حیث اخلاق اجتماعی و مردمی یک سر و گردن بزرگتر و بالاتر بود . در بعضی از گفتارها و نوشتارهای خود به اصطلاح « قمپز » در می کرد اما حواس عمومی متوجه آن فرازهای برخاسته از درون روان آقای روحانی ، نبود . شنوندگان و خوانندگانی هدفمند ، خشمگین از ادامه حیات نکبت بار آخوندی ودل بسته به مقاومت ایران و شخصیت های این جنبش  هم آقای روحانی و هم قصیم را می ستودند . آنان سخنوران خوبی بودند و وارد بر مسلط شدن بر احساسات مردمی . این بود که وقتی رفتند خیلی ها البته برای کوتاه مدت جاخوردند و به چرا ؟ چرا ؟ افتادند .
چنین بنظر می رسد یعنی آقای روحانی با مصاحبه اش نشان داده که انگار مصداقی عامل وزارت ننگین اطلاعات رژیم نیست ، بل این مجاهدین خلق و هوادارانند که او را به دلیل انتقاداتش و نامه سرگشاده اش زیر تهمت و افترا گرفته اند . اگر ریگی درکفش نباشد ، این شک وتردید یا ناباوری به دلیل قدرت بیانی و قلمی مصداقی ، بعضی عزیزان مقاومت ایران را هم دربرگرفته بود . « بعضی » نه به معنی شماری هست  شاید کمتراز انگشتان یک دست. یکی در مقام رد انتقادات مصداقی در نامه سرگشاده کذایی و پاسخ دادن به او ، دسته گلی تقدیمش می کند که برایش حیاتی و ضروری ست. می گوید من تو را عامل وزارت اطلاعات رژیم نمی دانم . من احساسات تورا در قبال یاران اعدام شده ات واقعی و اصیل می دانم !! . یکی دیگر محافظه کارانه تر برخورد می کند و کمترین اشاره یی به ماهیت خود فروشانه این شیاد در زندان و جنایاتش نمی نماید . با نوشتن « ابرازانزجار»  مجاهد خلق از زندان بیرون می آید و درخارج به مجاهدین خلق می پیوندد و بعد ضمن مدح و ثنا وتحسین چهره های درخشان مجاهد خلق ، بتدریج تغییر موضع می دهد و می شود ضد سازمانش!!. ما می گوییم این قالتاق با استعداد روزگار در زندان خود را به انواع خیانت ها و جنایت ها آلوده است تا جان شیرین خود را نجات دهد و از زندگی لذت ببرد . خودش هم در بعضی مصاحبه ها اعتراف کرده است که زندگی را خیلی دوست دارد . دوست داشتن زندگی البته جرم نیست . این یک حس غریزی وطبیعی بشری ست اما به چه قیمت ؟ . در نوشتار پیشین گفتم که درآینده دریک مقاله مستقل به اتکای شرح و نوشته خود مصداقی در جلد چهارم کتابش ، زشت ترین جنایت کم سابقه اش را برملا خواهم کرد . اما در حال حاضر برای روشن شدن آقای محمد رضا روحانی از او می خواهم که برکنار از سیاست و تعلقات یا تنفرات آن ، کلاه را قاضی کند به مختصری که اشاره می کنم . به قول رهبر مقاومت ایران  مرغ پخته را به خنده می اندازد . مصداقی بنابه اعتراف خودش حد اقل دو بار با گروه اعدامیان به راهرو مرگ رفته . همه نشسته اند روی صندلی جلو اتاق دادستانی مستقر در اوین ، تا آنان را به قتلگاه ببرند . پاسداران گروه را که مصداقی هم جزو آنان است می برند اما آقا زرنگ مصداقی از جایش تکان نمی خورد . سرش را میان دوپایش قایم می کند و کسی از پاسداران هم نمی پرسد که ایرج چرا راه نمی افتی ؟ چرا نشسته یی ؟ . گروه بردار می روند و آقا برمی خیزد ، بی موّدی به بند برمی گرد . طـُرفه آنکه این عمل متحیرالعقول !! را یکبار دیگر هم با گروهی دیگر تکرار می کند . من از آقای محمد رضا روحانی که سال ها درایران موشکاف سطور و صفحات پرونده ها بوده می پرسم که نه در رژیم ملایان ونه در رژیم ملایم تر از ملایان یعنی محمدرضا شاه ، درکدام رژیم استبدادی چنین امکانی هست؟ گروهی که برای اعدام در بند صدامی زنند بدین معنی ست که در لیست هستند . این لیست هم در دادستانی ست و هم در دست عاملین وهم حتا پاسدار مسئول بند از آن باخبراست . چطورمی شود تو را بخوانند ، با گروه به راهرو مرگ ببرند و تو سرت را زیر انداخته میان دوپا پنهان کنی و از مرگ بجهی ؟ کسی هم تو را مدّ نظر برای پرس وجو نداشته باشد و آنهم در دونوبت . این بهیچوجه ممکن نیست مگر آنکه عنایت و کرامت امداد غیبی چنان شامل حالش شده باشد که از دید تمامی پاسداران و پرسنل زندان و اوراق و اسناد دادستانی، غایب شده باشد . اینجا یک سئوال قابل طرح است که چرا او را با دوگروه به راهرو مرگ برده اند و بردار نزده اند ؟  او یعنی مصداقی تمام وجود را دراختیار بازجو و دشمن گذاشته با این توافق که در بند ، پیش زندانیان ، از خود چهره یی کاملا معتقد و عاطفی و صمیمی نشان دهد تا کسب اعتماد کند . قهرمانان سربدار بسی سئوالات بازجویان را بی جواب گذاشته اند ، مخصوصا سئوالات کلیدی را . مصداقی را جزو گروه اعدامیان به راهرو مرگ می برند تا بلکه بتواند یکی دو نکته را به عنوان آخرین لحظه حیات خود و آنان از زبان قهرمانان بیرون بکشد . مثلا احمدجان داریم با هم می رویم . دلم می خواست بفهمم که کی با تو بود و کی گفت فلان کار کنی . این را همینجوری مثالی گفتم . درثانی اگر درقتلگاه های این رژیم جنایتکار می شد با یک انزجارنامه از اعدام رست ، بنا به دروغ تهمت آمیزی که خود مصداقی می گوید اعدامیان هم انزجارنامه نوشته بودند ، این سئوال مطرح می شود که چرا آنان بردار می روند و این نابغه برجای می ماند ؟
اگر آقای محمد رضا روحانی وامثالهم هنوز قانع نشده اند ، حواله شان می دهم به مقاله یی که در آینده خواهم نوشت . اما این سئوال همچنان تا به امروز برایم مطرح است که ایشان پیش از خروج از شورا ، عقل و تشخیص و تمیز و انصاف و تعهد و مسئولیت را آنجا یعنی در شورا گذاشته و تشریفاتشان را برده که این چنین خود را به کوچه علی چپ زده است ؟
                                                                                 ادامه دارد ....