Dienstag, 22. Oktober 2013

مقاومت و ضرورت رهبري

                                                                   ناهید همت ابادی



قصه نيست كه او را گاهگاهي نقل كنم، ترانه نيست كه او را بسرايم به هنگام شادي يا دلتنگي، سروش شبانه خاموش هم نيست كه در سكوت به آواز بلند بخوانمش، آتشفشان خروش و خشم زمانه است به وسعت انفجار هزار ساله زمين و تاريخ زمان دور پيشين و جهان جاري.
تعريف انسان اسطوره گونه عصر معاصر است اما نه در سروده هاي حماسي يا نثر حوادث افسانه -اي، در انعكاس سهمگين سوگ سربداران و رنجي كه جهانداران جري با جهالت و جنون بي جبران بر رنج ديدگان آوار ميكنند تا شوق و شهوت جنگ افروزي خويش را در راستاي كسب ثروت هاي سرسام آور تسكين بخشند و انسان سردرگم تنها را در خلاء خوف انگيز آرماني و حضور راه آموزي دلسوز و فرهيخته به بيراهه آداب و اخلاق شرافتمندانه مرسوم و جهان را به آشوب، وحشت و جنگ هاي مذهبي خونين بكشند طوري كه يكسر همگان نيز در راستاي سودجويي بي كم و كاست و كسب قدرت و ثروت، فقط به رقابت با يكديگر سوق داده شوند. تاريخ نيز البته گواه است كه جهانداران پليد بي جربزه بي هيچ شرم و رودربايستي هاي سياسي، حضور راهبران غير وابسته صادق را در قله جنبش هاي  ملي آزاديبخش يا در رأس كشورها نيز اصلا برنمي تابند و تا هر يك از آنان را با ننگين ترين سياستهاي زدوبند يا جنايت بارترين توطئه و ترفند، سركوب و نابود نسازند، به آساني از سر ملت هايي كه برخوردار از راهبران صالح بوده يا براي جايگزيني آنان مقاومت مي ورزند، دست برنميدارند. سرگذشت سياسي مصدق در كشور ما، سوكارنو در اندونزي، سرنوشت خونبار آلنده در شيلي و......نمونه هايي چشمگير و فراموش ناشدني اند كه اگر اسرار آن تنها پس از چندين دهه فاش شده و با اعتراف نفرات دست اندر كار به جزئيات توطئه ها، امريكا بيش از پيش رسوا و بي آبرو گرديده اما در عصر گسترش رسانه ها و سرعت كسب اطلاعات، برملاشدن جنايت و خيانت دولتها، اَبَر مردان خبيث يا مواجب بگيران حقير نيز ضرورت گذشت زمان را براي روشدن و دانستن حقايق به مدار صفر ميرساند. براي همين هم حالا اگر هر فرد ساده مدعي غيرسياسي بودن( ميگويم مدعي، براي اينكه بر حسب بررسيهاي روانشناسي اجتماعي جوامع، بشر اصولا و بطور طبيعي، موجودي سياسي ست) نيز بدون هيچ سمپاتي نسبت به مقاومت ايران اما غير مغرضانه به عبور سرسام آور سي ساله آن از هفتاد هزار خوان خونين بنگرد، گرچه ناخواسته رسم و راه آموزي ”مسعود“ را در اين جنبش يگانه و در فراز و فرود هزاران واقعه و حادثه عمدي بنيان برانداز جاري بر آن به عيان خواهد ديد اما شايد نيز ضروري باشد كه چگونگي و چراي اهميت حضور بي همتاي او را در هدايت و رهبري مقاومتي چنين گسترده و غيروابسته، از ابعاد دشمني ديوانه وار رژيم خونخوار با وي نيز شناخته و درك نمود ـ كه البته بعنوان يگانه همآورد نادر و شكست ناپذير فاشيسم ديني و تنها رهبر قد بر افراشته قادر در برابر بنيادگرايي افسار گسيخته اي كه جهان را مي بلعد، بگمانم بسيار طبيعي ست ـ تازه انبوه و انواع رذالت يا كينه كور روسپي هاي سياسي و مزدوران حقير تكثير شده در گنداب رژيم را هم اگر بدرستي كه ” گاو گند چاله دهان“ است، هيچ و پوشال بگيريم اما روش مزدورانه و سر تا پا خيانت بار رسانه هاي معلوم الحال را در نفي يا دگرگونه نماياندن تنها جنبش ملي موجود و سرشار از رنج صد ساله آزاديخواهي مردم ايران را كه نميتوان و نبايد از نظر دور داشت آنهم وقتي كه انبوه روزي نامه ها، سايتها، بلندگوها و رسانه هاي رسمي خيلي مستقل با پرنسيب!! ؟ نيز چراگاه جاسوسان اجنبي يا بظاهر وطني ميباشند تا واسطه اجراي دسيسه و توطئه هاي موسمي استعماري براي حذف فيزيكي رهبري اين جنبش رهائيبخش گردند و با تكرار بيست و هشتم مرداد ديگري يا شبيه آن، مردم ايران را ديگر بار و باز شصت سال از برخورداري از آزادي و حكومتي ملي محروم نمايند. راست است كه البته امروزه تكرار آن كودتاي خيانت بار بهيچوجه ممكن نيست ـ اگرچه برخلاف آرزو و خواست كهنه استعمارگران و جهانخواران ـ اما مسخ شدگان در هيبت زور و زر و نفرين شدگان روي زمين نيز كه روز و شب در تدارك توطئه هايي از انواع ديگر براي جاكن نمودن يا نابودي مقاومت و مجاهدان يا انحراف ياران و هواداران به وسعت دايره روزمرگي ها ميباشند گرچه جرأت و شهامت اذعان و اعتراف به اين حقيقت زلال را ندارند كه ”مجاهد“ اشرفي در اشرف باشد اگر يا ليبرتي يا هر گوشه دنيا، در هر حال انسان فرا دست بي همتائيست متجلي از جريان تاريخ جهان ، برآمده از آرمان و نياز زمان و فراسوي تعاريف معمول و ملموس و بديهيست كه در كسب آموخته هاي اخلاقي و انسا ندوستي، فضيلت هاي آرماني ، اندوخته هاي بيكران مبارزاتي از لابلاي هولناك ترين فراز و فرود رزم آوري و تجربه هاي بود و نبود نبرد كه طي سالهاي طولاني همه را يكجا با جسم و جان زيسته و تجربه كرده، به بيان، نوشتار و تكرار خود را به درستي وام دار رهبري ميداند كه چهل سال تمام با طي همه وادي بي چشم انداز رنج و فدا، غربت و غصه فقدان دلاور ياران، همه آسايش تن و روان را نيز بر خود و”همتاي“ شايسته خويش حرام كرده تا مردم محروم اسير آخر سر از دست خونريز جلادان وطن آزاد شده و به آسايش و راحت برسند. و همين ايمان، راه و رفتار آرماني، همين رنج و فداي راهگشايي و همين ذكاوت و هوش انقلابي در درك سر فصل هاي سياسي ست كه روز درخشان ايران را با تعيين نقش حضور” مريم“ ـ بي ضرورت توضيح ـ در چشم انداز نزديك نهاده و طوفان خشم و خروش مردم نيز سروش و بشارت آن خواهد بود نه اما دور.