Sonntag, 3. Juli 2011

افشاگری گلپور درباره مشایی و همسرش

رضا گلپور در گفتگو با همشهری ماه (برای شماره 77- تیرماه 1390) گفته است: خانم ط. ذبیحیان که همسر رسمی آقای مشایی است در هنگام دستگیری می‌خواسته سیانور استفاده کند اما چون ضابط، هشیاری داشته اسلحه خود را در دهان او قرار داده تا نتواند پوشش قرص را با دندان خود بشکند و سیانور عمل کند. شاید این برای من قابل درک باشد که ضابط برای جلوگیری از انتحار یک نیرو، حاضر باشد دندان فرد خرد شود اما کشته نشود. اما اینکه عده‌ای که دستگیر شدند و در زندان منتظر محاکمه هستند توسط نیروهای تحت مسئولیت مستقیم آقای مشایی؛ بدون حکم دادستانی به جنگل های منطقه‌ی رامسر برده می‌شوند و به آنها تیر خلاص زده می‌شود با کدام منطق شرعی و قانونی قابل توجیه است؟ ضمن اینکه پیچیدگی آن پرونده این است که یکی از بازداشت شدگان، اخوی بزرگتر ایشان بختیار رحیم مشایی معروف به کورش رحیمی بوده و اگر قرار بوده همه بازداشت شدگان از منافقین حذف شوند خوب برادر ایشان هم باید همراه بقیه کشته می شد اما نشده است. معروف است که می گویند در زمان آیت الله قدوسی که معرف همه است، نیروهای دادستانی اجازه شنود تلفن همسر بنی صدر برای گرفتن یک رد از وی را از آیت‌الله قدوسی می‌خواهند و ایشان می‌گوید به دلیل رعایت موازین شرع مقدس فقه اثنی عشری نمی‌تواند این حکم را بدهد. در واقع این روندی بوده که بسیاری از بزرگان فقهی و دینی ما به آن استنادو عمل می‌کرده‌اند. به همین دلیل است که می‌گویم برای من سوال ایجاد می‌شود که فردی با آن سابقه، ناگهان پس از رسیدن به جایگاه معاون رئیس جمهور می‌آید می‌گوید ما چه مشکلی با مردم اسرائیل داریم؟ مشایی در یکی از جلسات به من می‌گفت اجباری بودن لچکی که سر خانم هاست چه منطقی دارد؟ خاتمی با اهمه ادعا توانست این اجبار را بردارد؟ البته تاکید می‌کنم که پیگیری‌های من فقط درباره صِرف آقای مشایی نبوده و همانطور که می‌دانید، در بخش های مختلفی روی سوابق یا برایند عملکرد چهره‌ها به عنوان یک خبرنگار آزاد پژوهش دارم.

آقای مشایی به شما وقت ملاقات داد به چه دلیل بود؟

اینکه مشایی پذیرفت که چنین جلساتی برگزار شود به این دلیل بود که ما در سال های گذشته به دنبال کمک دادن به اقای احمدی‌نژاد بودیم. گفتیم ایده هایی داریم که می تواند در عرصه جنگ نرم و خنثی کردن فعالیت های رسانه ای صهیونیست ها موثر باشد.

این ماجرای دیدارها مال چه زمانی است؟

دو سال بعد از ریاست جمهوری دوره نهم. وقتی درباره راهکارهایی که در خصوص مقابله با جریان رسانه ای صهیونیستی در دست داشتیم با آقای احمدی نژاد صحبت کردیم به من گفتند با آقای مشایی مطرح کنید تا او آن ها را بررسی کند.

پس هنوز بحث های شما به پژوهش و کشف سند نرسیده بود؟

خیر در ابتدا مباحث عادی داشتیم. هر چند در مواردی حتی اخوی آقای احمدی نژاد حرف های جدی راجع به سوابق و عملکرد سوءِمشایی داشته و دارد. اما اعتقاد من این بود که با خود فرد مطرح کنم و او را در موضعی قرار ندهم که باعث ظلم به آنها شود. در جلسات آخر به آقای مشایی گفتم شبهاتی دارم و درباره شما، اسنادی را به دست آوردم که به ابهامات افزوده است. در صحبت های ایشان هم حرف های جدیدی شنیدم که ابهامات تازه ای هم ایجاد شد. من باز هم آنها را رسانه ای نکردم اما از ایشان خواستم که در مشاوره هایی که دارند، تحلیل فاصله دار از واقعیت به آقای احمدی نژاد ندهند. مثلا آقای احمدی نژاد گفته که اکثر مردم آمریکا معتقدند که 11 سپتامبر توسط بخش هایی از دولت آمریکا انجام شده است! بیان این جملات آن هم در کشوری که قربانی این واقعه بود و مردم اصلا چنین دیدگاهی ندارند خیلی موضوع غیر قابل باوری است.

چرا تصمیم گرفتید با آقای مشایی مطرح کنید؟ مگر او مشاور سیاست خارجی رییس دولت است؟

به هر کسی گفتم که این اشتباهات را به چه کسی بگویم تا به گوش آقای احمدی نژاد برساند، همه گفتند مشایی! بعد که با او در این باره صحبت کردم دیدم اعتقاد به لزوم برقراری رابطه با دولت آمریکا به دست احمدی نژاد وتیمش را دارد. آن هم نه ارتباط با مردم و نهادهای مردمی و دانشگاهی بلکه با خود دولت. چون با شعار احیای آرمانهای مرحوم امام خمینی وبه صحنه آوردن بدنه مردم آمده و دیدم در عمل بر عکس نتیجه داده چون اتکا به مشاورین دارد. بعضی از آنها از جمله مشایی از افرادی هستند که اصول لازم برای انجام مشاوره ی صحیح را دارا نیستند.

چرا همه می گفتند این را به مشایی بگو؟ به آقای مشایی گفتید؟ واکنش وی چه بود؟

بله من آقای مشایی را در ساختمان منزل ایشان ملاقات کردم و گفتم که این حرف آقای احمدی نژاد اصلا واقعی نیست. او به من گفت مطمئنی؟ از اینجا فهمیدم که او این حرف را در دهان احمدی نژاد گذاشته و هیچ آگاهی هم نسبت به آن ندارد. من دریک جلسه ای که چند سال قبل در سازمان ایرانگردی وجهانگردی داشتم دیدم که کتاب « لابی اسرائیل» را با خودشان از سفر آمریکا آورده اند با این عنوان که کتاب مهمی است و باید با پیگیری مسئول دفترش باقری هنجانی ترجمه شود! به او گفتم اساس این کتاب 2 سال قبل از دیدار ما ( 6 سال پیش) توسط وزارت خارجه ترجمه شده و چند جلسه هم اندیشی با حضور صاحبنظران در خصوص آن برگزار شده است و ما در آن شرکت کرده ایم. چگونه می گویید این کتاب جدید است و از وزارت خارجه بی اطلاع هستید؟ خلاصه ی عرض بنده اینست: فردی که مبنای فقه شیعه دارد اگر در مقوله ای معلومات کامل نداشته باشد به سادگی می گوید من موضوعی را نمی دانم. اما وقتی می بینی آدمی فاقد آن مبنا است احساس می کند که باید راجع به هر موضوعی نظر بدهد آن هم به شکل جنجالی تا رسانه ای شود. این اشکال به مبانی فکری آقای احمدی نژاد است. البته آقای احمدی نژاد اگر در ابتدا 20 مشاور داشت الان محدود شده به آقای مشایی. به نظر من بعد از رای 24 میلیونی که ایشان از مردم گرفت ظرفیت لازم برای درک و تحلیل صحیح آن را نداشت و در رفتارشناسی او غرور و عصبیت ایجاد کرد و او هم دسته دسته مشاوران مردمی و دلسوز خود را کنار گذشت.

سر فصل مباحثی که در جلسات آخر با مشایی مطرح کردی چه بود؟

از ایشان سوال کردم که واقعا آقای رحیمی که مسئول دفتر انتخابات آقای هاشمی در کردستان بوده و با دعواهایی که با شهید کاظمی فرمانده وقت سپاه کردستان داشته با چه تعریف اصولگرایانه ای امروز با اختیارات ویژه، معاون اول دولت است؟ حضور وی با شعار حمله به هاشمی جور در می آید؟ مشایی در پاسخ به من گفت مگر مذهبی ها و آقای خامنه ای چقدر رای دارند ؟ بیش از 7 میلیون است؟ ما باید از همه طیف ها در کنار خود داشته باشیم. در اینجا برای من مشخص شد که کار از رفع شبهه گذشته و نوعی بیماری انحراف و گنده گوئی است. گفتم این قتل هایی که در رامسر به شما نسبت داده می شود چیست؟ پاسخ داد حالا 4 تا سگ محارب هم کشته شدند مگر چه اتفاقی اقتاده است؟ اینجا دیگر دیدم این جفاست که خلوت و عیان این فرد تا این حد با هم فرق می کند. مگر حاکم شرع بوده که آنها را کشته است؟ او می گفت : من پرونده ام تا سال 76 در سازمان قضایی باز بود و بسته شده و تو به دنبال چه هستی ؟ گفتم خیلی روشن است بگو من در جریان نبودم و نیروهای من خودسر عمل کردند. حالا آنها قسم می خورند که خودسر نبوده و دستور داشته اند. این مسائل حول نفر دوم دولت نگران کننده نیست؟

اما همین فرد که شما از او نگران هستید مدیر دو شبکه مهم رادیو بوده و سمت های مهمی در سال های قبل داشته است.

این اشکال به آن مدیر وارد است که چگونه برای حضور رییس رادیوی خود تحقیق نکرده است. این درباره دیگران هم اتفاق افتاده است. من در پژوهش ها، سند هایی دیده ام که انسان وحشت می کند. مگر احترامی که آقای رجایی به کشمیری داشت واقعی نبود؟

به دلیل خاص بودن شرایط، بعضا دیده شده که برخی مسئولان در پست های مختلف حضور داشته اند اما درباره این مورد خاص اما پژوهشی دارید که چرا وی به دستگاه های مختلف رفته است؟ مثلا حضور او در سپاه مازندران، به چه دلیل انجام شد؟

اسناد می گوید ایشان به عنوان کسی که خوب صحبت می کرد مد نظر قرار گرفت و نباید دنبال پاسخ عجیب و غریب بود. در فضایی که چریک های مائوئیست ، فدایی و منافقین با ادبیات خاص و افرادی که با انجمن حجتیه در ارتباط بودند، در آنجا فعال شده بودند اگر آدمی آنها را نقد کرد و سخنرانی گذاشت، در آن شهرستان جلوه می کند. دلیل این امر هم حرافی ایشان است نه عمق معانی ایشان. شما یک سری متهم را گرفته ای و دادستان می خواهد با آنها صحبت کند تا شاید تغییر روش دهند. در سال های ابتدای انقلاب هم قرار داشتند و در این موارد، افرادی که می توانستند به مقابله با جریانات ضد انقلاب کمک دعوت به کار می شدند. به دستگاه های درگیر در این غائله اعلام می شود که مشایی معلم آموزش و پروش است ، روی چریک های فدایی مطالعه دارد، احیانا آنها را هم می شناسد ، مجاهدین خلق را هم می شناسد و بعضی بستگان او مجاهد خلق بوده اند! خب در این شرایط چه کسی در استخدام مشایی درنگ می کند؟

اما این از دیدگاه دینی و فقهی بود که کسی نباید مسئولیتی را که نمی توان انجام دهد، بپذیرد. اگر به عنوان یک بحث دنیایی به آن نگریست چطور؟

صادقانه و صریح بگویم تعارضات و تناقضاتی که در سوابق وی است به دلیل تناقضاتی است که در اندیشه ایشان است. ایشان معلم آموزش و پرورش بوده، به تاج لنگردودی و طیف انجمن حجتیه کاملا نزدیک است. خود مشایی در توضیح به من می گفت روستا به روستا انجمن حجتیه در مازندران را من پایه گذاری کردم.

اما همین الان بر روی سایت هواداران آقای مشایی، جمله ای از دکتر حسن عباسی قرار دارد که او را به هیچ فرقه ای منتسب نمی داند و یک تکنوکرات می داند. چرا از این مباحث به این شکل استفاده می شود؟

اولا او دکتر نیست. بعد هم حرف امثال آقای عباسی در رده دوم ارجحیت قرار دارد. وقتی خود آقای مشایی به من گفت تشکیلات انجمن حجتیه را من در مازندران راه انداختم باید دید آقای عباسی با چه سندی آن را نفی می کند؟ در مسائل سندی، وقتی سندی اثباتی برای موضوعی می آوری ، اثبات خودش پیچیده است. حالا اگر یک نفر بخواهد این سند را نفی کند و سلباً بگوید فلانی نبوده، بسیار پیچیده تر می شود. البته فقط مشایی این را نگفته، خیلی از دوستان ایشان می گویند زمانی که معلم آموزش و پرورش بود در روستاها و ... این افکار را ترویج می داد.

ایشان بعد از آن مقطع هم در وزارت اطلاعات حاضر است. نشریه کردی زبان سروه را منتشر می کند. به هر حال یک فرد ، دو سال می تواند با حرافی کار را پیش ببرد. اما بعد از آن باید نسبت به آن حساس شوند.

شما موسسه صلاح الدین ایوبی یا نشریه سروه را نقد می کنی. من صریح تر بگویم ما افراد زیادی داشته ایم که سمت های بالادستی داشته اند اما مسئله دار بوده اند.

اما این جزو خواص بوده است که مورد تایید بسیاری از نهادها بوده و با آنها کار می کرده است؟

شما در دوره آقای تاج زاده به مدیر کلی مشایی برخورد می کنی.

خیر اتفاقا اینها در دوره اصلاحات زدوده شدند. ایشان در دوره بشارتی و معاونت آقای تابش، مدیر کل اجتماعی بوده یعنی دولت دوم هاشمی.

البته وزارت اطلاعات در مقطعی که مد نظر شما بوده او را در گزینش رد کرد و بعدا با لایه هایی بالاترارتباط گرفت و وارد شد.

معمولا حجتیه دارای رده های مختلف و وابستگان متفاوت بوده است و در بعضی مسئولین فعلی هم، اعضای حجتیه وجود دارند که بعد از حکم امام از این تشکیلات اعلام برائت کردند. ایا آقای مشایی هم درباره برائت از حجتیه به شما حرفی زد؟

بله می گفت وقتی امام گفت بین انجمن حجتیه و سپاه، یکی را باید انتخاب کرد من آمدم سپاه. در عین حال ممکن است فردی در ظاهر بگوید من التزام دارم اما باید عملکرد را هم دید.