Samstag, 31. August 2013

خوش‌رقصيهاي خائنان؟! جلال گنجه اي

بيلان دو خائن، قصيم و روحاني، تا اينجا مشاهده مي كنيم كه چگونه در خدمات رساني پيوسته به دشمنان ايران و آزادي، در تريبونهاي معلوم الحال خلاصه شده است، آنهم به ضرب توليد انبوه دروغ و پراكندن رسواتر آنها با چاشني كريه فحاشي. دريغا كه بدجوري عرض خود برده و مي برند و چه عبرت انگيز!
راستي اگر علت يا راز خروجشان از جبهة مقاومت ايران و شوراي ملي مقاومت همان ”وجدان درد” مي بود كه فريبكارانه دعوي داشتند، آويختن به دروغگويي را چرا در پيش گرفته اند؟. قابل تأمل آنكه برخي از دروغهايشان، مانند مخالفت غيرتي كه گويا با كاسكت و پيراهن همرنگ در تظاهرات و مراسم مقاومت داشته اند، نوعي سراسيمگي را آشكار مي كند كه چه بسا به يك عامل و كارگردان پشت صحنه ربط دارد. مگر نه كه در طي اين چنددهه، نطقهاي پرحرارتي كه خلال اجلاسهاي رسمي شورا و يا نشستهاي معمول دبيرخانه ايراد مي فرمودند، همه در وصف شكوه و انضباط اين سلسله مراسم بوده و –به خصوص- هرگز هيچ كلامي از اينان نشنيديم كه به لباس ”يكرنگ” گروهي از فعالان اين مراسم انتقاد كرده و يا آنرا خلاف ارزشهاي خود اعلام كرده باشند كه گويا دلبسته و خواهان ”دورنگي” و ”چندرنگي” هستند، چه رسد به اين كذب رسوا كه گويي افراد در اين قبيل مراسم كه گاه دهها هزارنفري برگزار مي شود، براي پوشيدن لباس همرنگ تحت فشار بوده اند. رسوا از اين بابت كه اساسا چنين تحميلي آنقدر غيرعملي است، كه به تكذيب و توضيح نياز نخواهد بود. چنين است كه بايد از اين حضرات پرسيد كه اگر دوري گزيدنتان از صفوف مقاومت و مبارزه، چنانكه مي گوييد، پرنسيپ و نداي وجداني است، چه نيازي به چنين دروغهاي سراسيمه و رسوا داريد؟
بدنيست بدانيد كه اگر ياران پرس و جو نكرده بودند، چندسطر بعدي را نمي نوشتم و رفتارهاي لوس و چاپلوس اين خائنان را تداعي ذهن نمي كردم. اما اين حضرت روحاني در يك مطلب مسخره مدعي شده كه ”رهبري عقيدتي” شنيدن صداي اين خائنان در تماس تلفني را غدقن كرده است. دروغگوي كم حافظهٌ بكلي از ياد برده است كه ما هميشه صداي خائنان را، از نطقهاي شاه گرفته تا ترهات خميني، مي شنيده و دنبال مي كرده ايم. اين امري لازم و در رديف آگاهيهاي مورد نياز مبارزاتي است ، و نه فقط شامل آن عمده خائنان يادشده، ميشود بلكه شامل شنيدن ترهات اغلب بريده‌خائنان هم كه در فصول و رگه هاي متعدد ريخته اند، نيز ميشود. اما راستي، چرا اين خائن نورسيده چنين رسوا وانمود مي كند كه براي اطلاعات روزمرة مبارزاتي، شامل وقوف بر خيانتهاي گفتاري و رفتاري خائنان، كسي هست كه تحت فلان عنوان به قدغن يا مجاز كردن مشغول است؟
باوركردني نيست كه اين رفيق سابق، اين آقاي حقوقدان! آنقدرها ابله بوده كه نمي‌فهميده و نمي دانسته كه اگر ما كسي را به عنوان ”رهبر عقيدتي” پذيرفته و پاس خدمات حياتيش را داريم، براي آن بوده و هست كه از نيم قرن قبل به شناساندن و جداكردن صفوف راست ارتجاعي و راست چپ‌نماي اپورتونيست از صفوف مبارزات ترقي‌خواه و انقلابي برخاسته و به وجهي بي سابقه و بي نظير، نسلي گسترده و ادامه دار را از افتادن به دامهاي خيانت شاه و شيخ، رهايي بخشيده و همچنان نيز به همين كار حساس همت دارد. آيا اگر كه شمايان چيزي از سرفصل مانورهاي اپورتونيسم و ارتجاع در 54 را تجربه نكرده ايد، آيا اين را هم نمي فهميديد كه اگر مرزبندي و افشاي ”جبهة متحد ارتجاع” پس از پيروزي انقلاب ضدسلطنتي نبود كه آقاي مسعود رجوي برپا كرد، سرنوشت خيليها نمي توانست از همانندان اكثريتي و يا اقران باصطلاح ليبرالشان جدا باشد.
چنين است كه نظر به پرت بودن اين دروغها يا لودگيها، هركسي با كمي دقت با اين پرسش روبرو مي شود كه چرا؟ اين ”خوش‌رقصي” در خيانت، براي خوشايند كيست؟. و اگر اين دروغها حسب الامر مطاع نيست، چه پريشان حالي و افلاس دروني و روحي است كه به سياق ”كافور و زنگي” نامش را ”وجدان” گذاشته اند و عند الاقتضا به كلمات ”حق استعفا”، ”حق اشتباه كردن” و... پناه مي برند؟.
حقيقت اما اين است كه آنها با عوارض سرخودگيهاي خيانت بي حاصلشان مواجه هستند. و گرنه چه معني دارد كه آن يكي آقاي دكتر، كريم قصيم، بفرمايند كه از جلال گنجه اي پرسيديم كه آيا در ”اسلام اشتباه هست؟” و نامبرده(يعني بنده) از جواب طفره رفته است. راستش، اينجانب در عمر حرفه اي خود با پرسشهاي بچگانه و پرت بسياري مواجه شده و ادعا ندارم كه همه آنها را به ياد دارم. اما باورم نمي شود كه چنين پرسش نامربوطي نيازي به طفره رفتن داشته باشد و فراموشم شده باشد. آخر مگر مي شود كه سوژه اي به اين خنده‌انگيزي را از اين جناب دكتر فراموش كرد. آيا اين سؤال فاقد مبتدي و خبر، نياز به طفره رفتن دارد و يا آنكه اول و خيلي راحت بايد منظور را پرسيد؟ مثلاً: آيا منظورت اين است كه آيا اين يا آن پيشوا و رهبر تاريخي مسلمانان هرگز اشتباه داشته است يا خير؟ منظورت اين است كه اسلام در فلان ارزش و آموزش خود دچار اشتباه شده است؟ آيا در تاريخ اسلام هيچ اتفاقي افتاده كه اشتباه تصميم گيري يا اجرا شده باشد و بهتر بود چنين چيزي روي نمي داد؟ و...؟ رسم درست و كارآمد در پاسخ به اين قبيل موارد جز اين نيست كه نخست به طرف ياد بدهي كه قاعدة سئوال پرسيدن از چه قرار است.
چنين است كه بازهم مي رسيم به اين كه اين نوع دروغ پردازيها اگر خوش‌رقصي براي مشتريان خاص نيست، چرا بافته مي شوند؟ آري، حضرات مدعي وجدان و...، بنگريد كه حرفهايتان به چه فضاحتهايي نزول كرده و چگونه از همان تريبونهايي پژواك مي شود كه ”ممي آمريكايي” مي كوشد باب گفتگو اندر شريعت ”غيرآخوندي” را با اين و آن نام معتبر بگشايد. با اين حرفها و دعاوي ركيك، چرا برگ توتهايي را به باد مي دهيد كه براي استتار خودتان لازم داشتيد. بس كنيد آقايان، اگر عرض مقاومتي خود را برده ايد به آبرويتان در حد يك فرد عادي رحم كنيد، لااقل به اين خاطر كه شرم كژيهاي كريه شمايان ارث گريبانگير و فراموش نشدني فرزندانتان نشود.